سیرسرخ(یافت حق تعالى در دل)
یافت حق تعالى در دل
بصر و چشم سر قدرت یافت خداوند را ندارد. همچنین بصر به معناى بصیرت نیز توان یافت حق تعالى را ندارد و عقلها نمىتواند خداوند را بیابد، بلکه تنها ادراک قلبى است که مىتواند خداوند را در «دل» بیابد. بر این اساس، «ادراک» امرى فراتر و برتر از «بصر» و «بصیرت» است که این آیه در مقام بیان آن نیست و تنها دو امر نخست را نفى مىکند. بصر تنها توان حس ظواهر مادى را دارد و خداوند مادى و محسوس نیست. همچنین بصر توان حس معقولات را ندارد. در برابر، خداوند حتى چشمها را درک مىکند: «وَهُوَ یُدْرِکُ الاْءَبْصَارَ». این فراز معنایى دقیق را ارایه مىدهد و آن این که خداوند بدون چشم مىتواند چشمها را دریابد و شگفتى در این نیست وگرنه دریافت چشم با چشم شکوهى ندارد، از این رو تعبیر «وهو یبصر الابصار» را نیاورد. اگر کسى بتواند بىچشم درک کند و مثل خداوند شود، این کارستان است. بنده هم مىتواند بىچشم چهرهى حق تعالى را درک کند. این آیه نفى رؤیت بصر است و نه ادراک قلب. با چشم نمىشود خدا را دید اما با توانى برتر از آن که «ادراک قلبى» است مىتوان به رؤیت خداوند رسید. این آیه در مقام نفى اصل رؤیت نیست، بلکه در بیان نفى رؤیت با چشم سر و دیدهى عقل است و نفى دو مسیر و طریق یاد شده را اهتمام دارد.
چشم تنها توان درک چشماندازى که پیش روى آن است، آن هم در زیر نور روشنا را دارد و فراتر از آن را نمىبیند. چشم سر فقط براى این است که هواپیماى نفس از فرودگاه ناسوت به سلامت برخیزد، اما بعد از آن
باید چرخ چشمها را بست و با رادار پیشرفتهى قلب، پرواز را ادامه داد. همانطور که در رانندگى باید ادراک داشت و دوردستها را با عقل تحلیل کرد وگرنه بسنده نمودن به چشمها و نداشتن قدرت درک سبب مىشود رانندگى در شب غیر ممکن گردد اما رانندهاى که ادراکى نسبت به جاده دارد همان مسیر را در شب بهتر از روز مىرود. کسى که تنها با چشم رانندگى مىکند دقت کمتر و احتمال تصادف بیشترى دارد. زندگى را باید با ادراک داشت و به چشمها بسنده ننمود. کسى که تا روشنایى را از دست مىدهد و در ظلمت تاریکى فرو مىرود چیزى از وسایل منزل و راه رفت و آمد خود را نمىداند، با چشمها زندگى مىکند نه با قوهى ادراک عقلانى، و خرد خویش را فعال و کارآمد نساخته است؛ برخلاف کسى که صاحب ادراک است که با یک بار دیدن جایى، چنانچه چشمها را ببندد، هر چیزى را در جاى خود درک مىکند.
آیهى شریفهى «لاَ تُدْرِکُهُ الاْءَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الاْءَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ»(1) در پایان مىفرماید: «وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ». اسم «اللَّطِیف» در کنار «هُو» آمده که مقام احدیّت است. «اللطیف» اسمى است که هیچ گاه به تنهایى استفاده نمىشود چرا که عروس اسماى الهى است و اسمى را همراه مىطلبد یا پیش از آن و یا با اضافه.