سوداى یار
در دستگاه شور و گوشهى کرشمه مناسب است
وزن عروضى: فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلن
ــU ــ ــ ، ــ U ــ ــ ، ــ U ــ
بحر: رَمَل مُسَدّس محذوف
متن غزل:
دیده دل، درد فراوان گر ز دوست |
دلبر من، دلبرى با آبروست |
یار هر جایى چو شد هر جا نشین |
فارغ از هر تشنه و آب و سبوست |
عشق آن مه کرده جانم را خراب |
گرچه دل دنبال او در جستوجوست |
گشتهام فارغ ز غوغاى جهان |
چون که آن دلدار من در روبهروست |
سینه اى دارم پر از سوداى یار |
خُلق و خوى من سراپا همچو اوست |
من نمىدانم کىام، آن یار کیست؟ |
حق به جانم آشکارا مو به موست |
شد نکو پیمانهى جانش ز عشق |
او به جان من چونان مغز است و پوست |
فداى لب تو
در دستگاه سگاه و گوشهى پروانه مناسب است
وزن عروضى: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فَعَلُن
ــ U ــ ــ U U ــ ــ U U ــ ــ U U ــ
بحر: رمل مثمن مخبون محذوف
متن غزل:
جان من ذره و آن ذره فداى لب توست |
هستى هر دو جهان کم ز صفاى لب توست |
روز گرمى تو به شام دل من، دلبر ناز |
به من این آتش دل خود ز دماى لب توست |
دلبر ناز من اى لطف همه ملک وجود |
باخبر باش که هستى به هواى لب توست |
چهرهى هستى ما بوده همه غرق ظهور |
خدمت هر دو جهان حق اداى لب توست |
باخبر بوده دلم از قدم ذره به دل |
دلبرا جان نکو غرق نواى لب توست |
(48)
شرح غزل:
دلِ غوغایى محبوبان با همهى ماجراهایى بس شگرف و بزرگ که دارد، ذرهاى ناچیز و کمترینِ کمتران است که خود را فدایى لبهاى پر حرارت دوست و صفاى صافى او مىخواهد:
جان من ذره و آن ذره فداى لب توست |
هستى هر دو جهان، کم ز صفاى لب توست |
لبى که بوسهاى از آن، آتش زدن بر خرمن هستىِ خود است:
روز گرمىْ، تو به شام دل من، دلبر ناز! |
به من این آتش دل، خود ز دماى لب توست |
لبى که حق لطف آن، با «خدمت به خلق و مهربانى با مردم» ادا مىشود. تنها اولیاى الهى هستند که به عشق، خدمتگزار تمامى پدیدهها مىگردند:
چهرهى هستى ما بوده همه غرق ظهور |
خدمت هر دو جهان، حق اداى لب توست |
اولیایى که جز سخن دوست، آهنگى سر نمىدهند و نوایى نمىشنوند:
باخبر بوده دلم از قدم ذره به دل |
دلبرا، جان نکو غرق نواى لب توست |
از پیآمدهای بحث افراط در موسیقی، میتوان به موضوع زیر اشاره کرد: جامعهای که انواع صوتهای موزون را رواج میدهد، نیروی بازدارنده از معصیت و نیز تصمیمهای ارادی در آن کاهش مییابد. چنین جامعهای به راحتی و با اندکی برنامهی هدفمند فرهنگی، در انواع خواستههای دستگاههای برنامهریز فرو میغلطد. همچنین میتوان آن را از تقوا، عقلانیت، کرامت و ایمان دور گرداند. دستگاههای تبلیغی هدفدار با ترویج موسیقی و صوتهای خوشایند، میتوانند جامعهی هدف را به راحتی به سوی خواستههای خود سوق دهند؛ چرا که آنان هستند که ارادهی جامعه را با موسیقی و صوت، در دست گرفتهاند. اراده امری نفسانی است و حرکت خارجی معلول آن اراده و ظهور آن است. کسی که ارادهی با صوت موزون تضعیف شده است، هرچند کاری را درست و برحق بداند، اما وقتی برای انجام آن کار یا دفاع از حق اراده میکند تا در پی آن رود، با آن که ارادهی انجام آن را نیز دارد، اما نفس وی چنان لیز شده است که توان نفسی وی نیروی حرکت و انرژی لازم را نمیتواند با آن کار درگیر سازد، در نتیجه نمیتواند آن را عملی گرداند و ارادهی وی ظهور فعلی نمییابد.
به هر روی، استفاده از غنا در همهی اقوام و ملل و از روزهای اول هبوط آدم به زمین رواج داشته و جزو سرشت او به شمار میرود. شریعت نیز هیچگاه با اموری که با طبیعت آدمی سازگار است، مخالفت نمینماید، بلکه اگر آدمی این طبیعت را آلوده و منحرف سازد، به سبب وجود آلودگی، گناه و انحراف، از آن منع میشود و مصداق: «ربّ تال القرآن والقرآن یلعنه» میگردد؛ چرا که آلودگیِ قاری است که چنین تأثیری را از قرائت خود میبیند و تلاوت قرآن کریم از آن جهت که تلاوت قرآن کریم است، نه تنها اشکالی ندارد، بلکه گاه ضرورت مییابد.
اگر اطراب و تطریب و غنا و موسیقی و تهییج و تجوید و تغرید در دست اهل حق و حقیقت باشد انسان را به یاد ذکر و توجه به معرفت و شهود و قرب الاهی سیر میدهد و همانند زیبایی میماند که بیننده را خواه ناخواه به گفتن «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ» وا میدارد؛ همانگونه که خداوند از کار خویش خوشامد دارد و خود را تبریک و تحسین میگوید.
اگر نفس از اسباب ایجاد لغزندگی و نشاطبخشها به فراوانی بهره ببرد، نمیتوان آن را نگاه داشت و خود را به گناهان آلوده میسازد. موضوع موسیقی و غنا که یک حقیقت و دارای قبض و بسط است، «نَفْس» است. استفادهی فراوان یا نابهجا از غنا و موسیقی، قوهی نگهدارندهی آن را از نفس میگیرد؛ بهگونهای که فرد نمیتواند با پیشامد محیط گناه، خود را در برابر آن باز دارد. از این رو باید این دارو را در جای مناسب و به اندازه استفاده کرد. غنا همانند صلوات نیست که بتوان آن را بدون محدودیت و اندازهگیری تجویز نمود؛ زیرا همانطور که تقویتکننده است، میتواند تضعیفکننده نیز باشد و صرف لذت بردن، دلیل بر تجویز بیمورد آن نمیشود. زعفران نیز خوب و لذیذ است؛ اما این امر مجوز آن نمیشود که فرد هرچه میتواند زعفران بخورد؛ چرا که مصرف بیش از اندازهی آن، فرد را به آسیبهای روانی دچار میسازد و گاه او را به خندههای غیر اختیاری وا میدارد؛ بنابر این باید مرزهای استفاده از هر چیزی را شناخت و در غنا و موسیقی و بسیاری از مسائل دیگر ـ که با زوایای تو در توی نفس و جان آدمی ارتباط دارد ـ بدون رهنمون گرفتن از صاحب شریعت که از رگِ گردن به پنهانیهای انسان نزدیکتر است، ممکن نیست. افراط در موسیقی مصداق تلبس به لهو و لغوِ باطل و امری حرام است. البته، در گذشته موارد لغو، لعب و لهو حرام را به تفصیل برشمردیم و گفتیم که هر لغو و لهوی حرام نیست؛ همانطور که هر ضرری دارای حرمت نمیباشد و باید آن را رتبهبندی نمود تا به طور مثال، کسی نگوید غذا خوردن نیز ضرر دارد و دندانها را خراب میکند، پس باید گفت غذا خوردن حرام است، بلکه باید دانست که احکام، تابع مصالح واقعی و معتنابه است. درست است که هر لغو و لهوی حرام نیست؛ همانطور که هر ضرری حرام نمیباشد، اما اگر کسی در انجام لهو و لغو به افراط و کثرت دچار شود و سازی در بغل خود نهد و دائم بنوازد و به جای نماز و پرداختن به این امور، ساز و آواز را نور چشم خویش بینگارد، وی به حرام مبتلا گردیده و حلال و پاک را به حرام و آلودگی تبدیل نموده و به خوض در لغو و لهو گرفتار آمده است. همانگونه که اگر موسیقی در مجلس شراب و معصیت و با عریانی انجام گیرد، حرام است و نماز خواندن در آن نیز دارای اشکال است، افراط در موسیقی نیز به گناه آلوده شده است، و حرام میباشد.
شریعت امور لذتبخش را محدود کرده است؛ زیرا برخی از حظوظ و لذایذ نفسانی، عقلانیت و ایمان و ارادهی آدمی را رو به ضعف میکشاند، از این جهت، استفادهی فراوان از آن زیان دارد؛ چون برای آدمی لازم است عقلانیت وی روز بهروز پویا و شکوفا باشد، نه آن که نفسانیت وی بر او چیرگی داشته باشد. با نیرومندی و غلبهی نفسانیت، عقلانیت آدمی ضعیف میشود، و در نتیجهی ضعف عقلانیت، ایمان کاهش مییابد و فرد، دیگر نمیتواند در برابر تمایلات نفسانی و گناهان، خویشتندار باشد. استفاده از لذت صوت غنایی و موسیقی نیز باید به صورت محدود صورت گیرد. این کار بدون داشتن مربی لازم و شایسته که بر پیچیدگیهای روان آدمی آشنا باشد، نفس را لغزنده میسازد و ضعف ارادهی او را موجب میشود.
موسیقی هرچند لذتبخش و صوت و آواز، بخششی الهی است، خداوند بعضی از آن را به ملاحظهی جهاتی حرام کرده است. به همان میزان که غنا لذت نفس را موجب میشود، اگر به کثرت و فراوان از آن استفاده شود، قوهی ماسکه و نیروی بازدارندهی اراده را تضعیف میکند و آن را رو به تحلیل میبرد. با ضعف اراده، نفس و خواهشهای آن بر باطن چیرگی مییابد و نیروی عقلانیت و در نتیجه ایمان را سست میکند. موسیقی فراوان، ترمز و خود نگه داری نفس را از آن میگیرد. استفادهی فراوان از موسیقی، نفس را نرم و لغزنده میسازد و جامعهای که این امر در آن فراوان باشد، بسیار آسان در معرض گناه واقع میشود و بسان اتومبیلی میماند که با سرعت زیاد و بدون ترمز مناسب، حرکت میکند. البته، این آسیب نمیتواند موجب آن شود که ما دانش آن را در اختیار نداشته باشیم؛ بلکه باید موجب تلاش بیشتری در شناخت آن باشد؛ چرا که اگر کسی میکروب ـ اعم از مفید و مضِرّ ـ را نشناسد، درمان بیماری از او بر نمیآید. مصرف بسیاری از داروها؛ مانند آنتی بیوتیکها انسان را ضعیف میسازد و کنار آن باید از غذاهای مقوی و آبدار و آبمیوه استفاده نمود تا خشکی و ضعف آن دارو برطرف شود. موسیقی و غنا نیز همین گونه است و قبض و بسط بسیاری دارد که شریعت مرزهای غنا و موسیقی مناسب را از نامناسب آن تعیین نموده است: «وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».
ضرورت پرهیز از افراط در موسیقی
پیآمد بحث ضرورت رعایت تناسبها در موسیقی، بحصث افراط در موسیقی پیش میآید که شکستن مدار تناسبهاست. در لذتبری از غنا از آن جهت که غناست و با گناهی آلوده نیست جزو طبیعت و آفرینش آدمی است و امتنان خدایی و حُسنِ خدادادی و صفا و زنگِ دل پدیدهها میباشد و مانند زیبایی، دوستداشتنی و نیکوست و تا با گناه و معصیت همراه نشود، حَسَن و زیباست و حتی اگر با گناه نیز همراه شود، باز این گناه است که مذموم است، نه اصل زیبایی.
غنا و موسیقی برای نفس عموم افراد عادی لذتآور است. لذتبری از آن نیز امری طبیعی است؛ همانند لذت نکاح یا خوراک که چنین است. اما این امر طبیعی ـ لذتبری از صوت ـ میتواند آلوده شود. همانطور که لذت غذا اگر به عوارضی مانند غصبی بودن یا مسموم شدن مبتلا گردد، حرمت بر غذا عارض میشود، نه این که غذای لذیذ ـ از آن جهت که موجب لذت نفس است ـ حرام باشد. نفس التذاذ و لذت بردن، در شریعت اسلام حرام نیست. صرف التذاذ و خوشایندی، ملاک حرمت چیزی قرار نمیگیرد. اما اسلام مرزهایی را برای لذتبردن قائل است و برخی از مصادیق و افراد آن را به جهات مخصوصی ممنوع نموده است.
خوبی و زیبایی را نمیتوان بد و زشت دانست و آن را حرام شمرد؛ لذت بردن از حالات خوشِ معنوی نمونهای از لذتهای نیکو و مستحسن است. دیدن فرشته یا حوری و دل سپردن به آن و نیز لذت بردن از آن در همین دنیا حرام نیست. حالت خوشایندی که با عمل زناشویی ایجاد میگردد و سبکی، طرب و شادابی حاصل از آن، نه تنها حرام نیست، بلکه ارزش معنوی و پاداش اخروی دارد.