عشق ذاتی حقتعالی از مقام ذات تا گستره ناسوت5
این محبوبان ذاتی، عارفان و اولیای درگاه حق و مومنین میباشند که صاحبان عشق ذاتی هستند و قدرت فهم و درک عشق حقیقی را دارا میباشند. غیر مومن و انسان عادی قدرت بصیرت چنین عشقی را ندارند و در مسیر طبیعی و کشاکش روزگار و زندگی با توجه به استعداد، زمان، مکان و توان بهرهبری و آگاهی اینان، عشق حقیقی به ذهن این افراد تزریق و فهمانده میشود و اگر در این دنیا توفیق دستیابی به این حقیقت را نیابند در دنیای دیگر و بهطور گستردهتر تا ابد بهطور مداوم فرد را به این حقیقت آگاه میسازند که جز عشق حق دوستداشتنی و گوارای جان آدمی نیست. گاه ناملایمات و بلایای پیشآمده در زندگانی، فرد را متنبه و آگاه میسازد که جز دلدادهٔ حضرت دوست نگردد و اگر حسن و کمال کسی و یا چیزی او را فریفته میکند و عاشق میسازد، بداند که این کمالات و زیباییها جز ظهوری از صاحب حقیقی آن یعنی حضرت حق نیست؛ بهطوریکه اگر این حسن، کمال و زیبایی به هر شرایطی از او برداشته شود، دیگر آن تجاذب و دلفریبی را نخواهد داشت. این ظهورات خلقی جز واسطه برای یافتن عشق حقیقی نیستند. واسطه از خود چیزی ندارد و اگر دارای کمال، حسن، علم و زیبایی باشد، همه محدود و عاریتی میباشد، بدینگونه که این زیبایی با مرگ از میان میرود و این الهٔ جمال و زیبایی و پریروی خرّم، چهرهای زشت، کریه و بدبو پیدا میکند و دیگر آن طراوت و لطافت را نخواهد داشت. سرچشمهٔ عشق حقیقی و کمالات آدمیان جز خداوند عاشق نمیباشد.
اگر مراتب عشق مراعات نشود و حرمت این عشق مقدس حفظ نگردد و آلودهٔ به گناه شود؛ بهگونهای که در پی این غفلتT چهرهٔ حقیقی عشق پاک در ظهورات نادیده گرفته شود و صاحب این عشق ذاتی به فراموشی سپرده شود، عشق مورد نکوهش، سرزنش و ملامت است. این که گفته میشود: دوست داشتن که گناه نیست، باید گفت آری! اگر عشق با حفظ مراتب و خصوصیات آن ملاحظه شود و قید و بندهای هرگونه عشقی در راه درست و صحیح آن عمل شود، بهگونهای که انسان را به حرام و معصیت نکشاند، این جمله حقیقتی است که قابل پذیرش است. اگر انسان هرکس و هرچیزی را با متعلقات آن دوست داشته و عاشق باشد مورد تحسین است. بهطوریکه؛ عالم را به خاطر علمش، پدر و مادر را به عشق و حب ولایتشان، همسر را به عشق زوجیتش، زن مومن را به حب کمال و عفتش، مرد مومن و وارسته را به حسن ایمان و قدرتش دوست بدارد و به کمالات ایشان عشقورزی داشته باشد. کمالی که منشأ و صاحب آن خداوند است. عاشق حقیقی تمام ظهورات را به عشق حق عاشقانه پرستش مینماید و حرمت همهٔ هستی را به ذات حق نگهدار میشود و نغمهٔ: به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست را زمزمهٔ کلام و جان خویش میسازد. این انسان کامل، مطهر به عشق زلال حق میباشد بهطوریکه؛ هم طاهر است هم مطهِّر، هم عاشق است و هم معشوق. در عین اینکه خود عاشق و طاهر است و به هستی عشق میورزد، مکمل عشق مخلوقات نیز میشود و به آنان عشق، صفا، طهارت میدهد. خود به نور حق حیات و روشنی یافته و به دیگران نیز حیات، روشنی و امید میدهد.