مسیر عشق

معرفی آثار وافکار بزرگ مرد زمانه آیت الله العظمی محمد رضا نکونام هدف این مجموعه است

معرفی آثار وافکار بزرگ مرد زمانه آیت الله العظمی محمد رضا نکونام هدف این مجموعه است

مسیر عشق

معرفی راه عشق وکمال به آسانی میسر نیست واین راه راهنمایانی می خواهد آنانی که محبوب پروردگارهستند وراه را به دیگران می آموزند شخصیتهایی چون آیت الله نکونام
حضرت آیت اللّه‏ العظمى نکونام (مدّ ظلّه العالى)داراى ده‏ها اثر ارزنده در موضوعات گوناگون است. این آثار پیرایه زدایى و حل مشکلات علمى به شیوه‏ اى بدیع و نو را دنبال مى ‏نماید. به فرموده ‏ى معظم‏ له: "چیزى که در تمام دروس و نوشتارم شاخص است، پیرایه ‏زدایى، تحقیق و ترمیم مشکلات علمى گذشتگان و راه‏گشایى نسبت به آینده ‏اى برتر براى انسان و جهان اسلام مى ‏باشد."
آن‏چه در این نوشته ‏ها مورد اهمیت نگارنده بوده، بازسازى مبانى علمى و دینى و پیرایه ‏زدایى کتاب‏هاى اسلامى است که موجبات رکود و خمودى جامعه‏ى اسلامى را همراه داشته است. هم‏چنین تقویت عوامل جهل ‏زدایى و رفع نواقص و موانع فقهى، فرهنگى، عقلى، فلسفى، عرفانى و اخلاقى در تمامى جهات فردى و اجتماعى که سبب حیات علمى و دینى هرچه بیش‏تر جامعه‏ى مسلمین مى‏ گردد را امرى ضرورى دانسته‏ اند.
باید گفت این آثار به نوآورى و گره‏ گشایى در قلمرو اندیشه‏ى دینى و بازپیرایى ذخایر فکرى اسلامى در حوزه‏ى معرفت دینى اهتمام دارد و به تحقیق جامع و منسجم زیر ساخت ‏هاى اندیشه دینى مى ‏پردازد و آسیب ‏هاى باور داشت‏ه اى دینى را به چالش مى ‏کشاند و به ارایه‏ى راه گذار از بحران‏هاى پیش روى آن مى‏ پردازد و پیرایه ‏زدایى از آموزه ‏هاى دینى و زدودن انحرافات و پاسخ به شبهات را مهم‏ترین هدف خود مى ‏داند و همان‏گونه که گذشت ،مى‏ توان تولید علم و نوآورى در حوزه‏ى دین پژوهى و پاسخ به نیازهاى جامعه‏ى جوان امروز را از مهم‏ترین ویژگى‏ هاى آن دانست.

طبقه بندی موضوعی

۲۷۲ مطلب با موضوع «عرفانی» ثبت شده است

در باب شهادت باید خود را پیدا کرد و سلوک در این مرتبه واقع مى‏شود. «یقظه» و مانند آن شهود نمى‏آورد. ممکن است کسى بیدار باشد اما نبیند. شهادت و شهود را باید یافت که معرفت و سلوک در شهود پدید مى‏آید. شاهد آن است که مى‏بیند و کسى تا بیدار نباشد نمى‏بیند و آن که مى‏بیند دیار و دلدار دارد و آن که نمى‏بیند، نه عشقى دارد و نه ولایتى و نه فنایى و نه توحیدى.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۴ ، ۲۰:۱۷
صراط مستقیم
باید در «کمین» نشست تا این حقایق ربانى و ربوبى به دست آید و ودایع و اسرار در وجود ما نهاده شود و اسرار حق، اسرار اوصاف و اسماى او و اسرار خلق و پدیده‏ها در ما رخ بنماید. باید به کمین نشست تا شهادت مورچه یا جوجه یا سنگ و در و دیوار درک گردد و تا کسى آن را نشنود و رؤیت ننماید به درک آن نمى‏رسد.
شهادت هر پدیده ‏اى شنیدنى است و هر شهادت مزه‏ اى خاص دارد. باید کمین کرد و به استماع شهادت نایل آمد. آیا مى‏شود کمین نمود و شهادت حق تعالى بر خود را یافت و نیز شهادت ذاتى، جمعى، قربى و عینى: «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ» را به صورت بسیط و یک حقیقت ذوق کرد؛ همان‏طور که تمامى شهادت‏ هایى
که در روایات و به ‏ویژه در زیارت‏نامه‏ هاست و نیز شهادت‏ هاى اذان، اقامه و نماز از شهود، رؤیت، تشخُّص و عینیت حکایت دارد. کسى که در رؤیت خود کمین مى‏ کند توحید فعلى، صفاتى و ذاتى را یکى پس از دیگرى مى ‏یابد. سه مرتبه توحید در شعار «وحده وحده وحده» به زیبایى آمده است! این شعار هویت حکومت اسلامى را که همان نفى نفاق ذاتى، وصفى و فعلى است بیان مى‏دارد و اعلام مى‏ دارد مؤمن کسى است که هیچ گونه نفاقى نداشته باشد.
باید کمین نمود و شهادت را یافت تا صرف لقلقه‏ى زبان و گفتار نباشد بلکه شهادت خود را که بر زبان مى‏آید با قلب خود شنید. باید تلاش داشت نخست شهادت خود را شنید و از خود شروع کرد و سپس براى استماع شهادت دیگر پدیده‏ ها کمین نمود. باب شهادت باب ورود است و کسى تا به شهادت نرسد و به آن ورود ننماید از ایمان و ولایت حقیقى خبرى نمى ‏یابد؛ همان‏طور که تا کسى شهادت را بر زبان جارى ننماید به «اسلام» ورود نمى‏ یابد و پاک نمى‏ گردد.
خداوند توفیق دهد از باب شهادت استفاده بریم و کام بگیریم. کسى که از آن کام مى ‏گیرد به نیکى در مى‏ یابد چگونه سیراب و تغذیه مى‏شود!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۴ ، ۲۰:۱۴
صراط مستقیم

 نظام آموزشى در صورتى قدسى و الهى است که استادمحور گردد و استادى به تربیت شاگرد بپردازد که در امور معرفتى و ولایى دست داشته باشد، در این صورت است که بار شاگرد را به سرعت مى ‏بندد وگرنه شاگرد بهره ‏اى از درس جز خارش و خِرفتى نخواهد داشت. براى اثبات این معنا مى ‏توان پژوه ه‏اى مستقل بنیان نهاد و سال‏هاى تحصیلى بزرگان شیعه مانند شیخ طوسى، شیخ مفید، سید مرتضى، ملاصدرا و حضرت امام خمینى رحمه ‏الله را به دست آورد. البته این نظام آموزشى کجا و آن که اصاغرى بخواهند چیره شوند که چیزى جز ادعا، سالوس، پررویى، بازى با الفاظ و ظاهرگرایى در چنته ندارند کجا؟ کار آنان با اندکى شماره را نباید با کار پاکان شیعى قیاس نمود که رویّه ‏ى عام آنان به پیروى از مکتبى که دارند خون و قیام براى برپایى حق و ولایت بوده است.

به هر روى، این صفاست که زمینه را براى دهش معرفت آماده مى‏ سازد. صفا نیز با کثرت کارها و حجاب ‏هاى فراون سازگار نیست. کسى


1. بقره / 282.

که ذهنى کثرتى و پر اشتغال دارد نمى‏ تواند به فهم عبارات و متون قدسى نایل شود. بزرگان ما تحقیقات خود را با استجماع برگرفته از مدد سجده و وضو نوشته‏ اند نه با پراکندگى ذهنى و دغدغه‏ هاى ناسوتى که امروزه گریبان‏گیر برخى از منسوبان به علم شده است. کثرت‏ گرایى و داشتن کارهاى متعدد و فزون ‏طلبى و تکاثرخواهى کمال کُش است و انسان را بلاپیچ مى‏ کند و او را به حرمان مى‏ کشاند. هر کسى باید یک کار داشته باشد آن هم بهترین کار تا به صفا و موفقیت دست یابد و در معنویت و حصول ملکه‏ى قدسى پیروز گردد. کسى که فردى عادى است و در میدان فقر و گرسنگى هم‏کیشان خود، سى بار هزینه‏ى حج مى‏کند، حج ‏گزار نیست و او قافله ‏چى خوانده شود مناسب‏تر است و عجب این است که نمى ‏شود چنین کسى قساوت قلب پیدا نکند؛ زیرا او توان معصوم را ندارد که چنین عبادت سنگینى را مى ‏آورد و عجیب آن است که مى ‏پندارد توفیق الهى نصیب او شده است.

باب سلوک و معرفت باب صفاست. نخست باید سینه‏ ى خود را گشاده ساخت و آن وقت چنان به دل وى مى‏ریزند که وقت براى مراجعه به کاغذ و قلم پیدا نمى‏ کند.

مراجعه به کتاب و داشتن تحقیق از مبادى اعدادى است و تا جایى لازم است، اما بعد از آن جز آسیب و کندذهنى در پى ندارد.

صرف کاغذى شدن و نیز کثرتى گردیدن آسیب امروز حوزه ‏هاى آموزشى است، در حالى که محور آموزش باید بر پایه ‏ى صفا و پایدارى چند ساله در کنار استادى کارآزموده باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۴ ، ۱۴:۵۷
صراط مستقیم

 حفظ قرآن کریم و نهج‏ البلاغه یک علم است نه معرفت و امرى کسبى است نه موهبتى. فقه و اصول رایج نیز تمام کسبى است اما چنین امور آموزشى فقط زمینه است و بدون ملکه‏ ى قدسى مقام اجتهاد و استنباط فتوا براى کسى ثابت نمى‏ شود.

معرفت و نظایر آن با زحمت به دست نمى ‏آید؛ زیرا اقتضاى آن در دست بنده نیست و پدر و مادر و دیگر امور دخیل در وراثت و زمان و مکان و تاریخ و نیز اولیاى الهى و خداوند همه در کارند تا کسى به معرفت و ولایت الهى رسد و ولىّ اللّه گردد.

علم همانند فن و تکنیک است که با زحمت و تلاش به دست مى‏آید. البته گاه علم بر معرفت هم اطلاق مى‏شود و لحاظ عام دارد؛ مانند دو روایت نورانى زیر که مى‏ فرماید:

«لیس العلم بالتعلّم، إنّما هو نور یقع فی قلب من یرید اللّه‏تبارک و تعالى أن یهدیه»(1) و «العلم نورٌ یقذفه اللّه فى قلب من یشاء»(2).

مى ‏توان کافرانى هوشمند را استخدام نمود و شرح لمعه را به آنان آموزش داد و آنان از آزمون این کتاب با نمره ‏هاى عالى بیرون آیند، اما چنین افرادى به هیچ وجه شمّ اجتهادى شهید ثانى رحمه ‏الله را پیدا نمى‏ کنند؛ زیرا ملکه‏ ى قدسى که امرى موهبتى است را ندارند و سیستم افتاى آنان ظاهرگرایى محض و جمود است و فقهى را ارایه مى ‏دهد که با زمان و مکان و آدمیان امروز بیگانه است. اجتهاد نیز الهام الهى را لازم دارد. الهامى که تمام دهشى است و نصیب کسى نمى ‏شود که در تبار خود یَهُوه ‏پرستى(3) را دارد. اجتهاد در زمره‏ى امور تصدیقى است نه تصورى. ممکن است کسى تمامى مقدمات اجتهاد را بخواند و بداند امّا به دلیل فقدان ملکه‏ى قدسى قدرت استنباط ندارد، همانند کسى که عروض و قافیه و معانى و بیان و بدیع را به ‏خوبى مى‏داند، امّا از گفتن یک بیت شعر ناتوان است. به هر روى، تمامى این بحث که شارح آن را به نیکى آورده است در یک گزاره خلاصه مى ‏کنیم و آن این که: «در معارف، فقط صفا مى‏ خرند و بس و کسب معرفت به زرنگى و زحمت نیست». این گونه


1. بحار الانوار، ج 1، ص 225.

2. مصباح الشریعة، ص 16.

3. یهوه: خداى یهودیان.

است که علامه ‏ى حلى پانزده سال بیش‏تر نداشته و بیش از چند استاد ندیده است که به اجتهاد دست مى‏ یابد و متکلمى توانا مى ‏شود؛ چرا که او تقوا داشته است: «وَاتَّقُوا اللَّهَ وَیُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ»(1). این تعلیم الهى بوده است که او را چنین پرورش مى ‏دهد و به سرعت از تحصیل مدرسى بى ‏نیاز مى ‏سازد، ولى در برابر، چنان‏چه ملکه‏ى قدسى مورد بى ‏اعتنایى قرار گیرد، مى ‏شود کسى بیش از بیست سال به درس خارج فقه و اصول رود و از نقد یک گزاره‏ى فقهى ناتوان باشد؛ چرا که نظام آموزشى وى ماهیت قدسى خود را از دست داده و نظام آن همانند دانشگاه‏ هاى غربى شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۴ ، ۱۴:۵۶
صراط مستقیم

دهشى بودن معرفت

خواجه در تشبیه خود از بارندگى و بارش استفاده کرد و شارح از این تشبیه ظریف نکته ‏اى لطیف استفاده مى ‏کند و مى ‏نویسد: «وفیه إشارة إلى أنّها مواهب کالمطر، لا مکاسب»؛ به این معنا که پرواز به ملکوت زمین و آسمان‏ها چندان در اختیار کوشش و تلاش بشر نیست و معرفت از امور اختیارى و ارادى نیست، بلکه به صورت کامل اعطایى و دهشى است و آیه‏ى شریفه‏ى «وَأَنْ لَیْسَ لِلاْءِنْسَانِ إِلاَّ مَا سَعَى»(1) در چنین امورى موضوع ندارد و براى کارهاى جزیى است که به مدیریت نفس و ذهن انجام مى‏ شود. امور موهبتى خداوند به محبوبان از ازل و پیش از آن است که در ناسوت پا نهند، ولى به محبان در دنیاست که آنان به گام حق تعالى، به تدریج و رفته رفته و با ریاضت و سختى، گام برمى‏ دارند.

بسیارى از امور است که دست اختیار بشر از آن کوتاه است. از این نمونه است: معرفت، معنویت، نبوت، رسالت، امامت، ولایت، مقام ختمى و نیز تشیع، فتوت، مردانگى و جوانمردى، عقل و رزق و روزى که تمامى اعطایى و دهشى است. کسى که معرفتى دهشى دارد نمى ‏توان چشم در چشم وى انداخت و به صرف این که چشم چنین کسى در چشم طرف مقابل گره بخورد، چشم طرف وى بى ‏اختیار و سریع فرو مى ‏افتد و سر به زیر مى ‏گیرد؛ هرچند صاحب این امور موهبتى هیچ عنوان اعتبارى نداشته باشد و با سادگى زندگى کند.


1. نجم / 39.

این نیز تفاوت دیگر میان معرفت با علم است. علم را هر کسى مى ‏تواند با کوشش و سعى به دست آورد؛ هرچند وى مسلمان نباشد، اما معرفت تمام اعطایى است و نیاز به ملکه ‏اى قدسى دارد. ملکه ‏ى قدسى همان است که شهید ثانى آن را از شرایط لازم براى فقاهت و قدرت استنباط فتوا مى ‏داند. علم ‏هاى رایج که هم ‏اکنون به شکل مدرسى درآمده است را هر کسى هرچند گبر و کافر باشد مى ‏تواند بیاموزد و حتى اجتهاد را آن‏گونه که این روزها مصطلح شده است مى ‏توان به هر زندیق هوشمندى آموزش داد؛ زیرا تمام نگاه علم و فن به آن مى ‏شود، اما اگر اجتهاد با ملکه‏ى قدسى به دست آید، در آن صورت از علوم موهبتى است و نمى ‏شود آن را در هر کسى دید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۴ ، ۱۴:۵۴
صراط مستقیم

قرب و لطف

اگر کسى به «قرب» و «لطف» الهى توفیق یابد و به آن نایل شود،

نتیجه‏ اى بسیار مهم از این دو اسم به او مى‏ رسد که هویت او را تغییر مى ‏دهد و آن این که وى «صاحب قلب» مى ‏شود و قلب و دل او فعلیت مى‏ یابد؛ چنان‏که قرآن کریم براى انسان نه تنها یک قلب، بلکه قلب ‏ها قایل است: «لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ یَفْقَهُونَ بِهَا»(1). خداوند متعال در آدمى قلب ‏هاى فراوان نهاده است. البته آیه را مى ‏شود این گونه معنا کرد که براى هر کسى قلبى نهاده است، اما این معنا نیز که هر کسى قلب‏ ها دارد با آیه سازگار است. قلب‏هایى که خام باقى مانده و کسى تلاش نمى ‏کند راه ‏اندازى براى آن قرار دهد تا آن را به فعلیت رساند. تا کسى به مقام «قلب» و «دل» نایل نشود به اسماى الهى قرب پیدا نمى ‏کند. براى همین است که خواجه لطف و قرب را در پایان و نتیجه‏ى دیگر اسماى الهى قرار داد و گفت: «هذه ثمرات القرب واللطف».

به ‏واسطه‏ى اسماى الهى است که لطف و قرب یعنى «قلب» حاصل مى ‏شود و بعد از آن است که به «سرائر» و دیگر «قلب‏ها» یکى پس از دیگرى دست مى ‏یابد؛ به این معنا که باطن پیدا مى ‏کند، بعد از حصول باطن است که به «کَلِم» مى ‏رسد که همان هویت سرائر است و بعد از دست‏یابى به «کَلِم» به «غمائم» راه مى ‏یابد که همان حکم است. بر این اساس سیر نزول آدمى از اسماى الهى است و سیر صعودى وى نیز به آن مى ‏انجامد؛ همان‏طور که مى ‏فرماید: «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»(2). چون سیر نزول و صعود پیچیده به اسماست، کسى که ترقى و صعد دارد قلبى


1. اعراف / 179.

2. بقره / 156.

صالح مى ‏یابد که پیچیده به اسماى الهى مى ‏شود و چنین قلبى تطهیر پیدا مى ‏کند و مطهَّر مى ‏شود؛ بر این اساس، وى محبوب خداوند مى‏ گردد: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ»(1). تطهیر در این آیه اطلاق دارد و افزون بر طهارت‏ هاى سه‏ گانه، تطهیر اسمایى را نیز در بر مى ‏گیرد؛ یعنى خداوند کسانى را که قرب به او پیدا مى ‏کنند و صاحب اسما مى‏ شوند دوست دارد. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۴ ، ۱۴:۳۸
صراط مستقیم

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۴ ، ۱۴:۲۹
صراط مستقیم


حق تعالى جز پدیده‏ هایى که آفریده است کسى را ندارد و همواره چشم محبت به آنان دوخته است اما بنده غفلت دارد و به این عشق التفاتى نمى‏ کند. در این آیه، خداوند همواره خود را پیش مى ‏کشد تا قرب عاشقانه‏ ى خود به بنده را به نمایش گزارد و به تعبیر دیگر شش مرتبه کرنش نموده و خود را افتاده و خاکى نموده است که چنین مى ‏گوید. چنین عشقى در کدام افسانه ‏ى عشقى آمده است. او به همه‏ى آفریده ‏هاى خود عشق دارد و به آنان مشتاق ‏تر و عاشق‏ تر است؛ از این رو کم‏ترین آزار، اذیت و ظلمى به یکى از آنان را نمى ‏پذیرد. کیست که عشق بى‏ پایان خدا به تمامى بندگانش را درک کند؛ چرا که یا عاشق نیست و یا وى عشق محدود است. 

«وهذه الستَّة موجبات اختصاص الحمد به للأمر الأوّل من الأمرین المذکورین ـ وهو الاستحقاق بالکمال الذاتیِّ التامِّ ـ والستَّة التالیة لها موجبات الاختصاص للأمر الثانی ـ أعنی الإحسان والإنعام ـ وکذا اللطیف القریب ـ بالمعنیین الأخیرین.

و«الأحد» صفةٌ مؤکّدةٌ للواحد، وکذا «الصمد» للقیُّوم،

و«القریب» للطیف. وکلّ تالٍ مقرِّرٌ للسابق مقولَه، فما أحسَنَ نظمه!»

ـ شش اسم یاد شده در معناى نخست خود، سبب ویژگى دادن حمد به «اللّه‏» به لحاظ اولین امر از دو نکته‏ى گفته شده است که همان شایستگى و استحقاق خداوند به کمال تام ذاتى است و در معناى دوم خود سبب اختصاص یافتن حمد به او به اعتبار امر دوم است که همان احسان و انعام به بندگان باشد. هم‏چنین است دو اسم «اللطیف و «القریب» به دو معناى گفته شده‏ى اخیر.

و اسم «الاحد» صفت تأکیدى است براى اسم «الواحد» و هم‏چنین است اسم «الصمد» براى «القیوم» و «القریب» براى «اللطیف» که هر اسم بعدى تقریرى است بر اسم قبلى که در گفته آمده است و چه زیبا آن را چینش داده است.

شش اسمى که «اللّه‏» را توصیف نمود هم استحقاق حق تعالى به این وصف‏ها را بیان مى‏ دارد و هم امتنان خداوند به بندگان با احسان و انعامى که دارد.

البته ما هر شش اسم یاد شده را از اسماى ذاتى دانستیم که مى‏تواند لحاظ فعلى داشته باشد؛ برخلاف شارح که آن را از اسماى فعلى گرفت که در این صورت، لحاظ ذاتى ندارد.

هم‏چنین در پیش گفتیم مقام احدیّت برتر از واحدیّت است، در این صورت نمى‏تواند تأکیدى که مورد نظر شارح است را بیان دارد؛ چرا که احدیّت اصل و واحدیت وصف، تعین و تنزیل براى آن است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۴ ، ۰۷:۴۹
صراط مستقیم

قرب حق تعالى به آفریده

از آن‏جا که حق تعالى در چهره‏ى تمامى پدیده‏ها هویدا و آشکار است مى‏فرماید: «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ». این آیه به صورت متکلم مع الغیر و با تعبیر «نَحْنُ» آمده است نه به صورت مفرد؛ زیرا بسیارى از اولیاى الهى و فرشتگان نیز از ما به ما نزدیک‏تر هستند و این تعبیر بسیارى از اسباب الهى را در بر مى‏گیرد. خداوند از هر چیزى به انسان نزدیک‏تر است؛ به این معنا که مراقب و نگه‏دار آدمى است و او را لحظه‏اى رها نمى‏کند. حق تعالى هر پدیده‏اى را ظاهر کرده است و او را با دو دست عنایت خویش محافظت مى‏نماید و آفت‏ها و بلایا را از او دور مى‏دارد وچنین نیست که کسى را به بیهودگى سوق دهد. بر این اساس، اضطراب‏ها و ترس از بلا، دشمن، فقر و مانند آن از ضعف ایمان به خداوند ناشى مى‏شود و اگر کسى باور نماید خدایى دارد که عاشق است و به عشق او مراقب وى هست به گونه‏اى که حتى نمى‏خوابد و چرت نمى‏زند کم‏ترین تنیدگى به وجود او راه نمى‏یابد، بلکه همواره چون کوهى استوار بر حق مى‏ایستد. چنین کسى همواره آشنایى را در شراشر تار و پود خود حس مى‏نماید و چنین است که با حال خوش مى‏گوید:

 به خدا غریب شهرم که ندارم آشنایى

 به خدا که این گدایى ندهم به پادشاهى


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۴ ، ۲۱:۲۵
صراط مستقیم

یافت حق تعالى در دل

بصر و چشم سر قدرت یافت خداوند را ندارد. هم‏چنین بصر به معناى بصیرت نیز توان یافت حق تعالى را ندارد و عقل‏ها نمى‏تواند خداوند را بیابد، بلکه تنها ادراک قلبى است که مى‏تواند خداوند را در «دل» بیابد. بر این اساس، «ادراک» امرى فراتر و برتر از «بصر» و «بصیرت» است که این آیه در مقام بیان آن نیست و تنها دو امر نخست را نفى مى‏کند. بصر تنها توان حس ظواهر مادى را دارد و خداوند مادى و محسوس نیست. هم‏چنین بصر توان حس معقولات را ندارد. در برابر، خداوند حتى چشم‏ها را درک مى‏کند: «وَهُوَ یُدْرِکُ الاْءَبْصَارَ». این فراز معنایى دقیق را ارایه مى‏دهد و آن این که خداوند بدون چشم مى‏تواند چشم‏ها را دریابد و شگفتى در این نیست وگرنه دریافت چشم با چشم شکوهى ندارد، از این رو تعبیر «وهو یبصر الابصار» را نیاورد. اگر کسى بتواند بى‏چشم درک کند و مثل خداوند شود، این کارستان است. بنده هم مى‏تواند بى‏چشم چهره‏ى حق تعالى را درک کند. این آیه نفى رؤیت بصر است و نه ادراک قلب. با چشم نمى‏شود خدا را دید اما با توانى برتر از آن که «ادراک قلبى» است مى‏توان به رؤیت خداوند رسید. این آیه در مقام نفى اصل رؤیت نیست، بلکه در بیان نفى رؤیت با چشم سر و دیده‏ى عقل است و نفى دو مسیر و طریق یاد شده را اهتمام دارد.

چشم تنها توان درک چشم‏اندازى که پیش روى آن است، آن هم در زیر نور روشنا را دارد و فراتر از آن را نمى‏بیند. چشم سر فقط براى این است که هواپیماى نفس از فرودگاه ناسوت به سلامت برخیزد، اما بعد از آن

باید چرخ چشم‏ها را بست و با رادار پیشرفته‏ى قلب، پرواز را ادامه داد. همان‏طور که در رانندگى باید ادراک داشت و دوردست‏ها را با عقل تحلیل کرد وگرنه بسنده نمودن به چشم‏ها و نداشتن قدرت درک سبب مى‏شود رانندگى در شب غیر ممکن گردد اما راننده‏اى که ادراکى نسبت به جاده دارد همان مسیر را در شب بهتر از روز مى‏رود. کسى که تنها با چشم رانندگى مى‏کند دقت کم‏تر و احتمال تصادف بیش‏ترى دارد. زندگى را باید با ادراک داشت و به چشم‏ها بسنده ننمود. کسى که تا روشنایى را از دست مى‏دهد و در ظلمت تاریکى فرو مى‏رود چیزى از وسایل منزل و راه رفت و آمد خود را نمى‏داند، با چشم‏ها زندگى مى‏کند نه با قوه‏ى ادراک عقلانى، و خرد خویش را فعال و کارآمد نساخته است؛ برخلاف کسى که صاحب ادراک است که با یک بار دیدن جایى، چنان‏چه چشم‏ها را ببندد، هر چیزى را در جاى خود درک مى‏کند.

آیه‏ى شریفه‏ى «لاَ تُدْرِکُهُ الاْءَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الاْءَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ»(1) در پایان مى‏فرماید: «وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ». اسم «اللَّطِیف» در کنار «هُو» آمده که مقام احدیّت است. «اللطیف» اسمى است که هیچ گاه به تنهایى استفاده نمى‏شود چرا که عروس اسماى الهى است و اسمى را همراه مى‏طلبد یا پیش از آن و یا با اضافه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۴ ، ۲۱:۲۱
صراط مستقیم