مسیر عشق

معرفی آثار وافکار بزرگ مرد زمانه آیت الله العظمی محمد رضا نکونام هدف این مجموعه است

معرفی آثار وافکار بزرگ مرد زمانه آیت الله العظمی محمد رضا نکونام هدف این مجموعه است

مسیر عشق

معرفی راه عشق وکمال به آسانی میسر نیست واین راه راهنمایانی می خواهد آنانی که محبوب پروردگارهستند وراه را به دیگران می آموزند شخصیتهایی چون آیت الله نکونام
حضرت آیت اللّه‏ العظمى نکونام (مدّ ظلّه العالى)داراى ده‏ها اثر ارزنده در موضوعات گوناگون است. این آثار پیرایه زدایى و حل مشکلات علمى به شیوه‏ اى بدیع و نو را دنبال مى ‏نماید. به فرموده ‏ى معظم‏ له: "چیزى که در تمام دروس و نوشتارم شاخص است، پیرایه ‏زدایى، تحقیق و ترمیم مشکلات علمى گذشتگان و راه‏گشایى نسبت به آینده ‏اى برتر براى انسان و جهان اسلام مى ‏باشد."
آن‏چه در این نوشته ‏ها مورد اهمیت نگارنده بوده، بازسازى مبانى علمى و دینى و پیرایه ‏زدایى کتاب‏هاى اسلامى است که موجبات رکود و خمودى جامعه‏ى اسلامى را همراه داشته است. هم‏چنین تقویت عوامل جهل ‏زدایى و رفع نواقص و موانع فقهى، فرهنگى، عقلى، فلسفى، عرفانى و اخلاقى در تمامى جهات فردى و اجتماعى که سبب حیات علمى و دینى هرچه بیش‏تر جامعه‏ى مسلمین مى‏ گردد را امرى ضرورى دانسته‏ اند.
باید گفت این آثار به نوآورى و گره‏ گشایى در قلمرو اندیشه‏ى دینى و بازپیرایى ذخایر فکرى اسلامى در حوزه‏ى معرفت دینى اهتمام دارد و به تحقیق جامع و منسجم زیر ساخت ‏هاى اندیشه دینى مى ‏پردازد و آسیب ‏هاى باور داشت‏ه اى دینى را به چالش مى ‏کشاند و به ارایه‏ى راه گذار از بحران‏هاى پیش روى آن مى‏ پردازد و پیرایه ‏زدایى از آموزه ‏هاى دینى و زدودن انحرافات و پاسخ به شبهات را مهم‏ترین هدف خود مى ‏داند و همان‏گونه که گذشت ،مى‏ توان تولید علم و نوآورى در حوزه‏ى دین پژوهى و پاسخ به نیازهاى جامعه‏ى جوان امروز را از مهم‏ترین ویژگى‏ هاى آن دانست.

طبقه بندی موضوعی

۵۷ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

مواجهه ضعیف و سست عزیز مصر با زلیخا نشان از قدرت و نفوذ قوی زلیخا دارد؛ چنان‌چه شخصیت پرنفوذ و مهم وی از این آیه نیز به دست می‌آید: «فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَکرِهِنَّ اَرْسَلَتْ إِلَیهِنَّ وَاَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکاً وَآَتَتْ کلَّ وَاحِدَهٍ مِنْهُنَّ سِکینا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَیهِنَّ فَلَمَّا رَاَینَهُ اَکبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ اَیدِیهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَذَا بَشَرا إِنْ هَذَا إِلاَّ مَلَک کرِیمٌ»؛ پس چون همسر عزیز از مکرشان اطلاع یافت، نزد آنان کسی فرستاد و محفلی برایشان آماده ساخت و به هریک از آنان میوه و کاردی داد و به یوسف گفت بر آنان درآی؛ پس چون زنان او را دیدند، وی را بس شگرف یافتند و از شدت هیجان، دست‌های خود را بریدند و گفتند منزه است خدا، این بشر نیست این جز فرشته‌ای بزرگوار نیست.
این آیه می‌رساند زلیخا در برابر یوسف بسیار خویشتن‌دار بوده است؛ چرا که زنان مصری تنها با یک نگاه به جمال زیبای یوسف چنان عنان از کف دادند که دستان خود را بریدند و چیزی نفهمیدند اما زلیخا روزی چندین بار آن جمال را می‌دیده و خود را نگاه می‌داشته است!
هم‌چنین این آیه می‌رساند زلیخا به عشق و عاشقی آگاه بوده و به نیکی می‌دانسته است که زنان باید در جای نرم و راحتی بنشینند تا تاثیر زیبایی یوسف را احساس نمایند؛ چرا که می‌گوید: «وَاَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکاً». عشق در راحتی است که بر دل می‌نشیند وگرنه دلی که ناراحت، گرفتار و پریشان باشد، درکی از عشق نمی‌یابد و محبت در آن نفوذ، تاثیر و کارایی ندارد. کسی با جنجال و دل پر تشتت و هزار سویی به کمال نمی‌رسد و کمال کسی را نیز نمی‌شود از بین برد؛ هرچند او را غلام و برده خود سازند. در این ماجرا هیچ امتیاز جانبی، ظاهری یا تدافعی برای جناب یوسف علیه‌السلام نیست ولی با این وجود تمام زنان مصری حاضر در مجلس که خود از زیبارویان بوده‌اند یوسف را «ملک» خطاب کردند و شیفته غلام و برده‌ای شدند.
یوسف وقتی عشق زلیخا و شیفتگی آن زنان را دید به خداوند پناه برد و عرض داشت: «رَبِّ السِّجْنُ اَحَبُّ إِلَی مِمَّا یدْعُونَنِی إِلَیهِ وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّی کیدَهُنَّ اَصْبُ إِلَیهِنَّ وَاَکنْ مِنَ الْجَاهِلِینَ»(1)؛ پروردگارا، زندان برای من دوست‌داشتنی‌تر است از آن‌چه مرا به آن می‌خوانند و اگر نیرنگ آنان را از من بازنگردانی به سوی آنان خواهم گرایید و از جمله نادانان خواهم شد.
گویی «کید» و «نیرنگ» با طایفه زنان گره خورده است که هم جناب یوسف از آن به خدا پناه می‌برد و هم عزیز مصر کار زلیخا را به آن نسبت می‌دهد.
خداوند متعال دعای یوسف را می‌پذیرد و زمینه زندان رفتن را برای او فراهم می‌آورد: «ثُمَّ بَدَا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا رَاَوُا الاْآَیاتِ لَیسْجُنُنَّهُ حَتَّی حِینٍ»(2)؛ آن‌گاه پس از دیدن آن نشانه‌ها به نظرشان آمد که او را تا چندی به زندان افکنند.
همان‌گونه که گفته شد عزیز مصر در برابر اراده زلیخا حکمی نداشت و با آن که می‌دانست یوسف بی‌گناه است اما حکم به زندان او داد. عزیز مصر شیفته زیبایی زلیخا بود و نمی‌توانست چیزی که او می‌خواهد را نادیده بگیرد و هرچه او می‌خواست انجام می‌داد.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۵۰
صراط مستقیم
در این ماجرا، زلیخا که خود ماه پاره‌ای بوده است چنان به عشق گرفتار می‌آید که دل را از دست می‌دهد و خود را مفتون و اسیر یوسف می‌بیند و بی‌توجه بر تمامی عناوین جنسی، فردی، موقعیتی، اجتماعی، سرگشته و واله می‌گردد و چنان در فراق می‌سوزد که دود شوق و خیال وصل و درد عشق وی همه عناوین وی را چون خود وی به باد می‌دهد و خویش را تنها در همسویی با وصال یوسف قرار می‌دهد و بس و در این راه از عقل، عرف، منش و میزان دور می‌شود و تنها خود را در گرو یوسف می‌بیند.
سخنانی که قرآن کریم از زنان، عزیز و ملک، زندانی‌ها و برادران و شخص جناب یوسف و دیگر شخصیت‌های این ماجرا نقل می‌کند، هر یک به نوعی شور و شوق و عشق را حکایت می‌کند؛ هرچند هر یک حد و کیفیتی خاص دارد و بسیاری، هوای دل خود را در سر می‌پرورانیدند و سر بر غیر از هوای دل خود نداشتند.
این شور و حزن و سوز و عشق است که جان آدمی را صیقل می‌دهد و کیمیای سعادت را در دل آدمی در پوششی از حکمت، عرفان، معرفت، حقیقت و حق‌یابی قرار می‌دهد و تنها دارویی که می‌تواند در تمامی این مسیر و در همه این سیر و سلوک یار مشتاق باشد، همان گریه است و گریه، اشک است و آه و سوزِ آه است و درد. این سوز و آه است که همیشه با هم همراه و راهی می‌گردد و اشک را جاری می‌سازد و از پهنای دل آدمی دُرّ و یاقوت سرازیر می‌سازد.
دل عاشق کاسه چشمش می‌باشد و کاسه چشم تنها ظهور دل عاشق است و این دل و چشم است که از ترکیب اشک و خون و سوز و آه، آب حیات می‌سازد و کوره وجود آدمی را حرارت می‌بخشد و تمام ناخالصی دل را پاک می‌گرداند و عاشق را در مقابل معشوق چنان فانی می‌سازد که سر بر خاک تذلل می‌سپارد و بس.
قرآن کریم در ادامه می فرماید:
«فَلَمَّا رَاَی قَمِیصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِنْ کیدِکنَّ إِنَّ کیدَکنَّ عَظِیمٌ».
ـ پس چون شوهرش دید پیراهن او از پشت چاک خورده است گفت: بی‌شک این از نیرنگ شما زنان است که نیرنگ شما بزرگ است.
بیان: این آیه نحوه مواجهه شوهر زلیخا را با او بیان می‌دارد. عزیز مصر دید وقتی یوسف را با پیراهن از پشت پاره شده دید، واقعیت ماجرا را دریافت ولی با زلیخا برخورد تندی نداشت و تنها به او گفت: «إِنَّهُ مِنْ کیدِکنَّ»؛ این از حیله‌های شما زن‌هاست و حتی زلیخا را به صورت مستقیم خطاب قرار نداد و نگفت: این از کارهای توست.
موا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۵۰
صراط مستقیم
زلیخا در ابتدا یوسف را تبرئه می‌کند و «فاستعصم» می‌گوید که او از اطاعت من سرپیچید و خود را درگیر و گرفتار من نکرد؛ گرچه یوسف را به‌خوبی نشناخته و به همین دلیل در مقابل زن‌ها یوسف را تهدید می‌کند و می‌گوید: «وإن لم یفعل ما امره لیسجنننّ ولیکوننّ من الصاغرین»(1). او هنوز از یوسف مایوس نشده بود و زبان زور و تهدید را پیش می‌گیرد.
حضرت یوسف نیز خود را ضمن تبرئه معرفی می‌کند و می‌گوید: «وربّ السجن احبّ إلی ممّا یدعوننی إلیه»(2). وی با آن‌که به خدا پناه می‌برد، چنان که مقتضای توحید مخلَصین است «وإلاّ تصرف عنّی کیدهنَّ» می‌گوید و خداوند نیز او را مورد حمایت کامل قرار می‌دهد و «فاستجاب» را می‌فرماید که همه این موارد بر پاکی و طهارت تمام حضرت یوسف دلالت دارد.
بی‌گناهی من آگاه است و خداوند نیز حضرتش را در می‌یابد و پاکی او تبرئه وی را ظاهر می‌سازد. تمام زن‌ها او را می‌ستایند و آراستگی او را با تعبیر «حاشَ للّه ما علمنا علیه من سوء»(1) شهادت می‌دهند و زلیخا نیز برای بار دوم او را از گناه و عصیان به‌دور می‌دارد و امید به انحراف کشیدن وی را از دل بیرون می‌کند و از او مایوس می‌گردد و تسلیم حق می‌شود و از پاکی یوسف یاد می‌نماید و می‌گوید: «الآن حصحص الحقّ، انا راودته عن نفسه، وانَّه لمن الصادقین»(2)؛ حق همان است که او می‌گوید و وی حق را آشکارا می‌پذیرد و می‌گوید: من بودم که چنین می‌خواستم و او را گرفتار و بدنام نمودم وگرنه او در زمره پاکان است. حضرت یوسف در این‌جا نیز کمال معرفت و توحید خود را نشان می‌دهد و به خدا پناه می‌برد و تمام پاکی را از حق می‌داند و از زلیخا می‌گذرد و او را مورد عتاب و سرزنش قرار نمی‌دهد که این روش، بهترین شیوه تربیتی در برخورد با چنین مسایل حساس عرضی و آبرویی و اجتماعی است و این‌جاست که ملک به عشق یوسف گرفتار می‌آید و محبت یوسف را در دل خود می‌یابد و خود را به یوسف وابسته و محتاج او می‌بیند، به‌طوری که ایشان را برای خود بر می‌گزیند. قرآن کریم از دل‌بستگی عزیز به یوسف چنین یاد می‌کند: «وقال الملک: ائتونی به، استخلصه لنفسی، فلمّا کلَّمه قال إنَّک الیوم لدینا مکین امین»(3)؛ ملک محبت خود را چنین به جناب یوسف آشکار می‌سازد و می‌گوید: من او را برای خود برگزیدم و خطاب به وی گوید: یوسف، تو امروز در نزد ما گذشته از آن که قدرتمندی، مورد اطمینان نیز می‌باشی.
د
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۴۹
صراط مستقیم
البته در این مورد حضرت یوسف علیه‌السلام بر اثر داشتن عصمت درگیر چنین حوادثی نگردیده است؛ بلکه بهترین راه رهایی و نجات زلیخا را فراهم ساخت که در قرآن کریم این امر به‌خوبی مشخص می‌باشد و می‌توان دریافت که زلیخا زن بدسیرت و زشت‌کاری نبوده و تنها کم‌ایمانی و نوع نادرست برخورد عزیز مصر با جناب یوسف و زیبایی بالای یوسف علت این گونه حادثه‌ای گشته است؛ از این رو، هنگامی که زلیخا دانست زن‌ها او را مورد مذمت قرار داده‌اند، برای تبرئه و دفاع از موقعیت خود با زن‌ها برخوردی اصولی می‌کند و زمینه آزمایش آنان را فراهم می‌سازد و به آن‌ها می‌فهماند که در مقابل این انسان بس زیبا از وی ضعیف‌تر و بی‌اراده‌تر هستند و در این کار نیز بسیار خوب موفق شد و به‌خوبی از عهده اثبات آن برآمد.
اساسا طبع زیبایی چنین آثار شوم و ناروایی را به دنبال دارد؛ جز آن که زمینه‌های پیش‌گیری ـ همان گونه که در دین مقدس اسلام تبیین شده است ـ مورد اجرا قرار گیرد وگرنه ابتلای به حوادث شوم و ناروا هم برای زن و هم برای مرد حتمی است و حتی باید در میان محارم و برخوردهای داخلی، تمامی آموزه‌های شریعت را به دقت عملی نمود.
زنان چنان به یوسف خیره گشته و محو روی زیبای او شده بودند و خود را باخته بودند که حتی از خود انصراف تمام پیدا کرده بودند؛ اگرچه این غفلت امری غیر اختیاری باشد و ضعف آن‌ها و بزرگی یوسف و سرعت برخورد، آن‌ها را به چنین حالتی وا داشت و زن‌ها با تمام وجودشان حضرت یوسف علیه‌السلام را ستودند و با زبان حال، دست‌های خود را بریدند و با زبان قال: «حاش للّه، ما هذا بشرا، إن هذا إلاّ ملک کریم» را با هم زمزمه کردند که هر یک خود زخمه‌ای بر جگر پر سوز و پاره پاره آن‌ها بوده است و بس.
زنان با آن که در مقام ستر، حجاب، غیرت، وجاهت و زنانگی خود بودند و می‌خواستند موقعیت، وجاهت، زیبایی و پاکی و عصمت خود را بیش‌تر از آنچه هستند نشان دهند و چون ملامت به زلیخا را هم خود بپا کرده بودند و تمسخر او را هم در صورت خودباختگی به‌خاطر داشتند و در تمامی این امور می‌بایست بی‌تفاوتی و یا دست‌کم خودداری را پیشه نمایند، با این همه، بی‌اختیار و بدون هر ملاحظه و موقعیتی زبان حال و قال خود را در ستودن یوسف باز نمودند و نه تنها دست‌هایشان را، بلکه ابتدا خودشان را ریخته دیدند و بعد از آن دست‌هایشان را بریده یافتند و بدون آن که اراده و توجهی به آن داشته باشند، بی‌محابا به صورت جمعی به مدح یوسف نشستند.
در این‌جا بود که زلیخا زنان را از ماجرا دور می‌کند و یوسف و زلیخا خود را به هم معرفی می‌نمایند و هر یک زمینه برخورد خود را با رقیب مشخص می‌کنند.
زل
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۴۸
صراط مستقیم
این گونه برخورد، چنین آثاری را به دنبال دارد؛ زیرا هر دارای وصف کمالی، طالب هرچه بیش‌تر کمال از همان نوع و سنخ است، همان‌طور که زلیخای زیبا به زیبایی کم‌تر از خود سر فرود نمی‌آورد؛ ولی طبیعی است که در مقابل برتر از خود واله و حیران می‌شود و خود را ناچیز می‌بیند و در فکر تمام بودن کمالش می‌افتد؛ گرچه زلیخا در نوع برخورد به خطا رفت و ضعف ایمان خود را آشکار ساخت؛ همچنان که زن‌های دیگر بیش‌تر خود را رسوا کردند و زودتر درگیر تب و تاب این زیباروی پری چهره گشتند.
تفاوت ضعف ایمان و پلیدی باطن
به‌طور کلی انحراف و بروز عصیان از فردی می‌تواند دو عامل اساسی داشته باشد: یکی، ضعف ایمان و دیگری، خبث باطن و پلیدی درون و این دو با هم بسیار متفاوت است.
معصیت و گناهی که از ضعف ایمان باشد به‌راحتی قابل پیش‌گیری است؛ بر خلاف عصیانی که از راه خباثت روحی و روانی باشد که پیش‌گیری از آن چندان آسان نیست.
کار عزیز مصر نادرست بود که یوسف زیبا را تنها و دور از خود به خانه آورد و زلیخا را با او در خلوت گذاشت که چنین خلوت‌هایی زمینه گسترده‌ای برای بروز عواطف و ناآرامی‌های زلیخا شد؛ زیرا تمام این امور، خود عوامل طبیعی برای فساد و اسباب درگیری باطنی می‌باشد.
لازمه عدم بروز بعضی از حوادث روانی، به‌خصوص میان زن و مرد که انگیزه‌های فراوانی برای بروز بسیاری از مفاسد با خود همراه دارد مفارقت و جدایی است. این گونه امور احساساتی تنها منحصر به زن نیست و مرد نیز همین حالت را دارد؛ اگرچه زمینه بروز آن مختلف می‌باشد که چگونگی آن را در جای خود باید بررسید و شارع مقدس اسلام نیز در این جهات به خوبی وارد شده و مرزهای ارتباط زن و مرد را مشخص فرموده و از چگونگی برخورد زن با مرد، مقدار آن و نوع خلوت یا تماس با زن، چگونگی نگاه، صحبت و حتی ورود و دخول در اماکن سخن گفته و احکام پیش‌گیرانه‌ای را وضع کرده است که در این موارد باید در شناخت مراد شارع دقت کامل و کافی داشت و از هرگونه افراط و تفریط به‌دور بود و جامعه را از عوامل عفت و پاکی و شوون انسانی دور نساخت و با شناختی دقیق از آن است که می‌توان بر ایجاد عوامل انحراف دامن نزد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۴۷
صراط مستقیم
به‌طور کلی، ظهور و بروز پدیده‌ها یا جمالی است و یا جلالی و شمول این معنا را بر تمام موجودات از سنگ، گل و خشت تا گُل، گیاه، حیوان، انسان و فرشته می‌توان جریان داد؛ گرچه انسان و در راس آن اولیای خدا و انسان کامل، مقام جمعی جمال و جلال را دارند و جناب یوسف نیز از حد بالای این دو عنوان برخوردار بوده است، همان‌طور که پروردگار منان در ابتدای همین سوره بر این امر اشاره می‌فرماید: «وکذلک یجتبیک ربُّک، ویعلّمک من تاویل الاحادیث، ویتمَّ نعمته علیک»(1)؛ این تعبیر خواب توست که خدا تو را برگزیند و علم تعبیر خواب بیاموزد و نعمت و لطفش را در حق تو تمام نماید.
خداوند منان یوسف را برمی‌گزیند و نعمتش را بر آن حضرت با آموزش علم تعبیر به وی تمام می‌نماید و می‌فرماید: زمانی که حقیقت و معنای تاویل و یافت خواب‌ها به ایشان عنایت شد، خداوند تمامیت نعمت را به او عطا نمود.
«ورادوته التی هو فی بیتها»(2)؛ و آن زن که در اندرونی وی بود، آهنگ ارتباط با یوسف را داشت.
زلیخا با آن که گرفتار یوسف شد و در این راه به معصیت افتاد، نمی‌توان گفت وی زنی بدسیرت و فاسد بوده؛ بلکه تمامی این گرفتاری‌ها برآمده از برخوردهای نزدیک میان یوسف و زلیخا و لازمه آن است، مگر آن که زنی باشد که با تقوای بسیار بالا در مقابل زیبایی یوسف دوام آورد و خود را گرفتار انحراف نسازد؛ ولی این تنها یک فرض است و وقوع آن فراوان نیست، چنان که زن‌های دیگر نیز با دیدن یوسف به بدتر از آن گرفتار شدند و کارد در دستشان تفاوتی میان انگشتان زیبا و میوه نمی‌گذاشت و تنها می‌برید.
زیبایی و جمال زلیخا حکایت از ضمیر صاف و باطن پرشور و شوق وی می‌کند و این چشمان زیبای زلیخا بود که وقتی بر یوسف پری روی افتاد، زیبایی خود و زیبایی او را با هم در یوسف دید و حب ذاتی به خود و عشق به یوسف یک‌جا در دل زلیخا قرار گرفت و زلیخا خود را از دست‌رفته دید و آن زیبای مغرور بدون هر غروری در زیبایی یوسف پروانه‌وار به حیرت افتاد و برای رهایی از آن راهی جز کام‌گیری ندید که این تصمیم، گناه و خطای زلیخا بود.
ا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۴۶
صراط مستقیم
این خصوصیت‌ها تنها منحصر به انسان نیست و در سراسر موجودات و اشیا جاری است؛ خواه سنگ و گِل و خشت باشد یا گُل و خار و چوب و یا حیوان و مَلک و یا اجرام سماوی و ستارگان آسمان.
امر زیبایی از گستردگی تمام برخوردار است و منحصر به انسان و حیوان و یا گل و گیاه نیست؛ اگرچه این امر در عوالم مادی و ناسوتی با صورت و شکل همراه است و در عوالم ناسوتی و یا مثالی خود را بدون صورت نشان نمی‌دهد، ولی جمال و زیبایی پابه‌پای جلال و وقار پیش می‌رود و منحصر به عوالم مادی و مثالی نیست؛ بلکه مجردات و عوالم غیبی عالی‌ترین مراتب زیبایی را داراست.
فرشتگان الهی، عقول تجردی و عوالم معنوی، بدون آن که صورت داشته باشد، صورتی از زیبایی و جمال دارد که درک آن عالمی برتر از عالم عادی ما می‌خواهد و در راس تمام موجودات و عوالم مادی و تجردی، جناب حق تعالی است که مطلق جمال و زیبایی است؛ بدون آن که صورت، شکل، ثقل و وزنی داشته باشد و عالی‌ترین درک از آن جمال مطلق را انسان کامل دارد و بس.
معیار یافت باطن
«کلّ یعمل علی شاکلته»(1)؛ بگو که هرکس بر حسب شاکله و داشته‌های خود، عملی را انجام خواهد داد، و «یعرف المجرمون بسیماهم» گناه‌کاران به چهره‌هایشان شناخته می‌شوند و قاعده مشهوری است که می‌گویند: «الظاهر عنوان الباطن» و در مثل‌های فارسی آمده است: «از کوزه همان برون تراود که در اوست» و «نگاه به رنگم کن احوال دلم را بپرس» که همه بر توان شناخت باطن از طریق ظاهر حکایت دارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۴۵
صراط مستقیم
زیبایی و جمال همچون جلال، در هر فرد و چیزی به نوعی جلوه‌گری می‌کند؛ در حالی که کمبود و نارسایی خود را در خود پنهان می‌دارد و اندک آن نیز محسوس همگان نیست. هر زیبایی را که مشاهده کنیم، دارای نارسایی‌های نسبی نیز می‌باشد و این نسبت در افراد کامل، اندک و به کم‌ترین مقدار می‌رسد، تا جایی که در ظهور و بروز، تمام جمال و جلال مطلق که همان انسان کامل است، نارسایی، خود جمال می‌شود و بر زیبایی آن انسان کامل می‌افزاید، چنان که می‌بینید چهره و صورت زیبا را خال مشکین زیباتر می‌کند و باید گفت: همان خال مشکین است که تمامیت زیبایی را به آن صورت می‌دهد که آن خال با تمام سیاهی بر سفیدی و جمال آن زیبا می‌افزاید.
زیبایی هرگز زشتی را در خود راه نمی‌دهد و زیبایی به‌طور کلی زیباست؛ گرچه نسبت زیبایی در آن همیشه مراعات می‌شود؛ ولی چیزی که باید در آن دقّت داشت این است که زیبا در بسیاری از مواقع با نواقص و زشتی‌هایی نیز همراه است و این امر روشن است که زیبا با زیبایی تفاوت دارد. به‌طور مثال، فردی صورت زیبا دارد ولی اندامش رسا نیست، و یا اندام مناسبی دارد ولی صورت خوبی ندارد، یا صورت وی زیباست ولی چشمان او چندان زیبا نیست، یا چشم او زیباست ولی صورت او زیبا نیست. گاه می‌شود صورتی رنگ روشن دارد ولی دهان و دندان او زشت است و یا دهان و دندان زیبایی رنگ و رویی ندارد یا دارای بینی بلند یا کوتاه است؛ ولی نه به اندازه و گاه می‌شود که به قدری به اندازه و موزون است که در تمامی صورت می‌چرخد و رقص می‌کند؛ به‌طوری که این چشم و بینی و یا دهان و دندان تمامی نواقص صورت را پنهان می‌نماید.
با این مثال، به‌خوبی روشن می‌شود که زیبایی با زیبا دو تاست؛ گرچه آن‌چه زیبا از زیبایی دارد همان هویت حقیقی اوست و زیبایی هرگز زشتی را در خود راه نمی‌دهد، هرچند دارای زشتی‌هایی باشد.
ا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۴۴
صراط مستقیم


از سراسر این شواهد می‌توان موقعیت بسیار بالای جناب یوسف را در زیبایی و جمال به‌دست آورد و به این باور رسید که خوبی را خوبرویان دارند و افراد بدسیرت از مواهب ظاهری نیز همانند مواهب باطنی بی‌بهره‌اند و هر کس حسن و وصف خوبی دارد، به هر دین و مذهب و یا بدون هر دین و مذهبی که باشد به‌طور یقین راه به جایی دارد و اگر نواقصی داشته باشد، هیچ یک از آن‌ها موجب نفی کمال وی نمی‌شود.

زیبایی و کمال هر دو برای همیشه در هم آمیخته است و در واقع از بهترین مصادیق کمال، همان زیبایی است. زیبایی جلوه‌ای گویا از ظهور جمال مطلق و چهره روشنی از هویت الهی است.

زیبایی هنگامی که با صحت و سلامتی اعضا و جوارح آدمی همراه گردد و فرد زیبا از نقص عضو نیز دور باشد، مورد غبطه و رشک و حسد همگان قرار می‌گیرد و این دو هنگامی که با پاکی باطن و سلامت نفس و روشن ضمیری فردی همراه گردد، به‌طور حتم و یقین عنایات الهی را بر خود داشته و این چنین فردی از اولیای خداوند و از بندگان خوب پروردگار به شمار می‌آید.

به‌طور کلی همواره چنین است که کمال باطن با صفای ظاهر و سلامت اعضا و جوارح در هم آمیخته است و عقل سالم در بدن سالم است و خوبان خوب هرگز و هیچ گاه بی‌بهره از زیبایی و جمال و به‌خصوص صحت و سلامت اعضا و جوارح نمی‌باشند، اگرچه ممکن است فرد خوبی ظاهر زیبایی نداشته باشد که این خود حکایت از کمبودی در آن فرد می‌کند و یا شخص نادرست و بدکاری از زیبایی و سلامت ظاهری برخوردار باشد که این امر نیز حکایت از حسن باطن و نوعی از روشنایی ضمیر آن فرد می‌کند و همیشه این دو دسته در درون زندگی و سراسر عمرشان درگیر حوادث مختلف و ناهنجاری‌های متعدد و متشتت خواهند بود؛ ولی آن دسته از مردمانی که بی‌بهره از ظاهر خوب و زیبایی هستند یا نقص عضوی نیز دارند و از حسن باطن نیز بی‌بهره‌اند، از عقب ماندگان مخلوقات آدمی می‌باشند و کم‌تر نقشی را می‌توانند در جامعه و مردم داشته باشند، چه این کمبودها در نهاد و نژاد آن‌ها باشد و یا از عمل آنان ناشی شده باشد.

در انسان هرچه زیبایی کامل شود، ظهور و بروزی از جمال مطلق و مطلق جمال می‌باشد؛ ولی زیبایی و جمال منحصر به انسان نیست و تمام موجودات و اشیا از آن جمال و جلال مطلق به‌نوعی از نسبیت برخوردارند و هر یک از این موجودات و اشیا مظهریت خود را به‌خوبی حفظ می‌کنند و سینه به سینه همگان ابراز وجود می‌کنند.

تمام موجودات و اشیای هستی، هر یک به‌نوعی به جمال الهی رهنمون می‌گردند و او را نشان می‌دهند؛ بلکه می‌توان گفت: تنها ظهور او هستند و همه در نظم خاصی و با هماهنگی مشخصی که درک آن چندان آسان نیست، آن جمال جمیل را بیان می‌کنند و بلکه تمامی موجودات بیان همان حقیقت می‌باشند.

درک زیبا و زیبایی با آن که امری طبیعی و از مفاهیم و معانی وجدانی است، چندان آسان نیست؛ به‌خصوص به عبارت درآوردن آن به مراتب مشکل‌تر از درک و یافت آن می‌باشد؛ زیرا درک و یافتن، وصول و نوعی از وجود است؛ به خلاف عنوان صرف و بیان صوری که هرگز حال و هوای حقیقی ندارد و وجودی گویا از آن حقیقت نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۱۳
صراط مستقیم

نه کاردهای زیبا، دست‌های نازنین آن‌ها را می‌دید و نه آن چشم‌های زیبا کارد و دست‌هایشان را می‌دید و نه دست‌های بلورین و زیبا، تاب و تحمل خودداری را داشتند و از میان آن کاردها و دست‌ها و دیده‌ها، فقط خون بود که دیده می‌شد، آن هم بریده آن؛ زیرا جز یوسف علیه‌السلام را نمی‌دیدند و با زبان حال و شور دل و قلبی لبریز از عشق و محبت سرود «حاشا للّه ما هذا بشرا إن هذا إلاّ ملک کریم» سر می‌دادند و با خود می‌گفتند: خدایا، این کیست؟ آیا بشر و آدمی است؟ نه، نه! او جز ملک، آن هم فرشته‌ای بزرگوار نمی‌باشد.

آن زیبارویان و پری چهرگان به قدری یوسف را در حد بالایی از جمال و زیبایی دیدند که او را از سنخ خود به حساب نیاوردند و گفتند: این جز فرشته و آن هم فرشته‌ای والامقام نمی‌باشد.

این‌جاست که زلیخا آن‌ها را به بازی می‌گیرد و می‌گوید: «فذلکنّ الذی لمتنّنی فیه»(1)؛ این همان یوسفی است که شما مرا در عشقش ملامت کردید و طعنه زدید، دیدید که چگونه اختیار خود را از دست دادید و یک‌جا بر او دل بستید و دست از ترنج نشناختید.

همه زنان همچون زلیخا در جمال و زیبایی جناب یوسف اتفاق نظر داشتند و آن هم نه تنها آن زیبارویان وی را زیبا می‌دانستند؛ بلکه زیبایی وی در حدی بود که او را از سنخ زیبارویان آدمی به شمار نمی‌آوردند.

درباره این مجلس بحث‌های فراوانی پیش می‌آید که مقام را گنجایش طرح آن نیست و برای نمونه می‌توان پرسید حضرت یوسف چگونه بر آن زنان وارد شد و چرا وارد شد؟ آیا به اذن زلیخا به آن مجلس درآمد و آیا این دستور را معصیت الهی نمی‌دانست؟ آیا یوسف می‌خواست زلیخا را از زیر بار طعنه به در آورد و به آن زن‌ها بفهماند که شما در حد زلیخا نمی‌باشید و تاب و تحمل دیدار لحظه‌ای از آنچه زلیخا بسیارش را دیده، ندارید؟ آیا عشق زن‌ها که بدون اراده و اختیار بوده و ناگاه با یوسف روبه‌رو شدند و «حاشا للّه» گفتند و به خدا پناه بردند مورد مذمت است یا خیر؟ و خلاصه چه حد و مرزی برای چنین عشق‌های غیر ارادی می‌باشد و آیا زلیخا راهی برای گریز از این عشق که عصیان هم بوده، داشته است یا خیر و بسیاری از پرسش‌های دیگر که در این مقام قابل بیان نیست.

زیبایی یوسف، دل از تمامی زنان می‌ربود؛ در حالی که آن زنان تمامی از پری چهرگان و زیبارویان آن دیار بودند.

جناب یوسف مصداق کاملی برای «فتبارک اللّه احسن الخالقین»(2)؛ آفرین بر قدرت بهترین آفرینندگان، بود؛ چنان که حق‌تعالی در همین سوره می‌فرماید: «وشروه بثمن بخس؛ دراهم معدوده، وکانوا فیه من الزاهدین»(3)؛ آنان او را چه ارزان فروختند و به اندک پولی او را از دست دادند و آنان چقدر مغبون و زیان‌کار گشتند.

حق تعالی به‌خاطر این پری چهره برتر از فرشته و نوع سیر و سلوک او، داستانش را «احسن القصص»؛ یعنی بهترین داستان‌ها و بلکه بهترین داستان‌های قرآنی نام نهاده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۱۲
صراط مستقیم