انسان ظهور خداست و کمالات خدایی را به صورت ظهوری در باطن خود دارد. انسان استعداد خدایی شدن دارد. خداوند که بر اساس عشق کارپردازی دارد به کسی ذلت، فقر، امکان و نیستی نمیدهد و واژههای یاد شده عامیانه و مبتنی بر باورهای سست کلامی است.
عـاشقم و عشق من از هوس نیست |
مـرغ دل من به پی قفس نیست |
هوس در کسی است که نفس دارد و خودِ خَلقی هست. هوسهاس نفسانی، از مهمترین برانگیزندههای توهّم و خیال در آدمی است که او را اسیر و محصور در زندان تنگ تخیلات و توهمات میسازد. هوس بر بیشتر افراد آدمی چیره است. هوس حتی میتواند شکل امور معنوی و قدسی به خویش بگیرد و به امور مادی نیز منحصر نمیگردد. کسی میتواند از هوس، با مراتب مختلفی که دارد، رهایی داشته باشد که حقتعالی تمامی شریانهای ظهوری او را پر کرده باشد و چیزی جز حق در او نباشد. او حتی باید در پیشینه خود نیز حقانی باشد و مهر طهارت و پاکی از ازل بر او خورده باشد؛ وگرنه هیچ همتِ اکتسابی و ریاضتی نمیتواند به تلاش خود، بر تخیل و توهم خویش غالب آید؛ هرچند از قدّیسان روزگار و مؤمنان عقلگرایی باشد که در تعقل و خردورزی، از سرآمدان است:
شـد ز ازل، عشـق تو بـر من عیان |
کـار دل و همـت این نفـس نیست |
مقرّب محبوبی از خود رونقی ندارد و تنها به جمال لطف مهرانگیز حقتعالی است که مهرپردازی دارد. جمالی که برای عشق، پایانه قرار نداده، و آن را سیری بیانتها ساخته است: