ناصیه پدیده ها
ناصیه پدیدهها
نزدیکترین راه به وصول حق تعالی، همان صراط مستقیم است. خداوند موی پیشانی همه را گرفته است و کسی جز خدا جنبشی ندارد و حول و قوهای جز «اللّه» نیست. پدیدهای نیست، مگر آن که ناصیه وی در دست قدرت خداوند است و او از خود هیچ حرکتی ندارد: «مَا مِنْ دَابَّهٍ إِلاَّ هُوَ آَخِذٌ بِنَاصِیتِهَا». «نَاصِیه» همان موی جلوی سر و بالای پیشانی را گویند که اگر کسی این بخش از موها را در دست بگیرد، توان هر گونه حرکتی را از طرف مقابل خود سلب میکند؛ برخلاف زمانی که وی دست در کمر یا چنگ بر گلو بیندازد که وی قدرت مانور و رها نمودن خود را دارد. «ناصیه» موی بالای پیشانی است که با مغز و اعصاب ارتباط مستقیم دارد؛ از این رو، از آن طریق میتوان فرد را در کنترل خود گرفت و نیز به صورت غالبی، موی جلوی سر زودتر از دیگر مواضع میریزد یا سفید میشود؛ بهویژه اگر فرد دچار مشکلات عصبی باشد.
بنده در این مقام میبیند که ناصیه و کاکل هر پدیدهای در چنگ حقتعالی است. همان که مرحوم حاجی سبزواری در توصیف آن بهزیبایی میگوید:
ازمّه الامور طرّا بیده
والکلُّ مستمدّه من مدده
تمامی امور هر پدیدهای به دست خداست. البته تعبیر زیبای مرحوم حاجی به هیچ وجه لطافت و بلندای تعبیر قرآن کریم را ندارد؛ چرا که قرآن کریم با فراز: «مَا مِنْ دَابَّهٍ إِلاَّ هُوَ آَخِذٌ بِنَاصِیتِهَا» در واقع میفرماید افسار لجامگسیختگانی که میتوانند دست به هر کاری بزنند، در دست ماست، اما کسی را یارای جنبیدن نیست. تعبیر گفته شده، چیرگی و برتری حقتعالی را بر تمامی پدیدههای ظهوری میرساند.
در آیه شریفه، ضمیر «هُوَ» مقام احدیت و فراز «آَخِذٌ بِنَاصِیتِهَا»مقام واحدیت است و به این معناست که احدیت، تمامی پدیدههای هستی را بهدست گرفته است؛ بلکه برتر از آن، این خداست که بر راه است: «إِنَّ رَبِّی عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ»؛ که مقامی برتر و بالاتر از واحدیت است و گویی خداوند خود، خود را گرفته است و در اینجاست که پدیدهای نیست تا ناصیهای باشد؛ وگرنه زیر این چیرگی، به خستگی میگراییدند. بر این اساس، باید برای رهایی از خستگی این چیرگی، به مقام احدیت درآمد که آرامش در آن است و دیگر خود خداوند است که راه میرود و عارفی در میان نمیماند تا مصلحتسنجی داشته باشد:
در طریقت هرچه پیش عارف آید، خیر اوست
در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست
«إِنَّ رَبِّی عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ» مقام تنزیل عبد و ترفیع حقتعالی است و مانند: «إِیاک نَعْبُدُ وَإِیاک نَسْتَعِینُ» است که در مقام ترفیع، تنها «إِیاک» و «إِیاک»است و تنزل خلقی آن است که «نَعْبُدُ» و «نَسْتَعِینُ»پیدا میکند وگرنه در آن بلندا «هوالعابد وهو المعبود» چیره و تنها احدیت است. احدیتی که واسطه، تقدیم، تاخیر، قرب و بُعد بر نمیدارد و ظرف لُبّی وصول است.