زن الهه زیبایی ومظلومیت7
نه کاردهای زیبا، دستهای نازنین آنها را میدید و نه آن چشمهای زیبا کارد و دستهایشان را میدید و نه دستهای بلورین و زیبا، تاب و تحمل خودداری را داشتند و از میان آن کاردها و دستها و دیدهها، فقط خون بود که دیده میشد، آن هم بریده آن؛ زیرا جز یوسف علیهالسلام را نمیدیدند و با زبان حال و شور دل و قلبی لبریز از عشق و محبت سرود «حاشا للّه ما هذا بشرا إن هذا إلاّ ملک کریم» سر میدادند و با خود میگفتند: خدایا، این کیست؟ آیا بشر و آدمی است؟ نه، نه! او جز ملک، آن هم فرشتهای بزرگوار نمیباشد.
آن زیبارویان و پری چهرگان به قدری یوسف را در حد بالایی از جمال و زیبایی دیدند که او را از سنخ خود به حساب نیاوردند و گفتند: این جز فرشته و آن هم فرشتهای والامقام نمیباشد.
اینجاست که زلیخا آنها را به بازی میگیرد و میگوید: «فذلکنّ الذی لمتنّنی فیه»(1)؛ این همان یوسفی است که شما مرا در عشقش ملامت کردید و طعنه زدید، دیدید که چگونه اختیار خود را از دست دادید و یکجا بر او دل بستید و دست از ترنج نشناختید.
همه زنان همچون زلیخا در جمال و زیبایی جناب یوسف اتفاق نظر داشتند و آن هم نه تنها آن زیبارویان وی را زیبا میدانستند؛ بلکه زیبایی وی در حدی بود که او را از سنخ زیبارویان آدمی به شمار نمیآوردند.
درباره این مجلس بحثهای فراوانی پیش میآید که مقام را گنجایش طرح آن نیست و برای نمونه میتوان پرسید حضرت یوسف چگونه بر آن زنان وارد شد و چرا وارد شد؟ آیا به اذن زلیخا به آن مجلس درآمد و آیا این دستور را معصیت الهی نمیدانست؟ آیا یوسف میخواست زلیخا را از زیر بار طعنه به در آورد و به آن زنها بفهماند که شما در حد زلیخا نمیباشید و تاب و تحمل دیدار لحظهای از آنچه زلیخا بسیارش را دیده، ندارید؟ آیا عشق زنها که بدون اراده و اختیار بوده و ناگاه با یوسف روبهرو شدند و «حاشا للّه» گفتند و به خدا پناه بردند مورد مذمت است یا خیر؟ و خلاصه چه حد و مرزی برای چنین عشقهای غیر ارادی میباشد و آیا زلیخا راهی برای گریز از این عشق که عصیان هم بوده، داشته است یا خیر و بسیاری از پرسشهای دیگر که در این مقام قابل بیان نیست.
زیبایی یوسف، دل از تمامی زنان میربود؛ در حالی که آن زنان تمامی از پری چهرگان و زیبارویان آن دیار بودند.
جناب یوسف مصداق کاملی برای «فتبارک اللّه احسن الخالقین»(2)؛ آفرین بر قدرت بهترین آفرینندگان، بود؛ چنان که حقتعالی در همین سوره میفرماید: «وشروه بثمن بخس؛ دراهم معدوده، وکانوا فیه من الزاهدین»(3)؛ آنان او را چه ارزان فروختند و به اندک پولی او را از دست دادند و آنان چقدر مغبون و زیانکار گشتند.
حق تعالی بهخاطر این پری چهره برتر از فرشته و نوع سیر و سلوک او، داستانش را «احسن القصص»؛ یعنی بهترین داستانها و بلکه بهترین داستانهای قرآنی نام نهاده است.