مسیر عشق

معرفی آثار وافکار بزرگ مرد زمانه آیت الله العظمی محمد رضا نکونام هدف این مجموعه است

معرفی آثار وافکار بزرگ مرد زمانه آیت الله العظمی محمد رضا نکونام هدف این مجموعه است

مسیر عشق

معرفی راه عشق وکمال به آسانی میسر نیست واین راه راهنمایانی می خواهد آنانی که محبوب پروردگارهستند وراه را به دیگران می آموزند شخصیتهایی چون آیت الله نکونام
حضرت آیت اللّه‏ العظمى نکونام (مدّ ظلّه العالى)داراى ده‏ها اثر ارزنده در موضوعات گوناگون است. این آثار پیرایه زدایى و حل مشکلات علمى به شیوه‏ اى بدیع و نو را دنبال مى ‏نماید. به فرموده ‏ى معظم‏ له: "چیزى که در تمام دروس و نوشتارم شاخص است، پیرایه ‏زدایى، تحقیق و ترمیم مشکلات علمى گذشتگان و راه‏گشایى نسبت به آینده ‏اى برتر براى انسان و جهان اسلام مى ‏باشد."
آن‏چه در این نوشته ‏ها مورد اهمیت نگارنده بوده، بازسازى مبانى علمى و دینى و پیرایه ‏زدایى کتاب‏هاى اسلامى است که موجبات رکود و خمودى جامعه‏ى اسلامى را همراه داشته است. هم‏چنین تقویت عوامل جهل ‏زدایى و رفع نواقص و موانع فقهى، فرهنگى، عقلى، فلسفى، عرفانى و اخلاقى در تمامى جهات فردى و اجتماعى که سبب حیات علمى و دینى هرچه بیش‏تر جامعه‏ى مسلمین مى‏ گردد را امرى ضرورى دانسته‏ اند.
باید گفت این آثار به نوآورى و گره‏ گشایى در قلمرو اندیشه‏ى دینى و بازپیرایى ذخایر فکرى اسلامى در حوزه‏ى معرفت دینى اهتمام دارد و به تحقیق جامع و منسجم زیر ساخت ‏هاى اندیشه دینى مى ‏پردازد و آسیب ‏هاى باور داشت‏ه اى دینى را به چالش مى ‏کشاند و به ارایه‏ى راه گذار از بحران‏هاى پیش روى آن مى‏ پردازد و پیرایه ‏زدایى از آموزه ‏هاى دینى و زدودن انحرافات و پاسخ به شبهات را مهم‏ترین هدف خود مى ‏داند و همان‏گونه که گذشت ،مى‏ توان تولید علم و نوآورى در حوزه‏ى دین پژوهى و پاسخ به نیازهاى جامعه‏ى جوان امروز را از مهم‏ترین ویژگى‏ هاى آن دانست.

طبقه بندی موضوعی

۲۷۲ مطلب با موضوع «عرفانی» ثبت شده است



شهادت هر پدیده‌ای شنیدنی است و هر شهادت، مزه‌ای خاص دارد. باید کمین کرد و به استماع شهادت نایل آمد. آیا می‌شود کمین نمود و شهادت حق‌تعالی بر خود را یافت و نیز شهادت ذاتی، جمعی، قربی و عینی «شَهِدَ اللَّهُ اَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ» را به صورت بسیط و یک حقیقت ذوق کرد؛ همان‌طور که تمامی شهادت‌هایی که در روایات و به‌ویژه در زیارت‌نامه‌هاست و نیز شهادت‌های اذان، اقامه و نماز از شهود، رویت، تشخُّص و عینیت حکایت دارد. کسی که در رویت خود کمین می‌کند توحید فعلی، صفاتی و ذاتی را یکی پس از دیگری می‌یابد. سه مرتبه توحید در شعار «وحده وحده وحده» به زیبایی آمده است! این شعار، هویت حکومت اسلامی را که همان نفی نفاق ذاتی، وصفی و فعلی است، بیان می‌دارد و اعلام می‌دارد: مومن کسی است که هیچ گونه نفاقی نداشته باشد.
images (9).jpg

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۱۴:۰۶
صراط مستقیم

ناصیه پدیده‌ها


نزدیک‌ترین راه به وصول حق تعالی، همان صراط مستقیم است. خداوند موی پیشانی همه را گرفته است و کسی جز خدا جنبشی ندارد و حول و قوه‌ای جز «اللّه» نیست. پدیده‌ای نیست، مگر آن که ناصیه وی در دست قدرت خداوند است و او از خود هیچ حرکتی ندارد: «مَا مِنْ دَابَّهٍ إِلاَّ هُوَ آَخِذٌ بِنَاصِیتِهَا». «نَاصِیه» همان موی جلوی سر و بالای پیشانی را گویند که اگر کسی این بخش از موها را در دست بگیرد، توان هر گونه حرکتی را از طرف مقابل خود سلب می‌کند؛ برخلاف زمانی که وی دست در کمر یا چنگ بر گلو بیندازد که وی قدرت مانور و رها نمودن خود را دارد. «ناصیه» موی بالای پیشانی است که با مغز و اعصاب ارتباط مستقیم دارد؛ از این رو، از آن طریق می‌توان فرد را در کنترل خود گرفت و نیز به صورت غالبی، موی جلوی سر زودتر از دیگر مواضع می‌ریزد یا سفید می‌شود؛ به‌ویژه اگر فرد دچار مشکلات عصبی باشد.

بنده در این مقام می‌بیند که ناصیه و کاکل هر پدیده‌ای در چنگ حق‌تعالی است. همان که مرحوم حاجی سبزواری در توصیف آن به‌زیبایی می‌گوید:

 ازمّه الامور طرّا بیده

 والکلُّ مستمدّه من مدده

تمامی امور هر پدیده‌ای به دست خداست. البته تعبیر زیبای مرحوم حاجی به هیچ وجه لطافت و بلندای تعبیر قرآن کریم را ندارد؛ چرا که قرآن کریم با فراز: «مَا مِنْ دَابَّهٍ إِلاَّ هُوَ آَخِذٌ بِنَاصِیتِهَا» در واقع می‌فرماید افسار لجام‌گسیختگانی که می‌توانند دست به هر کاری بزنند، در دست ماست، اما کسی را یارای جنبیدن نیست. تعبیر گفته شده، چیرگی و برتری حق‌تعالی را بر تمامی پدیده‌های ظهوری می‌رساند.

در آیه شریفه، ضمیر «هُوَ» مقام احدیت و فراز «آَخِذٌ بِنَاصِیتِهَا»مقام واحدیت است و به این معناست که احدیت، تمامی پدیده‌های هستی را به‌دست گرفته است؛ بلکه برتر از آن، این خداست که بر راه است: «إِنَّ رَبِّی عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ»؛ که مقامی برتر و بالاتر از واحدیت است و گویی خداوند خود، خود را گرفته است و در این‌جاست که پدیده‌ای نیست تا ناصیه‌ای باشد؛ وگرنه زیر این چیرگی، به خستگی می‌گراییدند. بر این اساس، باید برای رهایی از خستگی این چیرگی، به مقام احدیت درآمد که آرامش در آن است و دیگر خود خداوند است که راه می‌رود و عارفی در میان نمی‌ماند تا مصلحت‌سنجی داشته باشد:

 در طریقت هرچه پیش عارف آید، خیر اوست

 در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست

«إِنَّ رَبِّی عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ» مقام تنزیل عبد و ترفیع حق‌تعالی است و مانند: «إِیاک نَعْبُدُ وَإِیاک نَسْتَعِینُ» است که در مقام ترفیع، تنها «إِیاک» و «إِیاک»است و تنزل خلقی آن است که «نَعْبُدُ» و «نَسْتَعِینُ»پیدا می‌کند وگرنه در آن بلندا «هوالعابد وهو المعبود» چیره و تنها احدیت است. احدیتی که واسطه، تقدیم، تاخیر، قرب و بُعد بر نمی‌دارد و ظرف لُبّی وصول است.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۰۹:۲۸
صراط مستقیم

تجلی احدی و واحدی


خداوند برای عارفان، چهره‌های ازلی را به واسطه کشف و عیانی که به آنان موهبت شده است، روشن و آشکار می‌سازد؛ رویتی که کسبی و تحصیلی نیست و عظمت سُبُحات و شکوه تعین‌ها و زیبایی ظهور چهره حق با تمام کرامت را می‌نمایاند. وجه کریم، مشاهده ناسوت بدون ناسوت، بلکه به حق است. در این صورت، ناسوت برای عارفان ناشناخته نیست و مانند همان است که در بالا دیده‌اند؛ چنان‌چه بهشتیان وصف: «اَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الاْءَنْهَارُ کلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَهٍ رِزْقا قَالُوا هَذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ وَاُتُوا بِهِ مُتَشَابِها» دارند. وجه کریم خداوند غیر از وجهی است که در وصف آن می‌فرماید: «فَاَینَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»؛ چرا که «وجه‌اللّه» وجه جمعی حق‌تعالی است که ناسوت را از آن جهت که ناسوت است، در بر می‌گیرد؛ اما وجه کریم او «هر چیزی را به حقیقتْ دیدن» است که از آن جمله، ناسوت است و در این صورت، ناسوت به ناسوت دیده نمی‌شود.

عارف، چهره کریم حق‌تعالی را در دل خود به تجلی ذاتی او و با حلولی که خداوند در او دارد، مشاهده می‌کند. البته تعبیر حلول، نوعی مسامحه است؛ زیرا در آن‌جا نه حِلّی است و نه محلّی، نه عُروضی است و نه معروضی و تنها ظهور است و ظهور! و نباید حلول را به معنای رایج آن گرفت و باید آن را اصطلاح خاص در این کتاب دانست.

تجلی بر دو قسم احدی و واحدی است. تجلی واحدی، تجلی ثانی است و تجلی احدی، تجلی اولی و اقدم است. سبحات وجه کریم حق‌تعالی از چهره واحدیت است که به تجلّی ذاتی ظهور پیدا می‌کند. به این معنا که تجلّی احدی، تجلی واحدی را با اعیان ثابته ـ که در مرتبه واحدیت است ـ ظاهر می‌کند.

ویراسته صادق خادمی

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۴ ، ۱۲:۴۱
صراط مستقیم

چشم، تنها توان درک چشم‌اندازی که پیش روی آن است، آن هم در زیر نور را دارد و فراتر از آن را نمی‌بیند. چشم سر فقط برای این است که هواپیمای نفس از فرودگاه ناسوت به سلامت برخیزد؛ اما بعد از آن باید چرخ چشم‌ها را بست و با رادار پیشرفته قلب، پرواز را ادامه داد. 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۴ ، ۱۰:۱۰
صراط مستقیم
تعلیم الهی محبوبان و رواج عرفان محبی

محبوبان الهی، معرفتی اعطایی و موهبتی دارند و نیازمند آموزش و تعلیم و مدرسه و استاد نیستند و در ازل، خداوند آنان را بی‌واسطه تعلیم می‌دهد و به یک غمزه، بر حق‌تعالی و تمامی پدیده‌های او شناسا می‌گردند و از مدرسه و تعلیم برای ابد بی‌نیاز می‌شوند و در فروهشت ناسوتی خود، به محض زاده‌شدن، نخست برای خداوند سجده می‌کنند و تمامی دانش موهبتی خود را باز می‌یابند. آنان حق را همان‌گونه که هست و هر چیزی را به حقیقت خود مشاهده می‌کنند.
به عکس، محبان باید معرفت را در ناسوت و نزد مربی کارآزموده فراگیرند و آن را به همراه تحمل ریاضت، تحصیل کنند تا بلکه اندکی بر شوند و عروج گیرند. عارفان اهل‌سنت، همگی از محبان هستند. آنان چون پشتوانه حکومتی داشته و مورد حمایت دولت‌های وقت بوده‌اند، توانسته‌اند عرفان خود را در میان مسلمانان رواج دهند و عارفان شیعی را به محاق کشانند؛ به‌گونه‌ای که عارفان شیعی حتی در میان شیعیان به حاشیه و انزوا رانده شده و ناشناخته مانده‌اند. البته عارفان شیعی، از ناحیه ظاهرگرایان چیره نیز در تنگنا بوده و جمودگرایان سخت‌ظاهر، همواره به آزار و اذیت و ایجاد محدودیت برای عارفان شیعی پرداخته و ایجاد ممنوعیت و محدودیت برای آنان را از سیاست‌های اولی خود قرار داده‌اند؛ از این رو، عرفان شیعی از ناحیه آنان نیز همواره در محاق بوده است تا آن که حضرت امام خمینی رحمه‌الله با انقلاب ضد سلطنتی و کبیر خود، نام آن را زنده ساخت و جانی دوباره به آن داد؛ اما با این حال، عرفانی که ایشان از آن گفته‌اند، همان عرفان وارداتی محبی است و از آموزه‌های آن تاثیر پذیرفته است؛ با این که ایشان خود از عارفان محبوبی فعلی است و این بدان معناست که ایشان در عرفان خود استادی نداشته و شاگردی ایشان نزد آیت‌اللّه شاه‌آبادی رحمه‌الله ـ که خود از عارفان محبی است ـ تاثیری بر عرفان ایشان نداشته است.
عارفان محب، نزد توده‌ها بسیار مشهور و نام‌آور می‌گردند. در واقع این عارفان عوام بوده‌اند که برای جامعه جلوه می‌کرده‌اند. بسیاری از گفته‌های عرفانی این گروه دارای نقد جدی است و معرفتی عوامانه را ارایه می‌دهد. در عرفان محبی چنین نیست که یک‌شبه درهای معرفت برای کسی گشوده شود. عارفان محبوبی نیز تعلیم دیده در ازل هستند، نه در شبی از شب‌های ناسوتی. عرفان، دانشی بسیار دقیق‌تر و باریک‌تر از دانش‌های پیشرفته امروز است و نباید گزاره‌های معرفتی آن را هُرهری دانست و سَرسری خواند و پذیرفت.
درست است که عالمان شیعه و به‌ویژه عارفان آزاداندیش و آزاده این مکتب عصمتی همواره از ناحیه حاکمان و ظاهرگرایان در تنگنا و فشار بوده‌اند و با افترا و ترور شخصیت از سوی آنان، به انزوا و حاشیه رانده می‌شدند و در نگارش آرای خود آزادی عمل نداشته‌اند، اما آنان زیرکانه، مرام و مقصود خود را در نحوه نگارش خویش پنهان می‌کرده‌اند؛ به گونه‌ای که خواننده، مرام واقعی آنان را می‌تواند از نحوه چیدمان واژگان و چگونگی انتخاب آن به دست آورد؛ بدون آن که بر گفته صریح آنان اعتماد کند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۴ ، ۰۹:۱۱
صراط مستقیم
چیستی فراست

 علم «فراست» توان برداشت‌های فنی و دقیق از ظرایف آفرینش موجودات و اشیاست که خصوصیات و حالت‌های مختلف جسمانی و روانی افراد را به دست می دهد.
مهم‌ترین منبع شناخت این علم، قرآن کریم می‌باشد؛ چنان که در علم تعبیر این گونه بود و برای اثبات اصل این علم و تحقق حقیقی آن می‌توان شواهد فراوانی از آیات قرآن کریم را فهرست نمود.
این علم با تمام جهات مختلف و ابعاد گسترده آن از زوایای روح آدمی حکایت می‌کند و در نفس واقع وجود دارد.
این علم همچون برخی از خصوصیات و صفات از امور موهبتی می‌باشد و دست الهی در آن به وضوح دیده می‌شود و چندان عمومی و عادی نمی‌باشد؛ ولی می‌توان با پی‌گیری در جهت زمینه‌های مختلف آن، جهات اکتسابی را در آن ایجاد، رشد و جلا داد و با تعلیم و تعلم و بازیابی هرچه بیش‌تر، افراد آن را گسترش داد.
البته، مردم عادی به‌طور نسبی کم و بیش از این علم برخوردارند و گاه داعیه داشتن آن را دارند و برای اثبات آن در خویش به بیان شواهد و مواردی می‌پردازند که چندان نیز دور از واقع نمی‌باشد؛ اگرچه ممکن است بیش‌تر از واقع ادعا داشته باشند و ممکن است عده‌ای با داشتن چنین دارایی عظیمی بر خود نبالند و یا به‌طور کامل از وجود آن در خود اطلاع نداشته باشند و از آن بهره‌ای نبرند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۴ ، ۲۱:۵۰
صراط مستقیم

استقبال از مناجات منظوم

خداوند بود و نمود

به نام خدای نَما و نُمود

خدای حقیقت، خدای وجود

خدای کریم و خدای ودود

خداوند بذل و خداوند جود

خداوند جاه و جلال و جمال

خداوند حُسن و خدای کمال

به غیر از ظهورش من و ما چه بود؟

تجلّی از او شد چه دیر و چه زود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۴ ، ۲۱:۰۷
صراط مستقیم

 

انسان هویتی غیبی و باطنی دارد که متصل به خداست و خدایی دارد که سراسر وجود او را فرا گرفته است، نه بی‌اوست و نه با او همراه است، نه دور است و نه نزدیکی به حق را احساس می‌کند، او را نمی‌بیند و او نیز لحظه‌ای از نظر دور نمی‌گردد، نه خود می‌تازد و نه چیزی جز تاختهٔ خود در کار می‌بیند، نه انفهام است، نه اتخاذ، نه وحدت است و نه کثرت و نه خالی از تمامی این‌ها می‌تواند باشد. آدمی در همهٔ این‌ها نقش خود را می‌بیند و نقاش را مشاهده می‌کند. حقیقت نقاش نیز از نقش ظاهر می‌گردد و حقیقت نقش، ظهوری از نقاش است. این‌طور گفته شد و ممکن است این گفتار نیز به‌گونه‌ای دیگر ارایه شود تا فهم مطلب بهتر گردد.

خداوند درون همهٔ اشیا بدون ممازجت و مخلوط شدن هست و خارج از همهٔ اشیا بدون مفارقت و جدایی می‌باشد. ملکوت همهٔ اشیا خداست و راه رسیدن به خدا حرکت از داخل اشیاست. ابتدا باید علم، قدرت، امکانات و نیروهای نهفته در هر چیزی را ملاحظه نمود و وقتی این مساله به دقت مطالعه شد دریافت می‌گردد هر موجودی زنده است و بی‌نهایت امکانات در آن نهفته می‌باشد. باید ملکوت هر چیزی را یافت و از پایین، یکی پس از دیگری و قدم به قدم حرکت نمود تا به حق رسید.

راه حق، هر صفت و اسم خیری را که در عالم است به خود می‌گیرد. بهترین اسم‌ها برای حضرت حق است و بهترین صفات برای اوست. تفاوتی نیز ندارد که این اسم‌ها و صفات را شارع آورده باشد یا عارف، فیلسوف یا فقیه. حال، این خدا را شاید بتوان آرام و آهسته و بی‌صدا و دور از همه صدا زد و به او گفت: «یا سلام، سلام علیک»، و از او آرامش گرفت و این بالاترین کلمهٔ محبت برای اظهار دوستی با این دوست صمیمی است. رفیق خدا در عالم دوستی خود هر صبح که از خواب بلند می‌شود، ابتدا به خداوند سلام می‌دهد.

هم‌چنان که کفار به مومنان می‌گویند آنان ساده و زودباور هستند و همان‌گونه که کفار پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله را «اُذُن»، و «ساده‌انگار» می‌دانستند، خداوند هم به زبان آن‌ها زودباور و ساده است. «اذُنیت» او به مراتب از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله بالاتر است؛ به‌طوری که حتی اگر کافری کارهایش را انکار کند و بگوید من کفری نداشته‌ام و من خوبم، حق هم می‌گوید تو خوبی و تو این کار را نکردی، تو را دوست دارم. اگر بعد از گناهان بی‌شمار گفتی خدایا ببخش خدا هم زود می‌بخشد و فراموش می‌کند و به روی خود نمی‌آورد، هرچند در درونش غوغایی است که به فکر شما نمی‌رسد. خدا چه ساده و بی‌آلایش می‌بخشد و بنده چه مشکل این مسایل را درک می‌کند.

همهٔ حق‌کشی‌ها، حق‌خوری‌ها و ظلم و ستم‌ها را باید آرام و آهسته گفت و آن را مخفی نمود. خدا نکند که خدا مشکلات ناسوت را بفهمد که اگر چنین باشد، ناسوت قطعه قطعه می‌شود. ظلم‌هایی که قلب هر انسان را به درد می‌آورد؛ مثل کشتار دسته‌جمعی بوسنیایی‌ها، گورهای دسته‌جمعی انسان‌ها، حتی کشتن فرزند مادری که به تنها فرزند خود دل بسته و پزشکی آن را برای تنظیم و کنترل جمعیت جامعه، سقط نموده است. وقتی پزشکی کنترل جمعیت جامعه را در ذهن دارد، دلی بی‌رحم در اوست و خدا طاقت این بی‌رحمی را ندارد و بسیار ناراحت می‌شود.

خدا حتی طاقت له شدن خاشاک پاییزی را زیر پای مردم ندارد؛ پس آرام و بی‌صدا قدم بردارید، سبک پرواز کنید، شاید زیر آن خاشاک، کرم یا حشره‌ای غذای فرزندان خود را حمل می‌کند یا خاشاک غذای کرمی است، آرام قدم بردار که خداوند دل‌نگران گام‌های بلند توست.

به نقل از سایت www.eshghemardom.ir

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۴ ، ۱۶:۳۱
صراط مستقیم

متخلقان دلسوخته و محققان دلباخته


گفتیم سلوک دارای سه مرتبه تشبه، تخلق و تحقق است. محبان بیش‌تر در تشبیه می‌مانند و کم‌تر به تخلق می‌رسند و نادری از آنان به تحقیق می‌رسند؛ اما محبوبان، محقق هستند. محبانْ دلباخته، شوریده و نظرباز می‌گردند و محبوبانِ دل‌سوخته و جان‌گداز، رقص‌کنان سر زیر شمشیر حق می‌آورند تا سیر سرخ خود را رقم زنند. محبی فقط می‌شنود و می‌رود تا نگاه کند؛ اما محبوبی تمام دیده است و بی پا و سر و دیده می‌شود. محبی در سوز است و محبوبی در ساز. محبوبی همه قامت حق را به یک آن و در یک جذبه دیده و با تمامی آن آشنا شده است. محبوبی را می‌یابند و می‌سوزانند و از اشراق، بار سفر سرخ وی را می‌بندند. مناجات محبوبی چنین است: «الهی حقّقنی بحقائق اهل القرب واسْلُک بی مسلک اهل الجَذب»؛ پروردگارا، مرا به حقایقی که مقربان درگاهت را بدان واصل فرمودی، متحقق ساز و سِیرم را در طریق اهل جذبه (که طریق محبوبان و مجذوبان درگاه است) قرار ده.

محبان باید به پای حق مسیری دراز را به ریاضت بپیمایند تا شاید توفیق وجدان و شهود این سیر و وصول به حق را پیدا کنند؛ وصولی که بی‌خبرانه در آن می‌باشند. محبی، خودباخته می‌شود تا شاید حق را بیابد.

در این میان، گروهی از فلسفیان و عارفان نظری نیز هستند که تنها بر دانسته‌های خود بسنده می‌کنند و به عمل نمی‌گرایند و مرد درد و بلا نیستند. آنان تنها با خِرد خُرد خود توصیف کلی حق را می‌خواهند، بدون آن که یافته‌ای داشته باشند. آنان ممکن است خوب بگویند، اما تجربه‌ای از دیدن ندارند. از دوردست‌ها دودی برخاسته می‌بینند، ولی آتش و حرارت آن را حس نمی‌کنند. اینان کسانی هستند که «وصف» ناحیه‌های حق را به صورت کلی پی می‌گیرند و به کم‌تر از آن دسترسی ندارند؛ هرچند عجیب این است که خود در حق قرار دارند و از آن بی‌خبرتر می‌باشند. فلسفه و عرفان نظری، حکم قمر مصنوعی (ماهواره) را دارد که تصاویری از نواحی پایین‌دست حق ـ آن هم نه با وضوح کامل ـ ارایه می‌دهد و تنها نمای کلی و مبهم حق را می‌نماید؛ اما محبوبان حق، شناخت «ذات» را پی می‌گیرند و وصول به شخص حضرتش را در تیررس خود قرار می‌دهند. اینان کسانی هستند که وصول عینی به یافته‌های حقی دارند و تمامی آن را به صورت جزیی و فرد به فرد می‌شناسند.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۴ ، ۱۸:۴۸
صراط مستقیم

فنا در حق

عاشقم من، عاشقم من، عاشقم

از دو عالم در ره حق فارغم

کی کند دنیا مرا هرگز اسیر؟

در ره عشق تو این دل شد دلیر

عشق من در ملک تن باشد ز دوست

عاشقی در این جهان از بهر اوست

نیست عشق من به غیر از عشق دوست

چهره چهره، دل به دل در روبه‌روست

بر جناب حضرتش عاشق شدم

هستی من گشته عشق بیش و کم

هستی‌ام عشق است و عشق آن جناب!

شد دل و جانم ز عشقش نابِ ناب

من ظهورم از وجود دلبر است

بودِ من هر دم ز بود دلبر است

نیست اندر جبه‌ام جز ذات «هو»

جبه‌ام شد ذات و هم مرآت «هو»

ذات ما ناید به مصداق دو تا

این کجا و آن کجا؟ هر یک جدا!

گرچه یکتا خود نه از جنس عدد

یک وجود است، او که «اللّه الصمد»!

او بود لطف و کرم، عشق و صفا

او غنی و او سخی، او باوفا

او بود ذاتِ حقیقت، او خدا

من به دل سوز و گداز و ماجرا

او بود ذات بقا اندر بقا

من کی‌ام؟ هر دم فنا اندر فنا!

چون فنای من همه از «هو» بود

عین باقی در بقایش او بود

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۴ ، ۱۶:۵۶
صراط مستقیم