در استنباط حکم دین و دادن فتوا باید به این اصل اجتماعى توجه داشت. متأسفانه گاه در برخى فتاوا مشاهده مىشود برخى از فقیهان بدون هیچ دلیل شرعى امورى مانند سیزدهبدر و چهارشنبه سورى را حرام مىدانند یا مىگویند مستحب است در عروسى به جاى کف زدن صلوات فرستاد و سوت، کف زدن و موسیقى و آواز در عروسى را به صورت مطلق حرام مىشمرند.
در اوایل انقلاب، بعضى از دولتمردان مذهبى با سنتهاى مردم درگیر مىشدند. برخى از آنان عید نوروز را بد مىدانستند و مانع جشن و شادى مردم در چهارشنبهسورى مىگشتند. این کار آنها باعث مافیایى شدن چنین جشنهایى مىشد. بعد از آن ترقههایى به بازار آمد که غیر استاندارد بود و باعث خسارت مىشد. دولتمردان کمکم متوجه شدند نمىشود با مردم مقابله کرد و آنان را در این کار آزاد گذاشتند و کارى با مردم نداشتند. امروزه رادیوها و شبکههاى تلویزیونى همان سنتها را تبلیغ مىکنند. این سنت در ابتدا «به شرط لا» بود، بعد «لا به شرط» شد و در پایان «به شرط شىء» گردید. این آزادى و نه این سنت باعث رونق انقلاب است و انقلاب با آن مشکلى ندارد. آنچه در چهارشنبه سورى مهم است این است که دولت بتواند زمینههاى آسیب آن را از میان بردارد و این مراسم را با فرهنگ سازى و بستر سازى مناسب براى مردم امن نماید و امکانات و مکانى خاص براى آنان فراهم سازد نه اینکه برخى را چون زنبورهاى بدون لانه به درون شهر فرستد تا موجب آزار همگان فراهم آید. برخى مىخواهند آتش بازى کنند و خوش باشند و این کار به خودى خود اشکالى ندارد، بلکه باید مراقب بود در کنار این مراسم گناهى صورت نگیرد و موجبات آزار کسى فراهم نشود وگرنه پرهیز بزرگى از این کارها موجب حرمت آن کار نمىشود. اگر مردم بدانند عیبى در مراسمى که دارند نیست چندان بر انجام آن تحریک نمىشوند. متأسفانه جامعه به گونهاى شده است که گویا بهویژه جوانان منتظرند حرامى را از زبان بزرگان و منعى را بر زبان کارگزاران دولتى بشنوند تا مخالف آن عمل کنند.
همانگونه که در پیش اشاره شد راه اصلاح سنتها منع آن از بیرون نیست و اگر بخواهیم از بیرون گروه، آن هم با زد و بند، زندان و کتک سنتى را ریشه کن کنیم، نتیجهاى جز مخفى شدن سنت نمىدهد که آن هم ضرر دارد و از بین نمىرود و روزى با تمام فسادهایى که از زیرزمینى شدن به دست آورده است، ظاهر مىشود و مستکبر را مىکوبد. سنتها را تنها از درون سنتهاست که مىشود اصلاح کرد و تنها همین روش است که در اصلاح سنتها مفید مىافتد.
در جامعه نیز به همین صورت است. براى نمونه، اگر مردم دوست دارند در یک روز از سال آتش بازى کنند، تمام بچه ها نیز به آن علاقه دارند و همهى ملت نیز خواهان انجام این آداب و رسوم هستند مگر پیرانى چند که روحیهى ویژه اى دارند و چنین سنتهایى را خوش ندارند، نمىتوان مانع برگزارى آن شد؛ اما مىتوان از این سنت دیرینه استفاده هاى علمى زیادى نمود؛ زیرا از همین طریق مىتوان شیوهى مهار آتش را به کودکان آموخت. نباید براى مهار آتش این پدیده را از ذهن انسانها دور کرد؛ بلکه باید آنان را از نزدیک با آتش آشنا نمود نه مثل بسیارى از مُسکّنها که براى درمان درد نیست، بلکه براى فراموشى درد است؛ زیرا این شیوه ى درمان نه تنها سودمند نیست بلکه زیانى جبران ناپذیر در بر دارد. بنابراین باید درد را دید و درمان نمود. بسیارى از مسایلى که مى شود آن را شکافت و علمى نمود؛ مثل عفونت و جراحت دملى که در بدن هست و مىشود آن را سوزاند و عفونت را خارج نمود و بدن را سلامتى بخشید؛ نه اینکه گوشت را با چاقو پاره پاره کرد و دمل را بدتر ساخت و باعث درهم آمیختگى گوشت و خون و عفونت گردید. همین شیوه را در بسیارى از سنتها باید عملى کرد.
اگر کسى قصد اصلاح گروه یا چیزى را دارد و یا قصد خرابى آن را در سر مى پروراند باید از درون آن گروه وارد عمل شد. بهترین روش براى اصلاح یا تخریب هر چیزى همین است. از همین روست که منافق مىتواند بیشترین ضربه را به گروه مخالف وارد سازد. اگر کسى قصد اصلاح و سالم سازى دارد، باید به درون گروه رخنه کند؛ براى نمونه، اگر کسى مىخواهد فرزندان و کودکانى را تربیت کند باید با لحن و اخلاق کودکانه با آنها برخورد داشته باشد و خود را با فرزندان خویش همتراز و هم اندازه کند تا کودک بتواند آن بزرگسال را از خود بداند و فرمانبردار و مطیع او شود. با این روش هم بازى مىکند و هم شیطنت را از کودک دور مىسازد؛ ولى اگر از این روش استفاده نشود، کار قلدرانه و استکبارى مىشود؛ همانطور که بیشتر پدران خانه به همین صورت با کودکان رفتار مىکنند.
مسایل اجتماعى به این صورت است که سامان مىگیرد. اگر انسان از گروهى انتقاد دارد، نباید آن را بازگو نماید؛ مگر اینکه
خود را طرفدار آن گروه بداند و آن گروه نیز این شخص را حامى و یاور خود به حساب آورد. بعد از حمایتهاى مختلف است که مىتوان به آن گروه اشکال و ایراد گرفت، آن هم به صورت کنایه و غیر مستقیم.
دین اسلام با سنتهاى مردمى سازش دارد. پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله نیز حاضر نبود با آداب ریشه دار مردم درگیر شود و تنها بر ترک آداب و رسومى امر مىشد که به دستور حضرت حق بر ترک آن وحى نازل مى گردید، آن هم به تدریج. وقتى پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله خواهان آن نبود که با سنتها مخالفت کند، چگونه این انقلاب مى تواند با سنتها مخالفت کند. این سنتها با اصل دین تضاد ندارد. اصل دین فقرزدایى و مداراست که باید در مردم رعایت شود و مردم نمى توانند دینى که بالاتر از آن را از آنان مى خواهد بپذیرند. دینى که به این صورت تعریف شده، دینى اجتماعى است و نه دین فقهى. دین اجتماعى اسلام با هیچ سنتى دوگانگى ندارد.
همانگونه که باید احساس کودکى که آتش را دوست دارد و به بازى با آتش نیاز دارد و مىخواهد این پدیده را با چشم ببیند و آن را با پوست دست خود لمس کند درک نمود و مانع آتش روشن کردن او در خانه نشد، بلکه باید در حیاط منزل یا زمینى کوچک براى او آتش روشن کرد و او را به صورت محدود و کنترل شده با آتش آشنا نمود و به او گفت فقط در این محدوده حق روشن کردن آتش را دارد و آتش این ویژگى ها را دارد و باید به این صورت آن را مهار کرد، در این صورت مانع شیطنت و پنهان کارى کودک شده و از آتش سوزى هایى که از شیطنت کودکان به وجود مى آید جلوگیرى مى شود و از طرفى کودک، با پدیده اى که در جهان وجود دارد آشنا شده و توان استفاده از آن را تا حد معمول فرا مى گیرد.
اما اگر برعکس، مانع کودک شوند و با ضرب و جرح، کبریت را از او گرفتند، کودک جزو افراد پنهان کار مى شود و روزى که کسى در منزل نیست و او نیز دسترسى به کبریت دارد، آن را برداشته و در گوشه اى پنهان مى شود؛ گوشه اى که شاید پشت رختخواب باشد و بعد کبریت را روشن مىکند و چون چگونگى مهار آتش را نمىداند، سرانجام پیشامدى ناگوار روى مىدهد و در نهایت، مشکل اختلاف پدر و مادر هم به آن فاجعه افزوده مىشود.
باید مردم را از جهت قدرت و توان سنجید و به همان اندازه از آنان پیروى خواست و نه بیشتر. اگر مردم مشکلى دارند، باید آنان را با سنجش توانمندى ها یارى نمود و چنانچه مشکلى ندارند، آنان را رها نمود و اشکال هاى بى پایه و اساس به آنها نگرفت.
در برخى از مدارس علمى گفته مىشود واقف این مدرسه نماز شب را با وقف بر طلاب واجب نموده است. در چنین مدرسه اى فساد بسیارى پدید مى آید؛ زیرا پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله هم نماز شب را براى مردم واجب ننموده؛ پس این واقف از شریعت پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله فراتر رفته است! به یقین در این مدرسه انسانهاى متعادلى رشد نمى کنند. اگر در کشورى تراشیدن ریش پىگرد قانونى داشته باشد و گروههاى تحقیق و تفحص به خانه ها رفته و از درون خانه ها به پرسش و بررسى هاى نابه جا از مردم بپردازند، نتیجهى آن چیزى جز دین گریزى و بیزارى مردم نمى باشد. مردم هر استان و ایرانیان ـ به طور عام ـ براى خود شیوه ها و آیین هایى دارند که باید رعایت شود و قبل از رعایت، باید این آیینها شناسایى شود. باید بدانیم مردم ایران هم خدا را مى خواهند و هم خرما را؛ هم دین مىخواهند و هم تفریح و هر دو گروه؛ یعنى هم دین مداران و هم عافیت طلبان در ایران وجود دارند و در کنار یکدیگر با دوستى و برادرى زندگى مىکنند اما هر یک آیین خویش را پاس مى دارند.
سران کشورى باید بدانند مردم ایران از هر دو گروه یاد شده هستند و هر دو گروه یاد شده نیز در مصدر قدرت قرار گرفتهاند. اگر هر گروه از دیگر ایرانیان جدا شوند، به همهى گروهها ضربه وارد مىشود. مسؤولى که جداگانه و بدون مشورت با دیگر گروهها عمل مىکند؛ خواه از حزب راست باشد یا از جناح چپ، در حقیقت به کشور خود زیان مىرساند و اگر با ضربه زدن به گروه دیگرى گروه خود را حمایت کند هم به گروه خود زیان رسانده است و هم به گروههاى دیگر. متأسفانه برخى از سردمدارانى که خود جزیى از این گروهها شده اند، این نکتهى مهم را نمى دانند.
همچنین درست است که همین مردم دردکشیده همواره در طول جنگ تحمیلى پشتیبان دین و انقلاب بودند و براى اسلام کشته دادند و حمایت خود را از اسلام اعلام کردند و نشان دادند که دوستدار انقلاب هستند؛ اما توان مردم در پذیرش سختى ها اندازه اى دارد. درست است که انقلاب اسلامى آخرت انسانها را تأمین مىکند؛ ولى مردم نیز هم دنیاى خود را مىخواهند و هم آخرت را، خواه با نگاه به بالا دست خود باشد و خواه بدون این نگاه. وقتى مردم رتبهى زندگى سران کشورى را برتر و بالاتر از سایر مردم مى بینند ناراحت مى شوند. این مردم هم دین را مى خواهند و هم تفریح را. آنان خواهان دین با تفریح هستند؛ ولى طاقت دیندارى با گرسنگى را ندارند و دینى که فقر و گرسنگى بیاورد را نمى پذیرند.
مردم ایران آداب و رسومى دارند که در گذر چندین هزار سال در تاریخ آنها شکل گرفته و جزو زندگى آنان شده است. عید نوروز، چهارشنبه سورى، عزادارى براى امام حسین علیهالسلام و روز سیزده فروردین و بعضى مراسم سنتى محلى و جشن عروسى و ماه رمضان و... از جملهى آداب و رسوم این مردم است که آن را به خاطر هیچ چیز کنار نمى گذارند. اگر انقلاب هم به آنها بگوید این سنن را کنار بگذارید، نمى گذارند؛ خواه عزادارى امام حسین علیهالسلام باشد و خواه چهارشنبه سورى. مراسمهاى دیگر هم به همین صورت است؛ پس نباید با این مردم و آداب و رسوم آنان برخورد نمود و درگیر شد؛ چون مردم و مراسم آنان بعد از گذشت هزاران سال دگرگونى مى یابد؛ بنابراین دولتها اگر بخواهند ماندگار شوند باید در پیکرهى مراسم مردم نفوذ نمایند.