مسیر عشق

معرفی آثار وافکار بزرگ مرد زمانه آیت الله العظمی محمد رضا نکونام هدف این مجموعه است

معرفی آثار وافکار بزرگ مرد زمانه آیت الله العظمی محمد رضا نکونام هدف این مجموعه است

مسیر عشق

معرفی راه عشق وکمال به آسانی میسر نیست واین راه راهنمایانی می خواهد آنانی که محبوب پروردگارهستند وراه را به دیگران می آموزند شخصیتهایی چون آیت الله نکونام
حضرت آیت اللّه‏ العظمى نکونام (مدّ ظلّه العالى)داراى ده‏ها اثر ارزنده در موضوعات گوناگون است. این آثار پیرایه زدایى و حل مشکلات علمى به شیوه‏ اى بدیع و نو را دنبال مى ‏نماید. به فرموده ‏ى معظم‏ له: "چیزى که در تمام دروس و نوشتارم شاخص است، پیرایه ‏زدایى، تحقیق و ترمیم مشکلات علمى گذشتگان و راه‏گشایى نسبت به آینده ‏اى برتر براى انسان و جهان اسلام مى ‏باشد."
آن‏چه در این نوشته ‏ها مورد اهمیت نگارنده بوده، بازسازى مبانى علمى و دینى و پیرایه ‏زدایى کتاب‏هاى اسلامى است که موجبات رکود و خمودى جامعه‏ى اسلامى را همراه داشته است. هم‏چنین تقویت عوامل جهل ‏زدایى و رفع نواقص و موانع فقهى، فرهنگى، عقلى، فلسفى، عرفانى و اخلاقى در تمامى جهات فردى و اجتماعى که سبب حیات علمى و دینى هرچه بیش‏تر جامعه‏ى مسلمین مى‏ گردد را امرى ضرورى دانسته‏ اند.
باید گفت این آثار به نوآورى و گره‏ گشایى در قلمرو اندیشه‏ى دینى و بازپیرایى ذخایر فکرى اسلامى در حوزه‏ى معرفت دینى اهتمام دارد و به تحقیق جامع و منسجم زیر ساخت ‏هاى اندیشه دینى مى ‏پردازد و آسیب ‏هاى باور داشت‏ه اى دینى را به چالش مى ‏کشاند و به ارایه‏ى راه گذار از بحران‏هاى پیش روى آن مى‏ پردازد و پیرایه ‏زدایى از آموزه ‏هاى دینى و زدودن انحرافات و پاسخ به شبهات را مهم‏ترین هدف خود مى ‏داند و همان‏گونه که گذشت ،مى‏ توان تولید علم و نوآورى در حوزه‏ى دین پژوهى و پاسخ به نیازهاى جامعه‏ى جوان امروز را از مهم‏ترین ویژگى‏ هاى آن دانست.

طبقه بندی موضوعی

۲۷۲ مطلب با موضوع «عرفانی» ثبت شده است

اهمیت ذکر خداوند

خانه‌ای که به ذکر خداوند آباد است؛ نیروی جاذبه‌ای می‌یابد که فرشتگان را به سوی خود می‌کشاند؛ زیرا فرشتگان با ذکر خدا ارتزاق می‌کنند. خوراک فرشتگان ذکر است و از آن، خوشایند دارند. هرجا بوی خوشِ ذکر معنوی حق‌تعالی بلند شود، فرشتگان را چونان آهن‌ربایی به خود می‌کشاند (ر. ک : الکافی، ج 2، صص 498 ـ 499) تاثیرپذیری فرشتگان از ذکر، چنان است که می‌توان آنان را با ذکر، به تسخیر خود درآورد و به استخدام گرفت. اجنه را نیز می‌توان با ذکر به خدمت خود گرفت و آنان را به کارهای دلخواه، مانند کسب اطلاعات و آگاهی یا انجام برخی کارهای قدرتی واداشت. هرجا که فرشتگان حضور داشته باشند، شیاطین از آنجا می‌رمند؛ زیرا آنان قدرت ملائکه؛ به‌ویژه ملایکهٔ ارضی را می‌دانند. فرشتگان زمینی، گروه ضربت پروردگار می‌باشند و شیاطین تا احساس کنند فرشتگان در جایی حضور می‌یابند، خود از آن‌جا می‌روند. ذکر، ملائکه را پایین می‌آورد و شیاطین را فراری می‌دهد. اگر شیاطین در خانه‌ای تمرکز کنند، اهل آن خانه کیفیت نمازهای خود را از دست می‌دهند. خانه‌ای که ذکر خداوند در آن گفته می‌شود، برای اهل آسمان‌ها شناخته‌شده و روشن می‌باشد.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۰۰
صراط مستقیم

: خدای تعالی را به چه گونه باید پرستید؟

پاسخ: برای عبادت خداوند گونه های متفاوتی وجود دارد که تنها یک مورد آن عبادت خالی از شرک و کفر است. اگر کسی چیزی را به عنوان خداوند در ذهن خود تصور کند و زاییدهٔ خیال و ذهن خود را خدا بنامد و آن را عبادت کند، خدایی توهمی را عبادت کرده است. هم‌چنین اگر تصوری از خدا به ذهن نیاورد و تنها این معنا را در ذهن داشته باشد و بگوید من خدایی را که نمی دانم چیست می پرستم، او نیز کافر است. ما هر کاری که می خواهیم انجام دهیم در صورتی که بخواهیم قصد قربت داشته باشیم نیاز به خدا داریم. خداوند برای ما مثل آب برای آشپزخانه است. آشپزخانه ای که آب ندارد به هیچ وجه اداره نمی شود و نمی توان در آن غذایی آماده نمود. در این‌جا نیز هیچ کاری بدون خدا ارزش ندارد و کلید همهٔ حرکت های ما خداست. حال اگر نسبت به خدا توهم داشته باشیم به کفر دچار شده ایم. کسی دچار توهم و به تبع آن کفر است که وقتی خداوند را عبادت می کند نمی داند خدا چیست. توهم یعنی وقتی انسان در تاریکی یا به یک راه دور نگاه می کند، تصور کند کسی آن‌جا ایستاده است، ولی نداند کیست. این توهم است نه خیال، زیرا خیال صورت آشکار و واضح دارد ولی در توهم صورتی شفاف و روشن وجود ندارد. وقتی شما تصویری از منزل خود دارید و با خود می گویید: «این منزل من است، شما خانهٔ خود را خیال نموده اید؛ یعنی صورتی را با تمام جزییات آن در ذهن دارید، ولی وهم آن است که چیزی را به گونهٔ گنگ و مبهم در ذهن داشته باشید، مثل این‌که کسی از این‌که چیزی در اتاق هست یا نه دچار ترس شود، ولی نداند چیزی هست یا خیر! یا کسی فکر کند صدایی شنید، ولی نداند آیا به صورت واقعی صدایی آمد یا نه. وهم آن است که آدم نه بتواند ببیند و نه بتواند نبیند، نه معلوم باشد که شنیده است و نه معلوم باشد که نشنیده است. چنین صورت غیر واضحی از خداوند در ذهن کفر است. اما گونهٔ دوم پرستش که آن نیز به کفر آمیخته است این است که کسی از خدا تنها واژهٔ «خدا» را در ذهن آورد و معنایی از آن در نیابد و حتی وهمی که در پیش گذشت را نیز در ذهن نداشته باشد و تصور کند خدا یعنی لفظ «خدا» و «اللّه» که در سر در مساجد و منازل می نویسند. پرستش لفظ نیز پرستش غیر خدا و کفر است. گونهٔ سوم پرستش و عبادت این است که کسی هم لفظ «اللّه» و «خدا» را به ذهن بیاورد و هم معنای آن و لفظ و معنا را با هم و به گونه‌ای تفکیکی داشته باشد و آن را بپرستد که این نوع پرستش به شرک آلوده است. اما اگر کسی اسم خداوند را بر زبان آورد، و وقتی می گوید «خدا» حقیقتی را در ذهن داشته باشد که این حقیقت با اسمای حسنایی که ذاتی آن است و با ذات یکی است، در دل وی بنشیند و زبان وی نیز همان حقیقت را بگوید؛ حقیقتی که در دل وی است و همهٔ وجود آن حقیقت است و لفظ یا مفهوم و معنا نیست بلکه دوباره تأکید می شود که یک حقیقت است و نه وهم یا صورت یا معنایی که در ذهن و فکر اوست، به راستی چنین کسی خداوند را عبادت نموده و خود را از کفر و شرک باز داشته است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۵۳
صراط مستقیم

هم‌نشینی دایمی و پیوسته سبب انس می‌شود و انس گرمی مستمر و محبّت می‌آورد. پس درست است که می‌گویند: «از دل برود هر آن‌چه از دیده برفت». هم‌نشینی و نگاه به هر چیزی سبب انس و محبت به آن می‌شود. استحباب زیارت عالم، دیدن او، حتی دیدن درِ خانه او یا نگاه به قرآن کریم و قرائت از مکتوب آن به خاطر این است که انس و محبت می‌آورد.

انس با طبیعت با نگاه به آب، سبزه و گل نیز غم را برطرف می‌کند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۱۰
صراط مستقیم

محبوبان مراد محبان می باشند. مهم‌ترین ویژگی «مراد» آن است که دارای جمعیت است و از هر دانش انسانی سررشته دارد. در او تفرقه نیست و تمامی دانش‌ها را به‌تمامی می‌داند نه آن که بخشی را از این کتاب خوانده باشد و بخشی از دانش دیگر را از جایی دیگر. مراد و محبوبی، دانش خود را از این کتاب و آن کتاب به دست نیاورده است و نه چشمه‌ای جوشان، بلکه دریایی بی‌پایان درون خود دارد که گزاره‌های علمی وی تنها نمی از یک قطره آن دریای پایان‌ناپذیر است. بنابراین کسی که چند مطلب خوانده و هنوز نماز خود را به‌درستی نمی‌گزارد و نمی‌داند چه خدایی را عبادت می‌کند و مسایل شرعی خود را نمی‌شناسد کجا می‌تواند «محبوبی» باشد.

مراد محبوبی در یک زاویه قرار نمی‌گیرد و در همه جا هست. او به معنای واقعی حکیم است به این معنا که عالم عینی نسخه‌ای از عالم درونی اوست و او طرح و نقشه هر چیزی را در اختیار دارد و آن را به کمال و تمام نشان می‌دهد و چنین نیست که پازل و جورچین معرفت و عمل او در جایی هم‌خوانی نداشته باشد. او مصداق: «صیروره الانسان عالما عقلیا مضاهیا للعالَم العینی» است. البته در مورد محبوبان می‌گوییم تعبیر درست آن است که عالم عینی نسخه‌ای از اوست.

«محبوبی ذاتی» دارای جمعیت است و حقیقت عالم با حقیقت او شبیه‌سازی شده است نه این که او نسخه عالم عینی باشد. هر سخنی از او شنیده شود، بخشی و گوشه‌ای از عالم خارجی است که بر زبان او آمده است. کسی که جمعیت ندارد و نمی‌تواند همه چیز را درون خود داشته باشد «مراد» و «محبوبی» نیست. کسی که دارای جمعیت است هر مریدی را در خود غرق و هلاک می‌سازد. برای همین است که مرید محبی دارای خوف و رجاست اما «مراد» از این حالات نفسانی ندارد. مرید مانند غریقی است که در دریای مراد افتاده است وقتی می‌بیند سر به زیر آب دارد و در حال خفه‌شدن است خوف او را می‌گیرد و وقتی به بالا می‌آید امید به نجات می‌یابد و به رجا می‌افتد. او میان مردن و زندگی مراد که جمعیت دارد در دوران است. مراد جمعیت دارد و مرید را در خویشتن غرق دارد. وقتی می‌گوییم حق مراد است یعنی تمامی پدیده‌های هستی غرق در اوست. مراد چنین است. وی با تمامی جمعیتی که دارد و با آن که یم است و چیزی کم ندارد دم نمی‌زند و بروزی ندارد، بلکه اگر وی در مقام تلبیس باشد همه را به گمراهی می‌اندازد و چنان‌چه وظیفه اقتضا کند دانش خود را اظهار کند کتابی مقابل خود می‌گزارد و گزاره‌های علمی خود را با استناد به این کتاب و آن کتاب باز می‌گوید تا دیگران را نسبت به مقامی که دارد در اشتباه اندازد، بلکه دیگران به هیچ وجه نمی‌پذیرند که او بزرگ است و گفته‌های وی را با استناد به این کتاب و آن کتاب و شاهد آوردن از قرآن و سنت پذیرا می‌گردند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۱۸
صراط مستقیم

اولیای محبوبی عاشق تمامی افراد جامعه و دستگیر آن‌ها هستند. همان افرادی که با قساوت تمام، یا تیغ بر حنجر آنان می‌گذارند و یا طناب دار به گردن آنان می‌آویزند و یا آنان را بی‌دار، ترور می‌کنند. «البلاء للولاء» این جهت را نیز در بر دارد. آنان به همه عشق دارند اما همین افرادی که گرمای کانون عشق دل محبوبان را با نهاد خود حس می‌کنند ایشان را غرقه آزارها و اذیت‌های خود می‌سازند.

باید مواظب بود که مبادا اولیایی از محبوبان در کنار ما باشد و ما به دست خود او را آزار دهیم و وی را دوره نماییم برای خنده و دست بیندازیم برای مضحکه و لودگی کنیم برای مسخره و بدتر از آن حقد و کینه وی به دل بگیریم از سر عناد، و با او دشمنی کنیم به خاطر تضاد، در حالی که او همواره محبت می‌نماید و با دیده عشق می‌نگرد و با مهر سخن می‌گوید و با عطوفت توجه و التفات دارد. سالک محب باید بسیار اهل توجه باشد. اگر محبی در مقام تعلیم و تربیت شاگرد برآید تا چیزی به او آموزش دهد و تربیتی در او ایجاد کند وی را لقمه لقمه می‌کند. وانگهی تربیت وی آزمون و تجربه‌ای است که خطا هم دارد. تربیتی که نتیجه آن نیز احتمالی است و شاید بشود یا نشود. آنان بسیار می‌شود که شاگرد را به جای انبساط، به قبض و انقباض می‌کشانند. این در حالی است که استادان محبوبی همواره در پی آن هستند تا شاگرد خود را از قبض درآورند و به بسط و انبساط کشانند.

کسی که به ولایت می‌رسد و از اولیای خدا می‌گردد در هیچ حرکتی نیست مگر آن که قربت و وجد دارد و بدون قربت لب نمی‌گشاید. کسی که بدون وجد و قربت لب گشاید مانند کسی است که بدون وضو نماز گزارد.

هم‌چنین کسی که به باب ولایت می‌رسد دیگر هیچ رنگ دیگری به خود نمی‌گیرد و او از رنگ پذیرفتن، متلبس شدن و هر گونه شک و وسواسی رها می‌شود.

اگر کسی از محبوبان ذاتی باشد به مقام ذات حق تعالی که مقام بی تعین و بی اسم و رسم است راه می‌یابد. او از اسمای حق تعالی و از مقام احدیت ذات فراتر می‌رود و فقط یک ذات می‌بیند و بس. چنین کسی است که از دیدن «بقیه»؛ یعنی اسما و صفات رهاست. او می‌تواند خود را در مقام ذات ببیند بدون آن که اسما و صفات ببیند. چنین کسی در مقام فنای تام ذات است که با هرچه جز ذات است حتی با اسم و صفت پیکار می‌کند. البته این راه باز است اما جز دست محبوبان ذاتی به آن نمی‌رسد. محبوبی که دری را به روی خود بسته نمی‌بیند و چنان جنون عشقی دارد که هر در بسته‌ای را نه در می‌زند بلکه می‌شکند. البته استخوان‌های چنین کسی را چنان می‌زنند تا نرم شود و او را چنان به نمد ازل و ابد می‌پیچانند که هفت پشت اسما را فراموش می‌کند. بلایای ازل و ابدی که عالی‌ترین صحنه آن را در کربلا می‌شود دید. در کربلا در میان انبوهی از خبیث‌ترین انسان‌ها، امن‌ترین نقطه شمشیرها بوده است که امام حسین علیه‌السلام به آن پناه می‌برد و می‌فرماید: «یا سیوفُ خذینی» (اعیان الشیعه، ج 1، ص 581) ای شمشیرها مرا دریابید. مثل این که پناهی آسان‌تر از تیغ تیز و زخم شمشیر نیست و آن تیغ‌های برنده که بسیار هم می‌باشند ـ زیرا به لفظ جمع آمده است ـ مهربان‌ترین هستند که فرود می‌آیند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۱۶
صراط مستقیم

راهی که انسان هر عالم و آدمی و به طور کلی هر پدیده‌ای را از شبکه علم حق مشاهده می‌کند، نه از طریق علم خود و نه از این که هر چیزی را در علم خود ببیند و نه این که با علم خود مشاهده می‌کند، بلکه با علم حق و در علم حق است که به رویت هر پدیده‌ای می‌رسد. مقام گفته شده بسیار عالی و سنگین است و به ندرت به کسی عطا می‌شود و صدها سال باید بگذرد تا کسی را به آن راه دهند. آدمی در مقام علم حق تعالی به واحدیت حق و به اسما و صفات و به تعینات نوری او وصول پیدا می‌کند و علم ارادی و اشایی می‌یابد به این معنا که هر چیزی را که اراده کند بداند، او می‌بیند و علم و اراده وی یک حقیقت می‌گردد

باید نخست خود را شناخت تا بتوان مرتبه توحیدی خویش را به دست آورد. خودشناسی همان نطفه‌شناسی است. باید خلوت کرد و مرتب خود را ارجاع داد و سعی نمود گذشته خویش را به دست آورد و دید تا چه مقدار می‌توان در گذشته خود نفوذ داشت و چه موقع را می‌توان به یاد آورد. این محبان هستند که برای یافت گذشته خود باید به سراغ نزدیکان بروند اما محبوبان گذشته‌ای را در ذهن خود دارند که جرات نمی‌کنند چیزی از آن به پدر و مادر و دیگر نزدیکان خود بگویند. محبوبان در طفولیت خویش هرچه بخواهند بشوند، به آن‌ها نشان داده می‌شود. آنان پیش از طفولیت را می‌یابند. بر این اساس، کسی که چیزی پیش از کودکی و طفولیت خود به یاد نمی‌آورد به‌حتم از محبان است و نباید خود را سرگردان کند. او مانند کسی است که بعد از ده‌ها سال تحصیل ادبیات، شعری می‌گوید. چنین کسی شاعر نیست، بلکه دانشمندی است که زیبا سخن می‌گوید. شاعر قدرتمند کسی است که بدون تحصیل ادبیات، شعر در او جوشش دارد. باید خود را شناخت و دید جزو کدام گروه است. کسی که اول، نهایت خود را دیده است دست اخاذی ندارد و التماس و خواهشی در او حتی از خداوند نیست و معتقد است هرچه هست برای خداست. محبوبان هستند که مصطفی، مرتضی و مجتبی می‌باشند و آنان به هیچ وجه از کودکی خود نمی‌گویند. برای همین است که همانند ابن سینا و نیز علامه حلی که در کودکی گنجشک‌بازی را با اجتهاد داشته‌اند از نوابغ هستند، نه از محبوبان. محبوبان دریا دریا معرفت دارند و حتی کم‌تر از نمی از یک قطره از دریا دریا وجود آنان آشکار نمی‌شود. برای همین است که گفته می‌شود امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) با دینی جدید و نو می‌آیند. دینی که برگرفته از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله است اما فضا برای طرح و ارایه آن در گذشته و در زمان حضور حضرات معصومین علیهم‌السلام آماده نبوده است تا زمان ظهور که فضای اندیشاری مردم به گونه‌ای رشد می‌یابد که می‌توان آن دانش‌ها و معارف را تبیین کرد. وقتی فضا نباشد تقیه و پرده‌پوشی پیش می‌آید. تقیه از ترس مرگ نیست، بلکه به سبب آماده نبودن مخاطبان و گفته‌خوانان است که اگر اندکی از معارف به آنان گفته شود تحمل خود را از دست می‌دهند و با انکاری که نسبت به معارف دارند به شقاوت دچار می‌گردند. تقیه به معنای امساک در بیان معارف و اقتدار حفظ و نگه‌داری و در یک کلمه داشتن توان کتمان در حضور نامحرمان است؛ هرچند دشمن نباشند و دوست نزدیک باشند. چه کسی از کودکی پذیرش دارد که ناگفته‌های باب ولایت و توحید را بگوید. او زبان نگشوده است که به وی می‌گویند این حرف را از کجا می‌گویی؟ او به کسانی که زبان فهم او را ندارند چگونه می‌تواند بگوید نهایت توحید و ولایت را قبل از بدایت خود دیده است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۵۷
صراط مستقیم

عارف چنین است و جز خداوند کسی را نمی‌شناسد. او به همه ضعیفان سلام دارد، اما در برابر قدرتمندان، به دیاری باج نمی‌دهد و تنگناها، کمبودها و سختی‌ها نمی‌تواند بر اراده راسخ او خللی وارد آورد؛ چرا که باج دادن به صاحبان قدرت از اقسام شرک است که سیر عارف و سلوک وی برای زدودن آن است.

عارف کسی است که جز به حق نمی‌گوید، نه بدگویی دارد و نه از خوبی دیگران چشم‌پوشی می‌کند و نه تملق می‌نماید و هر چیز را به اندازه در جای خود می‌آورد و هیچ کس را از آن‌چه هست برتر نمی‌برد. عارف برای هیچ یک از اهل دنیا در هر لباسی که باشد کرنش دنیایی ندارد. عرفان درس حق و عشق و درس حریت و آزادگی است که مقتدای خود را حضرت امیرمومنان علی علیه‌السلام می‌داند. کسی که به دستگاه خلفای غاصب وارد نشد و آنان را تایید نکرد و نیز اقدامی براندازانه که به مردم آسیب وارد آورد نیز نداشتند و هر جا لازم بود دستگاه حکومت را راهنمایی می‌کردند. عشق به حق تعالی و مردم چنین سیاستی را در برابر دستگاه ظلم و اهل ستمِ دنیا نیکو می‌شمرد.

تشیع آیین آزاداندیشی و آزادگی است و آزاده نمی‌تواند به هیچ ستمگری کرنش داشته باشد. شیعه سرور و مولای خود را حضرت امام عصر(عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) می‌داند.

حق تعالی و تمامی مظاهر و تعینات او حقیقت دارد و همه به عشقی حقیقی در حال حرکت هستند و چهره عالم منوّر و شوق‌افزاست نه تاریک و به فقر و نقش خیالی آلوده. درست است که حقیقتی جز حق تعالی نیست و ذات و وجود در انحصار اوست همان‌طور که آیه شریفه: «اَوَلاَ یذْکرُ الاْءِنْسَانُ اَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ یک شَیئا» ذات و استقلال را منحصر در حق تعالی می‌داند و پدیده‌ها را فقط ظهوری می‌شمرد که ذات ندارد و از گذشته‌ای ازلی تا هم‌اینک و تا ابد نیز «وَلَمْ یک شَیئا» می‌باشد.

عارف در این مقام چنان قربی یافته است که حق تعالی سفره دل خود را برای او باز می‌کند و او حقیقت‌های ازلی را در چهره اعیان ثابته به‌روشنی می‌بیند. وی در این مرتبه دارای جام جهان‌نما شده است و همه هستی و پدیده‌های آن و نیز خود را از یک جام، آن هم از حق تعالی رویت می‌کند و به معرفت خویش و تمامی پدیده‌ها نایل می‌شود.

در مقام یاد شده می‌توان اعیان ثابته تمامی پدیده‌ها را دید و با وجودات علمی، تمامی ظهورات عینی را مشاهده کرد.

آدمی در این رتبه از هر جایی هر جا را می‌بیند و چیزی او را شگفت‌زده نمی‌کند و امری برای او غیر منتظره نیست. او نه تنها با دو چشم خود و از پشت سر خویش، بلکه با همه اعضا و حواس خود هر سو را می‌بیند و او نه تنها در بیداری، بلکه در خواب هم بینایی دارد و صاحب رویت‌هایی ملکوتی می‌شود و با چشمان ملکوتی خود به ملک و ملکوت می‌نگرد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۵۳
صراط مستقیم

محبی با آن که می‌خواهد از مصلحت‌سنجی دور شود و طریق عاشقی و خرابی پیشه نماید، ولی نمی‌تواند طریقی بپیماید که خودی نبیند و ارزش دولت خویش را پاس ندارد؛ چرا که او با آن که ادعای خرابی دارد، از دل خویش جدایی ندارد. وی دل‌گیر و دل‌آشوب می‌شود و آه حسرت بر می‌آورد و آرزوی آبادی دل خویش را با نوشیدن پیمانهْ پیمانهْ شراب ناب دارد. وی راه را از چاه تشخیص می‌دهد و بی‌قراری خویش را می‌بیند که نمی‌تواند قراری داشته باشد:

در عرفان محبوبی، عاشق جز حضور یار نمی‌بیند و فارغ از دل خویش و از هر غیر است. او نه دلی می‌شناسد و نه خویشی و فقط و فقط حق می‌بیند و چهره پر ناز و قامت طناز یار را که چهره جلوه وی همه راه است و ماهتاب و همه برایش رفیقی آشناست که عداوت ندارد و جز تیغ جلال سطوتِ آن آفتابِ هر جایی نیست. تیغی که نه تنها از آن پروایی نیست، که عاشق هم رسوای آن است و هم شیدای بوسه نهادن بر لبه برّان و تیزی سوزان آن:

از کاستی‌های عرفان محبی، افزون بر نقصی که در شناخت توحید و مراتب هستی دارد، این است که گاه به قلندری متمایل می شود و کناره‌گیری از دنیا و عزلت را ارج می‌نهد و سرگردانی و انزوا و بی‌میلی به مظاهر مادی عالم و آدم را تشویق می‌کند و این امر سبب می‌شود که برگزیدن مسیر مشخص، طریق پویا و روش متحرک و زنده، از علاقمندان به عرفان محبی سلب شود؛ به طوری که نمی‌توان آنان را در هیچ قیام و حرکتی اجتماعی پیشتاز دید و عرفان محبی در هیچ یک از جهات اجتماعی کارآمد نمی‌باشد. گوشه انزوا، قفس، محل و ماوای خلوت و خلسه و جایگاه چله‌های بی‌مورد عارفان بی‌درد و قلندران بی‌کار بوده است.

انسان هم‌چون حضرات انبیای الهی و امامان و اولیای حق تعالی علیهم‌السلام شیفته عرفان و محبت و توحید و مست جام مهر و وفا و بنده وحدت و صفا و شاهد راز دل و یابنده مردان حق و رونده طی طریق است؛ ولی نه در عدم، نه در نیستی، نه در پوچ، نه در هیچ، نه در توهم و خیال و نه در انزوا و تنهایی یا ریش و سبیل و دلق و کشکول گدایی.

به امید روزی که زمزمه ذکر و ترنّم عرفان در میدان مبارزه و دلیری با صدای پرصلابت صلاح و سلاح دمساز گردد. آن‌گاه است که دیگر شرک و بت‌پرستی از جهان رخت بر می‌کند و استعمار مهیب از دنیای ما کوچ می‌کند. به امید روزی که عارفان، حامیان دین و حافظان نوامیس مسلمانان و پیشتازان جامعه بشری و داعیه‌داران حرمت و حراستِ محرومان جامعه و مردم باشند! روزی که عرفان واقعی، بدون بوق و منتشا (عصایی که درویشان دست می گیرند)  و سبیل و ریش رهبر اندیشه بشر باشد. روزی که دیگر بی‌تفاوتی‌ها کنار رود و عارفان، مردم جامعه را زیر پر و بال اندیشه و نبوغ خود گیرند، روزی که روز رهایی از کجی و حرمان است. توصیه به انزواطلبی عارفان و قلندر مسلکی و درویش پیشگی در عرفان محبی بسیار دیده می‌شود.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۵۰
صراط مستقیم

محبوبانِ بزم الهی چنان در عشق جوان‌اند و سینه‌ای گسترده دارند که هیچ پیر عشق آزموده‌ای در مستی به آنان نمی‌رسد. یار برای آنان بی‌پرده است، و در منزل امن معشوق ماوا دارند. نه رویای بدنامی می‌بینند و نه در بند شهره نام‌اند و نه سیمای عیش و طرب خود را به سحر می‌گذارند؛ که نوش آنان دایمی و دولت ایشان ابدی است. بر هر امر کلان آگاه هستند و کاری بر آنان به غفلت هجوم نمی‌آورد. طبیعت در دست فرمان آنان است که کارپردازی دارد و حادثه ناگهانی برای آنان نیست. دل دریایی ایشان آرامشی همیشگی دارد که هیچ‌گاه ناآرام نمی‌گردد و دل‌آرامی همیشگی دارند که از ایشان جدایی ندارد و پیوستگی آن نیز به عشق است. این درهم‌آمیختگی عاشقانه، آنان را به گرمای صفایی می‌رساند که چیزی جز نیکویی و شیرینی نمی‌چشند. دلِ حق‌نشینِ محبوبی از هر غیری و از دولت فانی روزگار، فارغ است:

محبی در پی آن است که معشوق دل او را به دست آورد؛ در حالی که دل وی صبر و بردباری، از دست شهرآشوبی‌های معشوق نهاده است: اما محبوبان ، در ناز و غنج و دلال حق، بزمی مدام دارند؛ بزمی که حتی بهشت برین بر آن آفرین می‌گوید و بخشش سمرقند و بخارا را در برابر آن، جلوه‌ای نیست. محبوبان، دلی گسترده دارند که هزاران شهرآشوب برِ آنان چون یک ناز است و این گونه است که معشوق با عشق آنان به رقص می‌آید.

محبت برای محبی کم‌رنگ می‌نماید و او را به دشت و صحرا حواله می‌دهد. محبی حتی اگر زمانی کوتاه و زودگذر به بزم سرای محبوب حاضر می‌شود، از رنگ اغیار پاکی ندارد و اگر سر از غیر بر گیرد نیز از زمانه کوتاه بزم، کوتاه‌تر است و زود سر در لاک غم خویش فرو می‌هلد.

در عرفان محبوبان، محبت عمود خیمه معرفت است و کسی که عشق عمیق ندارد، یار هر جایی را نمی‌شناسد و نمی‌بیند. عشقی که برای آنان هر پاسخی را نبات ساخته است و هر کرده محبوب بر خوشی و خرمی آنان می‌افزاید. محبوبانی که جز نشست و برخاست با او نمی‌شناسند و جز زیبایی از زیبارخ یکتا نمی‌خواهد:


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۴۶
صراط مستقیم


تمایزهای عرفان محبوبی و محبی


«قرب» یار چنان‌چه به تمام معنا اعطایی باشد و تحصیل و تلاش در آن دخالتی نداشته باشد، اصحاب آن، «محبوبی» نامیده می‌شوند؛ ولی اگر گنج پنهان معرفت در نهاد برخی از برگزیدگان، آنان را به سیر و مشاهده منازل در پرتو ریاضت و سختی بکشاند تا آن‌چه را به اجمال دارند، به گام حق تفصیل دهند، چنین کسانی را «سالک محبّ» می‌گویند. این سیر و سلوک می‌تواند نظری، یا همراه تخلق عملی باشد. ولی آنان که وصول می‌یابند و به «تحقّق» می‌رسند، محبوبی‌های الهی هستند. آنان اگر از اولیای کمّل باشند، فارغان ازلی و ابدی و بندگان محقق هستند که حق‌تعالی در آنان تحقق یافته است؛ بر این پایه، «محقق» نامیده می‌شوند. محبان بیش‌تر در دام تشبیه گرفتار می‌آیند و عرفان را به صورت عِلمی می‌یابند؛ نه به تخلّق، تحقّق، تشخّص و به صورت عینی. محبّانی که چنین هستند، تشبّه به عارفان دارند. اهل تشبیه، اقبال عام و قبول خاطر عمومی می‌یابند و اهل تحقیق، کم‌تر باور می‌شوند و بیش‌تر، در غربتِ خود غرقِ نور شهودِ خویش می‌باشند. عارفان محبوبی از دیاری بی‌نشان‌اند و خود نیز وصف بی‌نشانی دارند؛ ولی محبانِ تشبیه‌گر، بیش‌تر غوغایی‌اند و عالم و آدم را از نور یقظه خویش باخبر می‌سازند. عرفان تشبّهی گاه خاطر تشبیه‌گر را معطر، و متشبِّه را از آن خاطر عاطر، مست می‌سازد و زمانی نیز چون شمعی که در برابر تندباد حادثه‌ای قرار می‌گیرد، چنان خاموش می‌گردد که گویی عارف قلندر و صوفی مستِ حق‌گوی دیروز، اینک حقی نمی‌شناسد. این تندباد، آوار فراموشی را چنان بر ذهن شبیه‌گر فرود می‌آورد که جز «من» در او نمودی ندارد. تشبه به عرفان، بیش‌تر در آنان که نور یقظه در نهادشان سوسو می‌زند، دیده می‌شود. یقظه، نخستین نوری است که باطن را روشن می‌سازد و سرمستی و وجد برای بیدار شده می آورد.

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۲۶
صراط مستقیم