صوت (آواز) از آن جهت که صوت و بانگ است، هم دارای نوعی است که آن را حلاوت و شیرینی ویژهای است و هم بخشی از آن ناخوشایند است. صدای بسیار بلند یا خَشدار نمونهای از صدای ناپسند است. صوت (آواز) یا به نفس، لذت میدهد و یا روان و اعصاب از آن آزار میبیند. سبب آن نیز حکایت یا تألیف است. آنچه مفید این دو امر است به نفس حیوانی بستگی دارد، نه به حس از آن جهت که شنیدنی است.
صوت، حلاوت خود را دارد و چنانچه کسی از آن بهره نبرد، آن را در جای دیگر نمییابد (و حتی عسل و حریر نیز این حلاوت را ندارد). آواز بدون در نظر گرفتن کلمات، شیرین است و بر انواع گوناگونی است. بعضی صوتها لطیف و برخی دیگر شیرین است. برخی زنگ (بم) دارد و بعضی بدون زنگ و بم است. نه حلاوت صوت یکسان است و نه خوانندگان یکسانی دارند. همچنین فرایند تولید صوت در انسان چنین است که هوا از درون ریه به تارهای صوتی برخورد میکند و در نتیجهی ارتعاش و باز و گسترده شدن آن، موجهای صوتی شکل میگیرد و صوت یا آواز از داخل حنجره بیرون میآید. (سه تار، دو تار، یک تار و فلوت از سیستم تارهای حنجره نمونهبرداری شده است و اینها همانند حنجره حلاوت خود را دارد).
موسیقی، دانشی از ریاضی است که حالت نغمهها را بحث مینماید، آن هم از جهت تألیف و ترکیب نُتها و نیز تنافر داشتن آن ـ که کدام چینش نغمهها سبب دوری طبع از آن میشود. از تعریفی که برای موسیقی شد، دو امر به دست میآید: یکی این که حالات نغمهها را بیان میکند ـ که این بخش به نام «تألیف» شناخته میشود. (نغمه با صوت تفاوت دارد و نغمه همچون زخمه است که دانه دانه میشود).
دو دیگر این که فاصلهی میان نغمهها چه مقدار باشد و در کجا باید گره زد. با کشیده شدن صوت و گره زدن آن «تحریر» شکل میپذیرد و گره خوردن آن نیز متفاوت است ـ که این بخش «ایقاع» نام دارد. مبادی و مقدماتی که در موسیقی از آن بحث میشود، یا ریاضی است، یا هندسی و یا طبیعی. گرههایی که زده میشود، بخش ریاضی آن را شکل میبخشد، و هندسی آن که بخشی از آن است، مَدهای آن است، و طبیعی آن، مادههایی است که به آن داده میشود. فلسفه یا از موضوعات مادی سخن میگوید، یا از خود ماده و یا از مجردات و یا هم از مادی و هم از مجرد بحث میشود که «مثال» نام دارد. ریاضیات تصورات بدون ماده و خارج از ماده است.»