خلوت 1
جلوه ى حق تعالى
«با آنکه هیچم، ولی دوران کوتاه زندگیام آکنده از تلاش، کوشش، درد، سوز، هجر و وصال آن یار شبسوز بوده و هست. گرچه از سه سالگی اندیشهام را بهخوبی میشناسم، به طور مداوم از ابتدای بلوغ، قلم به دست گرفته و به تألیف، تصنیف، نقد و تصحیح آثار پرداختهام. در سنین نونهالی، قبل از قیام پانزده خرداد چهل و یک، حضرت امام قدسسره؛ آن پیر سینهچاک را یافتم. جز علوم صوری، آنچه به طور مداوم و بیوقفه مرا از طفولیت تا حال به خود مشغول داشته، حضرت حق، حقایق معنوی، علوم ربانی، علم تعبیر و ولایت، رموز اسما و صفات الهی و انس و حضور باطنی با قرآن کریم بوده است. کمتر از سه دهه، رغبت به استاد داشتم ولی در بیست سالگی خود را از همه و همه کس فارغ دیدم، ولی در همین مدت، اساتید فراوانی در رشتههای گوناگون مرا یاری کردند. اساتیدی که هر یک امت و قیامتی بودند. آیاتی الهی، بیناتی ربانی از مشاهیری چون آیتاللّه الهی قمشهای، آیتاللّه شعرانی، آیتاللّه شیخ مرتضی حایری، آیتاللّه سید احمد خوانساری، آیتاللّه گلپایگانی و آیتاللّه میرزا هاشم آملی رحمهم اللّه تعالی. من از خودم چیزی ندارم. آنچه که در خودم میبینم این است که باید از حق سخن گفت و هر کس و هر چیزی، هرچه دارد، از حق است. اینها نمود و ظهور حق است که در انسانها تجلی میکند و جلوه میکند و ظهور و بروز دارد و تمامی ریزش حق تعالی است، اما اگر به ظرف ناسوت و خلقی بخواهیم عنوان کنیم، آنچه از خود یاد دارم کوشش، زحمت، تفکر، رؤیت و تماشای حق تعالی بوده، چه در مسائل علمی و چه در مسائل باطنی، معرفتی، امور فردی، شخصی تا اجتماعی، سیاسی، فلسفی، عرفانی یا قرآن کریم، دین، طریقت و حقیقت. اینها شغل دایمی ما از طفولیت تا به امروز و انشاء اللّه تا در حیات ناسوت هستیم خواهد بود. از ابتدا قلم به دست داشتیم و درس میگفتیم و شاید بیش از سی سال هست که در حوزه مشغول تدریس هستم، در سطوح مختلف تا سطوح عالی و مباحث مختلف حوزوی و همین طور نوشتههای مختلف. یعنی اگر بخواهم شغل و عمرم را تقسیم کنم، در اصل نوشتهها و دوم تدریس و در مرتبهی سوم هم مسائل اجتماعی و اموری که مردمی و کلی است میباشد. در واقع تمام عمر ما در این سه جهت بوده است.
تولد من در سال 1327 و در تهران بزرگ شدهام، چون پدرم در جوانی به تهران آمدند و در آنجا ساکن شدند. در واقع از طفولیت در سرچشمهی بازار و بعد هم شهرری حضرت عبدالعظیم بودهام. در سنین مختلفی در تهران به درس مشغول بودهام و مابقی را در قم و گاهی در مشهد بود. آن که اهمیت دارد ذکر کنم را باید دو قسمت کرد. بخشی عمده مباحث معنوی باطنی بوده که شاید اکثریت عمرم و شبهایم را مشغول داشته و بیشتر عمرم را شبها هیچ خواب نداشتهام و کمتر در خواب بودهام، بهطوری که شبها برایم چون روز هست و در روز راحتتر میتوانم خواب داشته باشم و استراحت کنم.
در زمینههای ظاهری نیز آنچه که در ابتدا تا به امروز چه در نوشتهها و چه در مباحث و درسها دنبال میشده، ریشهی اصلی پیرایهزدایی است؛ یعنی در هر علمی و در هر معرفتی که وارد میشدیم، در پی این بودهایم که درستها را از نادرستی تمییز بدهیم و معلوم شود «حقیقت» چیست.
اساتیدی که ما در طول عمرمان دیدیم فراوان بوده است. استاد کافر، مسیحی، اهل سنت، استاد موسیقی و حتی در بعضی از زمینههای امراض اجتماعی نیز استاد بهنامی را داشتهام. نوشتههایی از فارسی و عربی دارم. شعر و غزل بسیار هست و دیگر زمینههای مختلف فلسفی، عرفانی، فقهی و اصولی.
نسبت به موسیقی باید گفت سابقهای در اصل تاریخ دارد و به گذشته بر میگردد؛ یعنی با انسان، موسیقی در عالم بوده و حتی قبل از انسان هم بوده است. صوت و صدا و موسیقی از حنجرهی انسان در انسان و حیوان و از ضرب انگشتان دست و پای انسان تولید و خلق شده و چیزی عرضی و خارجی نیست که بر ما تحمیل شده باشد. موسیقی به باطن، به دل و به حقیقت ما باز میگردد، ولی در تاریخ، همیشه سلاطین و سردمداران فاسد دنیا و حتی خلفای جور و در اسلام نیز بنیامیه و همینطور سلاطین عجم، صوت، صدا و موسیقی را با فساد و فحشا و تباهی و پلیدی آلوده کردهاند. اما امروز که دنیا آزاد است و بهخصوص ما در آستانهی پیروزی انقلاب عظیم شیعه هستیم، باید از صوت و صدا، کمال استفاده را داشته باشیم و اگر خدای ناکرده نتوانیم به طور سالم از این امر استفاده کنیم ممکن است فردا دیر شود و پشیمان شویم. تا بتوانیم بر اساسی صحیح و سالم از این کیمیای الهی و از این لطف دل و صفای باطن استفاده کنیم.