سیرسرخ (ابراز عشق حق تعالى2)
حق تعالى جز پدیده هایى که آفریده است کسى را ندارد و همواره چشم محبت به آنان دوخته است اما بنده غفلت دارد و به این عشق التفاتى نمى کند. در این آیه، خداوند همواره خود را پیش مى کشد تا قرب عاشقانه ى خود به بنده را به نمایش گزارد و به تعبیر دیگر شش مرتبه کرنش نموده و خود را افتاده و خاکى نموده است که چنین مى گوید. چنین عشقى در کدام افسانه ى عشقى آمده است. او به همهى آفریده هاى خود عشق دارد و به آنان مشتاق تر و عاشق تر است؛ از این رو کمترین آزار، اذیت و ظلمى به یکى از آنان را نمى پذیرد. کیست که عشق بى پایان خدا به تمامى بندگانش را درک کند؛ چرا که یا عاشق نیست و یا وى عشق محدود است.
«وهذه الستَّة موجبات اختصاص الحمد به للأمر الأوّل من الأمرین المذکورین ـ وهو الاستحقاق بالکمال الذاتیِّ التامِّ ـ والستَّة التالیة لها موجبات الاختصاص للأمر الثانی ـ أعنی الإحسان والإنعام ـ وکذا اللطیف القریب ـ بالمعنیین الأخیرین.
و«الأحد» صفةٌ مؤکّدةٌ للواحد، وکذا «الصمد» للقیُّوم،
و«القریب» للطیف. وکلّ تالٍ مقرِّرٌ للسابق مقولَه، فما أحسَنَ نظمه!»
ـ شش اسم یاد شده در معناى نخست خود، سبب ویژگى دادن حمد به «اللّه» به لحاظ اولین امر از دو نکتهى گفته شده است که همان شایستگى و استحقاق خداوند به کمال تام ذاتى است و در معناى دوم خود سبب اختصاص یافتن حمد به او به اعتبار امر دوم است که همان احسان و انعام به بندگان باشد. همچنین است دو اسم «اللطیف و «القریب» به دو معناى گفته شدهى اخیر.
و اسم «الاحد» صفت تأکیدى است براى اسم «الواحد» و همچنین است اسم «الصمد» براى «القیوم» و «القریب» براى «اللطیف» که هر اسم بعدى تقریرى است بر اسم قبلى که در گفته آمده است و چه زیبا آن را چینش داده است.
شش اسمى که «اللّه» را توصیف نمود هم استحقاق حق تعالى به این وصفها را بیان مى دارد و هم امتنان خداوند به بندگان با احسان و انعامى که دارد.
البته ما هر شش اسم یاد شده را از اسماى ذاتى دانستیم که مىتواند لحاظ فعلى داشته باشد؛ برخلاف شارح که آن را از اسماى فعلى گرفت که در این صورت، لحاظ ذاتى ندارد.
همچنین در پیش گفتیم مقام احدیّت برتر از واحدیّت است، در این صورت نمىتواند تأکیدى که مورد نظر شارح است را بیان دارد؛ چرا که احدیّت اصل و واحدیت وصف، تعین و تنزیل براى آن است.