متخلقان دلسوخته و محققان دلباخته
متخلقان دلسوخته و محققان دلباخته
گفتیم سلوک دارای سه مرتبه تشبه، تخلق و تحقق است. محبان بیشتر در تشبیه میمانند و کمتر به تخلق میرسند و نادری از آنان به تحقیق میرسند؛ اما محبوبان، محقق هستند. محبانْ دلباخته، شوریده و نظرباز میگردند و محبوبانِ دلسوخته و جانگداز، رقصکنان سر زیر شمشیر حق میآورند تا سیر سرخ خود را رقم زنند. محبی فقط میشنود و میرود تا نگاه کند؛ اما محبوبی تمام دیده است و بی پا و سر و دیده میشود. محبی در سوز است و محبوبی در ساز. محبوبی همه قامت حق را به یک آن و در یک جذبه دیده و با تمامی آن آشنا شده است. محبوبی را مییابند و میسوزانند و از اشراق، بار سفر سرخ وی را میبندند. مناجات محبوبی چنین است: «الهی حقّقنی بحقائق اهل القرب واسْلُک بی مسلک اهل الجَذب»؛ پروردگارا، مرا به حقایقی که مقربان درگاهت را بدان واصل فرمودی، متحقق ساز و سِیرم را در طریق اهل جذبه (که طریق محبوبان و مجذوبان درگاه است) قرار ده.
محبان باید به پای حق مسیری دراز را به ریاضت بپیمایند تا شاید توفیق وجدان و شهود این سیر و وصول به حق را پیدا کنند؛ وصولی که بیخبرانه در آن میباشند. محبی، خودباخته میشود تا شاید حق را بیابد.
در این میان، گروهی از فلسفیان و عارفان نظری نیز هستند که تنها بر دانستههای خود بسنده میکنند و به عمل نمیگرایند و مرد درد و بلا نیستند. آنان تنها با خِرد خُرد خود توصیف کلی حق را میخواهند، بدون آن که یافتهای داشته باشند. آنان ممکن است خوب بگویند، اما تجربهای از دیدن ندارند. از دوردستها دودی برخاسته میبینند، ولی آتش و حرارت آن را حس نمیکنند. اینان کسانی هستند که «وصف» ناحیههای حق را به صورت کلی پی میگیرند و به کمتر از آن دسترسی ندارند؛ هرچند عجیب این است که خود در حق قرار دارند و از آن بیخبرتر میباشند. فلسفه و عرفان نظری، حکم قمر مصنوعی (ماهواره) را دارد که تصاویری از نواحی پاییندست حق ـ آن هم نه با وضوح کامل ـ ارایه میدهد و تنها نمای کلی و مبهم حق را مینماید؛ اما محبوبان حق، شناخت «ذات» را پی میگیرند و وصول به شخص حضرتش را در تیررس خود قرار میدهند. اینان کسانی هستند که وصول عینی به یافتههای حقی دارند و تمامی آن را به صورت جزیی و فرد به فرد میشناسند.
همانطور که گفته شد، عارفان الهی یا محبوبی هستند و یا محبی. عرفان حضرات معصومین علیهمالسلام عرفان محبوبی است و عرفان رایج میان اهلسنت، مانند عرفان محی الدین عربی و نیز عرفان خواجه عبداللّه انصاری ـ هرچند شیعی مذهب باشد ـ عرفان محبی است. برخی از عارفان شیعی با تاثیرپذیری از عرفان اهلسنت از عرفان محبوبی حضرات چهارده معصوم علیهمالسلام دور شدهاند و به عرفان محبان گرایش پیدا کردهاند؛ بهگونهای که واژه «محبوبی» که ویژگی عرفان شیعه است، در کمتر کتاب عرفانی توضیح داده میشود و تنها ممکن است به صورت نادر، نامی از آن برده شود. هماینک تمامی کتابهای درسی دانش عرفان که تدریس میشود، دارای متنی است که بر اساس عرفان محبی نگاشته شده است و بیشتر متنپردازان و شارحان آن، از اهلسنت میباشند. متننگاران و شارحان سنیمذهب، بیشتر گزارههای عرفانی خود را بر پایه کلام مکتب خود تنظیم نموده و باورهای مذهبی کلامی خود را به آن راه دادهاند. دانش کلام اهل سنت از آنجا که دارای کمترین باورهای صادق موجه است، نمیتواند مولودِ عرفانی زاده شده از خود را به سلامت بدارد، در نتیجه، عرفان آنان به سبب سقیم بودن پایههای آن، علیل میباشد و قدرت پاسخگویی به نیازهای روحی و عقیدتی و توان سیردهندگی آدمی به سوی وصول به حق را ندارد؛ بلکه او را به تیهِ گمراهی میکشاند و در آن سرگردان میدارد.
تفاوت سیر محبوبان با محبان در این است که محبوبان در هسته مرکزی ذات خداوند تعین مییابند و سپس به ناسوت فروهشت داده میشوند. نخستین چهرهای که آنان میبینند، چهره خداوند است؛ اما محبان در ناسوت زاده میشوند و باید از فروترین مرتبه به فراتر از عرش، بر شوند تا شاید به آنان اجازه وجدانِ ساحت قدسی ذات خداوند و هسته مرکزی داده شود. بیشتر کسانی که به عرفان شهره شدهاند، از عارفان محبی هستند؛ عارفانی که ممکن است اندکمنزلی را سیر کرده باشند، اما به دلیل ضعف شدید، غوغایی شده و نام خود را بر زبانها انداختهاند. به عکس، کسی از غوغای درون محبوبان الهی ـ که گروهی از آنان همه چشم میشوند و همه رویت و خداوند آنان را تنگ در آغوش عشق خود میگیرد ـ باخبر و آگاه نمیشود و کسی نام عارف و عاشق بر آنان نمینهد.
اولیای محبوبی بر سه گروه میباشند: محبوبان ذاتی، محبوبان وصفی و محبوبان فعلی. محبوبان ذاتی، مانند حضرات چهارده معصوم علیهمالسلام میباشند که پیش از هر چیز به زیارت ذات قدسی حضرت خداوند رسیدهاند. محبوبی وصفی، مانند حضرت عیسی علیهالسلام است که به زیارت اسمای الهی نایل میآید. محبوبی فعلی، مانند حضرت یوسف علیهالسلام و نیز امام خمینی رحمهالله که در مقام فعل الهی میباشند و به اصلاحگری میان بندگان میپردازند و چنانچه حکومت در دست آنان قرار گیرد، در خدمت خلق، به کارپردازی و ساماندهی امور مشغول میشوند.
ما در این کتاب، هرجا از محبوبان سخن میگوییم، محبوبان ذاتی را منظور داریم و دو گروه دیگر از محبوبان، موضوع اصلی این کتاب نیست و هرجا نامی از آنان آورده شود، قرینهای تعیین کننده بر رتبه آنان خواهیم آورد. این کتاب، شرح حال محبوبان ذاتی است و عرفانی که طرح مینماید عرفان آنان است؛ عرفانی که ختم آن به خون است؛ چنانکه در روایت است: «ما منّا إلاّ مسموم او مقتول».