تمایزهای عرفان4
عارف چنین است و جز خداوند کسی را نمیشناسد. او به همه ضعیفان سلام دارد، اما در برابر قدرتمندان، به دیاری باج نمیدهد و تنگناها، کمبودها و سختیها نمیتواند بر اراده راسخ او خللی وارد آورد؛ چرا که باج دادن به صاحبان قدرت از اقسام شرک است که سیر عارف و سلوک وی برای زدودن آن است.
عارف کسی است که جز به حق نمیگوید، نه بدگویی دارد و نه از خوبی دیگران چشمپوشی میکند و نه تملق مینماید و هر چیز را به اندازه در جای خود میآورد و هیچ کس را از آنچه هست برتر نمیبرد. عارف برای هیچ یک از اهل دنیا در هر لباسی که باشد کرنش دنیایی ندارد. عرفان درس حق و عشق و درس حریت و آزادگی است که مقتدای خود را حضرت امیرمومنان علی علیهالسلام میداند. کسی که به دستگاه خلفای غاصب وارد نشد و آنان را تایید نکرد و نیز اقدامی براندازانه که به مردم آسیب وارد آورد نیز نداشتند و هر جا لازم بود دستگاه حکومت را راهنمایی میکردند. عشق به حق تعالی و مردم چنین سیاستی را در برابر دستگاه ظلم و اهل ستمِ دنیا نیکو میشمرد.
تشیع آیین آزاداندیشی و آزادگی است و آزاده نمیتواند به هیچ ستمگری کرنش داشته باشد. شیعه سرور و مولای خود را حضرت امام عصر(عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) میداند.
حق تعالی و تمامی مظاهر و تعینات او حقیقت دارد و همه به عشقی حقیقی در حال حرکت هستند و چهره عالم منوّر و شوقافزاست نه تاریک و به فقر و نقش خیالی آلوده. درست است که حقیقتی جز حق تعالی نیست و ذات و وجود در انحصار اوست همانطور که آیه شریفه: «اَوَلاَ یذْکرُ الاْءِنْسَانُ اَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ یک شَیئا» ذات و استقلال را منحصر در حق تعالی میداند و پدیدهها را فقط ظهوری میشمرد که ذات ندارد و از گذشتهای ازلی تا هماینک و تا ابد نیز «وَلَمْ یک شَیئا» میباشد.
عارف در این مقام چنان قربی یافته است که حق تعالی سفره دل خود را برای او باز میکند و او حقیقتهای ازلی را در چهره اعیان ثابته بهروشنی میبیند. وی در این مرتبه دارای جام جهاننما شده است و همه هستی و پدیدههای آن و نیز خود را از یک جام، آن هم از حق تعالی رویت میکند و به معرفت خویش و تمامی پدیدهها نایل میشود.
در مقام یاد شده میتوان اعیان ثابته تمامی پدیدهها را دید و با وجودات علمی، تمامی ظهورات عینی را مشاهده کرد.
آدمی در این رتبه از هر جایی هر جا را میبیند و چیزی او را شگفتزده نمیکند و امری برای او غیر منتظره نیست. او نه تنها با دو چشم خود و از پشت سر خویش، بلکه با همه اعضا و حواس خود هر سو را میبیند و او نه تنها در بیداری، بلکه در خواب هم بینایی دارد و صاحب رویتهایی ملکوتی میشود و با چشمان ملکوتی خود به ملک و ملکوت مینگرد.