تمایزهای عرفان7
محبوبان مراد محبان می باشند. مهمترین ویژگی «مراد» آن است که دارای جمعیت است و از هر دانش انسانی سررشته دارد. در او تفرقه نیست و تمامی دانشها را بهتمامی میداند نه آن که بخشی را از این کتاب خوانده باشد و بخشی از دانش دیگر را از جایی دیگر. مراد و محبوبی، دانش خود را از این کتاب و آن کتاب به دست نیاورده است و نه چشمهای جوشان، بلکه دریایی بیپایان درون خود دارد که گزارههای علمی وی تنها نمی از یک قطره آن دریای پایانناپذیر است. بنابراین کسی که چند مطلب خوانده و هنوز نماز خود را بهدرستی نمیگزارد و نمیداند چه خدایی را عبادت میکند و مسایل شرعی خود را نمیشناسد کجا میتواند «محبوبی» باشد.
مراد محبوبی در یک زاویه قرار نمیگیرد و در همه جا هست. او به معنای واقعی حکیم است به این معنا که عالم عینی نسخهای از عالم درونی اوست و او طرح و نقشه هر چیزی را در اختیار دارد و آن را به کمال و تمام نشان میدهد و چنین نیست که پازل و جورچین معرفت و عمل او در جایی همخوانی نداشته باشد. او مصداق: «صیروره الانسان عالما عقلیا مضاهیا للعالَم العینی» است. البته در مورد محبوبان میگوییم تعبیر درست آن است که عالم عینی نسخهای از اوست.
«محبوبی ذاتی» دارای جمعیت است و حقیقت عالم با حقیقت او شبیهسازی شده است نه این که او نسخه عالم عینی باشد. هر سخنی از او شنیده شود، بخشی و گوشهای از عالم خارجی است که بر زبان او آمده است. کسی که جمعیت ندارد و نمیتواند همه چیز را درون خود داشته باشد «مراد» و «محبوبی» نیست. کسی که دارای جمعیت است هر مریدی را در خود غرق و هلاک میسازد. برای همین است که مرید محبی دارای خوف و رجاست اما «مراد» از این حالات نفسانی ندارد. مرید مانند غریقی است که در دریای مراد افتاده است وقتی میبیند سر به زیر آب دارد و در حال خفهشدن است خوف او را میگیرد و وقتی به بالا میآید امید به نجات مییابد و به رجا میافتد. او میان مردن و زندگی مراد که جمعیت دارد در دوران است. مراد جمعیت دارد و مرید را در خویشتن غرق دارد. وقتی میگوییم حق مراد است یعنی تمامی پدیدههای هستی غرق در اوست. مراد چنین است. وی با تمامی جمعیتی که دارد و با آن که یم است و چیزی کم ندارد دم نمیزند و بروزی ندارد، بلکه اگر وی در مقام تلبیس باشد همه را به گمراهی میاندازد و چنانچه وظیفه اقتضا کند دانش خود را اظهار کند کتابی مقابل خود میگزارد و گزارههای علمی خود را با استناد به این کتاب و آن کتاب باز میگوید تا دیگران را نسبت به مقامی که دارد در اشتباه اندازد، بلکه دیگران به هیچ وجه نمیپذیرند که او بزرگ است و گفتههای وی را با استناد به این کتاب و آن کتاب و شاهد آوردن از قرآن و سنت پذیرا میگردند.