مسیر عشق

معرفی آثار وافکار بزرگ مرد زمانه آیت الله العظمی محمد رضا نکونام هدف این مجموعه است

معرفی آثار وافکار بزرگ مرد زمانه آیت الله العظمی محمد رضا نکونام هدف این مجموعه است

مسیر عشق

معرفی راه عشق وکمال به آسانی میسر نیست واین راه راهنمایانی می خواهد آنانی که محبوب پروردگارهستند وراه را به دیگران می آموزند شخصیتهایی چون آیت الله نکونام
حضرت آیت اللّه‏ العظمى نکونام (مدّ ظلّه العالى)داراى ده‏ها اثر ارزنده در موضوعات گوناگون است. این آثار پیرایه زدایى و حل مشکلات علمى به شیوه‏ اى بدیع و نو را دنبال مى ‏نماید. به فرموده ‏ى معظم‏ له: "چیزى که در تمام دروس و نوشتارم شاخص است، پیرایه ‏زدایى، تحقیق و ترمیم مشکلات علمى گذشتگان و راه‏گشایى نسبت به آینده ‏اى برتر براى انسان و جهان اسلام مى ‏باشد."
آن‏چه در این نوشته ‏ها مورد اهمیت نگارنده بوده، بازسازى مبانى علمى و دینى و پیرایه ‏زدایى کتاب‏هاى اسلامى است که موجبات رکود و خمودى جامعه‏ى اسلامى را همراه داشته است. هم‏چنین تقویت عوامل جهل ‏زدایى و رفع نواقص و موانع فقهى، فرهنگى، عقلى، فلسفى، عرفانى و اخلاقى در تمامى جهات فردى و اجتماعى که سبب حیات علمى و دینى هرچه بیش‏تر جامعه‏ى مسلمین مى‏ گردد را امرى ضرورى دانسته‏ اند.
باید گفت این آثار به نوآورى و گره‏ گشایى در قلمرو اندیشه‏ى دینى و بازپیرایى ذخایر فکرى اسلامى در حوزه‏ى معرفت دینى اهتمام دارد و به تحقیق جامع و منسجم زیر ساخت ‏هاى اندیشه دینى مى ‏پردازد و آسیب ‏هاى باور داشت‏ه اى دینى را به چالش مى ‏کشاند و به ارایه‏ى راه گذار از بحران‏هاى پیش روى آن مى‏ پردازد و پیرایه ‏زدایى از آموزه ‏هاى دینى و زدودن انحرافات و پاسخ به شبهات را مهم‏ترین هدف خود مى ‏داند و همان‏گونه که گذشت ،مى‏ توان تولید علم و نوآورى در حوزه‏ى دین پژوهى و پاسخ به نیازهاى جامعه‏ى جوان امروز را از مهم‏ترین ویژگى‏ هاى آن دانست.

طبقه بندی موضوعی

۵۱ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

هم‏چنین است آیه‏ى «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آَتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیّا»(1). حضرت عیسى در بدو تولد خود چنین مى‏گوید بى آن که سعى و تلاشى براى یافتن نبوت و کتاب داشته باشد. آنان از کسانى نیستند که در راه چیزى پیدا کنند. آن هم چیزى که بسیار جزیى است. افزون بر معرفت و عرفان محبوبى که اعطایى است برخى از استعدادها و نیز نیروى خردمندى انسان‏ها نیز اعطایى است؛ چنان‏که در روایت است:

«عن أبی هاشم الجعفری قال: کنّا عند الرضا علیه‏السلام فتذاکرنا العقل والأدب فقال: یا أبا هاشم العقل حباء من اللّه‏ والأدب کلفة، فمن تکلّف الأدب قدر علیه، ومن تکلّف العقل لم یزدد بذلک إلاّ جهلاً»(2).

سابقه و پیشینه‏ى هر کسى در نحوه‏ى آفرینش و حرکت ناسوتى وى بسیار مؤثر است. کسى مسیرى دارد که طاهر و پاک به دنیا مى‏آید و دیگرى از مسیرى آمده است که بوى منجلاب را با خود دارد. انسان در دنیا ظهورى از داشته ‏هاى پیشین خود در دیگر عوالم است. هر کسى هرچه هست از پیشینه و سابقه‏ى خود دارد. جبرى هم در کار نیست؛ چرا که همه چیز به عشق نقش زده شده است و عشق جاى جبر و اختیار نیست. بحث جبر، بحثى استعمارى براى فریفتن توده ‏هاست که خلفاى


1. مریم / 30.

2. محمد بن یعقوب کلینى، الکافى، ج 1، ص 23 ـ 24.

جور صحنه‏ گردان و مروج آن بودند و آیه‏ى سعى نیز تنها در پاره ‏اى از کارها موضوع دارد. البته آدمى نسبت به آینده‏ى خود اراده و اختیار نسبى دارد. یکى از سوابق برخى پدیده‏ ها، نطفه‏ اى است که از آن آفریده شده است. انسانى ضعیف به دنیا مى‏آید و سعى وى مناسب با ضعفى است که دارد و یکى قوى است و متناسب با توان و وقت خود در ناسوت همت دارد و کار مى‏کند، امّا نه قوه و نه ضعف از سعى و تلاش نیست و ریشه در پیشینه‏ى فرد دارد. آدمى نسبت به آینده مى‏تواند به صورت جزیى مؤثر و کارآمد باشد، اما از گذشته‏ى خود تنها متأثر و منفعل است. هر فکر و حرکتى خلاصه ‏اى از گذشته‏ى آدمى است که ظاهر مى‏شود. گذشته‏ اى که پدر و مادر، محیط و جامعه، تنگى و گستردگى عالَم، سرما و گرما، خاک محل زندگى و لقمه و نیز ارواح طیبه یا خبیثه در آن اثر داشته ‏اند.

شارح در پایان معناشناسى خود از این روایت، واژه‏ى «المهترُّ» را چنین معنا مى‏کند: «المحیَّر الذی لا رأی له فی غیر ما شعف به». در این که «ما شعف به» را مى‏توان «ما شغف به» خواند اشکالى نیست و تفاوتى که در معناى آن پیش مى‏آید چنین است که «شعف» حب شدید است اما «شغف» حب شدیدى است که حالت بیمارى به دوستدار دست مى‏دهد و هیمان او را فرا مى ‏گیرد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۴ ، ۰۸:۲۵
صراط مستقیم

اگر سالک محبى به استادى محب برسد، باید خود را براى سختى‏ ها آماده کند، اما استاد محبوبى ـ اگر وى را شایسته و قابل ببیند ـ به ‏آسانى عطا مى‏ کند و چنان‏چه زمینه و قابل مشکل داشته باشد، هیچ اعطاى غیر مناسبى از آن‏ها سر نمى ‏زند.

محبوبان براى یافته ‏هاى خود تلاشى نداشته‏ اند. اولیاى محبوبى خدااز باب «وَأَنْ لَیْسَ لِلاْءِنْسَانِ إِلاَّ مَا سَعَى»(1) رشد نکرده ‏اند. آنان تمامى کمالات و معارف خود را پیش از تولد و گام نهادن بر ناسوت داشته‏ اند.  اولیاى کمّل و حضرات چهارده معصوم علیهم‏السلام جملگى از مفرَدون و محبوبان هستند. آنان داراى خلقت نورى هستند. فصل نورى ایشان تمامى کمالات را پیش از ناسوت، ملکوت و عالم مثال نزولى، عالم ذر، عالم عقول و ارواح و فیض منبسط و پیش از اسما و صفات داشته است. آنان کسانى هستند که بلا را شیرین مى ‏بینند؛ برخلاف محبان که با سختى راه مى ‏روند و مشقت‏هاى مسیر را به خود نسبت مى ‏دهند. محبوبان تیغ تیز شقى ‏ترین انسان‏ها را فوز و رستگارى مى ‏بینند و این روحى است که به آنان به صورت اعطایى داده‏ اند. چرایى و چگونگى این امر را در کتاب «خداانکارى و اصول الحاد با نقد و تحلیل» توضیح داده و گفته‏ ایم چرا براى نمونه زمینى که براى بناى ساختمان انتخاب شده است جایى براى پذیرایى در نظر گرفته مى‏شود و جاى دیگر آن براى سرویس بهداشتى. تمام حکمت را باید ملاحظه کرد تا به چرایى این امر پى برد. در آن صورت فهمیده مى ‏شود که گندم باید از گندم بروید و جو ز جو! محبوبان در آیه‏ى مبارکه‏ى تطهیر معرفى شده‏ اند: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا»(2). «إِنَّمَا» براى حصر است و انحصار


1. نجم / 39.

2. احزاب / 33.

اراده‏ى خداوند طهارت ذاتى اهل بیت علیهم‏السلام را مى‏ رساند. 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۴ ، ۰۸:۲۰
صراط مستقیم

 در سلوک، تنها اینان هستند که به منزل چهارم راه مى‏ یابند و با دست حق براى دستگیرى از مردمان مى ‏آیند. اولیاى کمّل در این گروه مى‏ باشند و نه از محبّان که معرفت و قرب را با زحمت مى‏گیرند. آنان تا خداوند را از غیر جدا کنند هیهات است و بسیار زور ریاضت و فشارِ سختى مى‏برد. آنان باید گریه کنند، بسوزند، اشک و آه و غصه داشته باشند تا شاید موقع پیرى، بسان حضرت ابراهیم علیه‏السلام به امامت رسند: «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاما»(1)، امّا محبوبى، به یک اشاره و جذب خداوند، خداوند را از غیر جدا مى‏کند بدون آن که زحمت و سختى بر وى وارد شود. وى از آنانى است که خداوند ایشان را براى خود آفریده است و آنان را تنها نموده است. تنهایى و غربتى که خود هنگامه و عالمى دارد. آنان داراى غربت ذاتى هستند و گاه غربت عرضى نیز بر آن افزوده مى‏ شود. برخلاف محبان که بعد از مدتى سلوک، در راه غریب مى‏ شوند. خداوند گاه به کسى عنایت خاص و ویژه دارد که او را تنها مى ‏کند. از عنایات خداوند که در قالب مصیبت، شکست، فقر، تنهایى و غربت است نباید غافل بود تا چه رسد به آن که کسى بر اثر سستى همت و نادانى و مستى خواب از آن بیزار باشد. محبوبان و مفردان از نطفه، تنها


1. بقره / 124.

هستند و کسى نمى ‏تواند داعیه‏ى مسابقه با آن‏ها داشته باشد، وگرنه مأیوس و گمراه مى‏ شود و کار وى به شکست مى‏انجامد؛ چرا که این خداوند است که پشت محبوبان قرار دارد و آنان از ناحیه‏ى اوست که برگزیده شده ‏اند. اولیاى کمّلى که بلاکش عالم‏اند و دم از محنت و بلا مى‏ کشند و دمار از روزگارِ درد در مى ‏آورند. کسانى که هر گوشه‏ى دلشان هزار شکن در شکن است. اگر تمامى عالم و آدم هم حرکت کنند، کسى به آنان نمى‏ رسد و آن‏ها همواره از خداوند پر شده ‏اند و براى همین از پیشى‏ گرفتگان هستند. کسى که در سلوک استادى مفرَد و محبوبى بیابد سلوک با تمامى سختى‏ هایى که دارد براى وى مشکل نیست و استاد کارآزموده‏ى محبوبى، وى را در تمامى مشکلات به تعادل مى ‏کشد، اما اگر استاد از محبان باشد، چون خود به سختى پیدا کرده است، شاگرد را زجرکش مى ‏کند تا گزاره ‏اى را به او بیاموزد و گامى را براى رفتن به وى نشان دهد. محبوبان معرفت را آسان و ارزان به دست آورده‏ اند و ارزان هم خرج مى‏ کنند، ولى نمى ‏گذارند به کسى آسیب و آفتى وارد شود. 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۴ ، ۰۸:۱۷
صراط مستقیم

سیر محبوبان

محبوبان وقتى به خدا مى ‏رسند سرعت ندارند، خلق در راه و پشت سر آن‏ها هستند و نیز آنان با حق هستند و دیگر جایى ندارند که لازم باشدبدوند! آنان نه هم‏چون خلق مشکل دارند که لازم باشد بدوند و کسى از پدیده ‏ها نمى ‏تواند از آنان پیشى گیرد، و نه از حق تعالى دور هستند تا لازم باشد براى وصول به او سرعت بگیرند: «لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ»(1). آرامش حق در قیامت و در دنیا، چهره‏ى اولیاى خداست. غیر از اولیاى خدا هیچ کس آرامش ندارد و همه مضطرب هستند و از استرس و تنیدگى رهایى ندارند. این مؤمن است که ایمن است و مأمنى براى پناه دارد و در ایمان خود آرام مى ‏گیرد.

شارح مى ‏گوید «المفردون» را مى‏توان به هر دو لحاظ فاعلى و مفعولى خواند. بر اساس لحاظ فاعلى آن که به کسر راء است مفرِدان کسانى هستند که خدا را از غیر جدا کرده و تنها او را برگزیده ‏اند، ولى معناى مفعولى آن این است که مفرَدان کسانى هستند که خداوند آنان را جدا و تنها کرده است. بنا بر این صورت معناى روایت بسیار بلند مى ‏شود؛ زیرا معنا چنین است: سیر کنید اما آن کسانى که خداوند ایشان را برگزیده و جدا کرده است پیشى گرفته ‏اند. اینان کسانى نیستند که خود سیر داشته و تنها شده ‏اند، بلکه این خداوند است که آنان را سیر داده و تنها ساخته است. با این توضیح به دست مى‏ آید در روایت یاد شده دو احتمال معنایى وجود ندارد و تنها لحاظ مفعولى آن که به فتح راء است با عبارت بعد سازگار مى ‏باشد و معنا مى ‏یابد. ما چنین کسانى را «محبوبان» مى ‏خوانیم. خداوند آنان را در سیر، حرکت، ظهور و وصول تنها کرده و


1. غافر / 16.

قیامتشان را در بدایتشان قرار داده است. اینان هستند که مصطفى، مرتضى و مجتبى مى ‏باشند. کسانى که هنوز به دنیا نیامده بودند که خداوند آنان را برگزید و آنان هستند که از همه پیشى گرفته ‏اند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۴ ، ۰۸:۱۲
صراط مستقیم

 سالک هیچ ذره ‏اى از عالَم را فداى خود نمى ‏کند و چیزى را براى خود نمى ‏خواهد و دیگران را در اختیار خود نمى ‏گیرد و از وسایل آنان استفاده ‏اى نمى ‏برد. این گزاره اصل بسیار مهم در سلوک است که از اهمیت والایى برخوردار است. این اصل مى‏گوید سالک باید نسبت به تمامى پدیده‏ها انس، دوستى و شفقت داشته باشد و با آنان عشق نماید. نحوه‏ ى عشق ‏ورزى با آنان نیز به این است که براى آنان نصیحت و توصیه‏ى به خیر داشته باشد: «وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»(1). امر به معروف و نهى از منکر نیز که یکى از تکالیف الهى است داراى شفقت و مهرورزى است و ولایتى است که اشفاق را با خود دارد. براى همین است که مرحله‏ى نخست آن با نصحیت شروع مى‏ شود بدون این که در آن لحاظ سن مطرح باشد؛ چرا که بزرگ‏ترها به ‏ویژه بزرگانى که به سبب پیچیدگى راهى که مى ‏روند گویى بر لبه‏ى دیوار بلند ایستاده‏ اند، بیش‏تر نیاز به هشدار دارند و نصیحت به آنان بى ‏ادبى نیست!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۴ ، ۱۰:۰۹
صراط مستقیم
عارف آن است که تمامى شراشر او سلام و شیرین گشته است. نه در پى عِوض و مطامع دنیوى است و نه غرض مى‏ شناسد که بهره ‏هاى اخروى است، بلکه او مى ‏تواند به بلندایى رسد که از خداوند نه این که فقط خدا بخواهد، بلکه خدا را هم نمى‏ خواهد و چنین نیست که اگر به مقام خدایى رسد هوس کند جاى او بنشیند و خدایى کند. او طمع را به کلى از دل برکنده است و خدا را فقط از آن جهت که خداى اوست و وى را دوست دارد مى‏ خواهد، بدون این که هیچ عَرضى، گفته ‏اى و پیشنهادى داشته باشد و بدون این که خواستن او هدف و غرض داشته باشد. عاشق در عشق ناب، پاک و بى‏ طمع هدف ندارد. او حتى هدف سخن گفتن با
معشوق هم ندارد و مانند حضرت موسى علیه‏السلام نیست که در پاسخ سؤال «وَمَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَا مُوسَى»(1) بگوید: «قَالَ هِیَ عَصَایَ أَتَوَکَّأُ عَلَیْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِی وَلِیَ فِیهَا مَآَرِبُ أُخْرَى»(2) و هوس درازگویى با معشوق داشته باشد. بله او سلامى را به سلامى پاسخ مى‏ دهد و تمام. کسى که بند طمع را نبریده هنوز در راه است. او تنها براى امتثال امر کارپردازى دارد آن هم براى وجه اللّه و از سر عشق و نه از سر اجبار و البته چنین کسى بى‏ وجه است؛ چرا که او در ذات بدون تعین و بدون اسم و رسم قرار دارد. بدایت چنین سالکى را از نحوه‏ى ارتباط او با مردم مى ‏توان به دست آورد و محک باب معرفت را باید «مردم» و «ناس» دانست. اگر سالک عارف شود و براى نمونه آقا امام زمان (عجل اللّه‏ تعالى فرجه الشریف) یا شخص حضرت حق را زیارت کرد، از او چه مى‏خواهد و بر آن است تا با خداوند چه کند؟ وى در وصول خود، با خداوند همان مواجهه را خواهد داشت که امروز با مردم و با همسر و فرزند و با پدر و مادر و با خواهر و برادر و با هم شاگردى و رفیق خود دارد. 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۴ ، ۱۰:۰۳
صراط مستقیم

مقام عصمت نزدیک‏ترین راه است و سند آن هم محکم است و روش هدایتى آنان نیز ایصال خواهان به مقصود است و نه صرف ارایه‏ ى طریق. هم ‏اینک حضرت اباصالح المهدى (عجل اللّه‏ تعالى فرجه الشریف) از یاران صدیق دستگیرى دارند. راه آنان هم روشن است و هیچ عارف و مرشدى نیز سندى محکم‏تر از حضرات ائمه‏ ى معصومین علیهم‏السلام ندارد. ما در عرفانهیچ جایى براى انواع شاه‏ ها نمى ‏شناسیم و وادى عشق، هیچ سلطانى ندارد، بلکه عشق تمام انس و لطف است. بسیارى از حکایت‏ هایى که براى عارفان در دست است حتى براى عارفان شهره‏ى معاصر ساختگى و تصنعى است و واقعیتى ندارد؛ هرچند خود آنان شریف، بزرگ و مؤمن بوده ‏اند، امّا این حکایات و تذکره‏ ها نه سند دارد و نه دلیل مى ‏شود و ساخته و پرداخته‏ ى شاگردان افراط گر یا معاندان عرفان است بدون آن که در نقل آن قانونمند و روشمند عمل کرده باشند. راه عرفان شیعى و معنویت ولایى بیّن و آشکار است. ما دویست و شصت سال معلم معصوم داشته ‏ایم و این همه ما را از غیر بى‏ نیاز و راه وصل را از ابتدا تا به انتها یقینى ساخته و با در دست داشتن چنین پیشینه‏ اى، برگزیدن راهى دیگر، از عقلانیّت به‏ دور است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۴ ، ۰۹:۵۶
صراط مستقیم

از علل ازدواج‏ هاى متعدد حضرت رسول اکرم صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله همین نکته است. آن حضرت در بلندایى با سرعتى نامتناهى در حال حرکت بوده است و بازگشت وى بدون سخن گفتن با برخى زنان و صدا زدن او ممکن نمى‏ گردیده است. این تخته سنگ سنگین که به دوزخ چسبیده است مى ‏تواند آن بلندپروازترین روح را به بام بدن باز گرداند. آنان که ثقل و


1. مکیال المکارم، ج 2، ص 295.

سنگینى مضاعفى در جان خود دارند. در واقع پیامبر اکرم صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله به دوزخ چسبیده است که بالا نمى ‏رود. امّا همسر مؤمنى مانند حضرت خدیجه علیهاالسلام جنتى است که سخن گفتن با او سبب بر شدن و عروج مى ‏گردد. تنظیم عروج‏ها و نزول‏ها در عرفان بسیار مهم است. آنان که اوج گرفته ‏اند ثقل ناسوت نمى ‏تواند آنان را زمین ‏گیر کند، بلکه کنترل سرعت، سخت مى‏ شود و در آن فضا نیاز به بازدارنده ‏هایى است که بتواند چنان سرعت سرسام‏ آورى را مهار کند. در آن فضا روح سالک با ارواح عالم و با پدیده ‏هاى جبروتى و ملکوتى به محاصره در مى ‏آید و آن ارواح و پدیده ‏ها تاب و توان را از او مى ‏گیرند به گونه ‏اى که دیگر میلى براى پایین آمدن در او نمى ‏ماند؛ همان‏طور که انسان در فراتر از جو دچار بى ‏وزنى مى‏ شود. کسى که در آن عوالم قرار مى ‏گیرد در صورتى که مربى کارآزموده نداشته باشد در ناسوت خود دچار مشکل مى‏ شود، یعنى نمى‏ تواند در آن بماند، به عکس افراد عادى که در ناسوت مانده و زمین‏ گیر شده ‏اند و نمى ‏توانند از آن فراتر روند. هواپیمایى که پرواز مى‏ کند باید بتواند به زمین نشیند وگرنه با تمام کردن سوخت، سقوط آن حتمى است.

کمال سلوک به سبک‏بارى آن است و اگر کمالى مانند علم و معرفت در سلوک ثقل آورد، مانع کمال است. کمالى که ثقل آورد، کمال نیست. اگر معرفتى انسان را سنگین ‏تر کند به ثقلِ ناسوت گرفتار آمده، نه آن که سیر و سلوکى داشته است. اولیاى خدا روز به روز سبک‏تر مى‏ شوند. حقیقت اسلام به معرفت است و عمل ظهور معرفت دانسته مى‏ شود. معرفت اصل در دیانت است و کسى که شناخت کافى از مسیر سلوک و منازل و پیش ‏آمدها و آسیب ‏ها و خطرات و راه برون ‏رفت از آن‏ها نداشته و زیر نظرمربى کارآزموده نباشد در این مسیر مشکل پیدا مى‏ کند. این گونه است که حتى عارفى سترگ هم‏چون خواجه‏ى انصارى و عالمى بزرگ هم‏چون شارح کاشانى در تبیین نحوه‏ى برون‏ رفت از منزلى به منزل دیگر دچار اشتباه مى ‏باشند. مشکل این بزرگان آن بوده است که استادى کارآزموده نداشته ‏اند. نمى‏ توان بدون استاد بود و نمى ‏شود هر کسى را به استادى گرفت. نه مى‏ شود خودآموز سلوک کرد و نه مى‏ شود با خواندن هر کتابى سلوک داشت؛ مگر این که استادى ماهر و راه‏ رفته داشت که در آن صورت، شاگرد قدرتى مى‏ یابد که هر کتابى را مى‏ تواند نقد کند، از این رو خواندن هیچ کتابى براى او ضرر ندارد. کسى که استاد ندارد حتى اگر سخت‏ ترین کتاب‏هاى معرفت را نیز بخواند، راه به جایى نمى‏ برد و جز سرگرمى عایدى نمى‏ یابد. این استاد است که نحوه‏ى عاشقى را به شاگرد مى‏ آموزد:

 عاشقى را باید از پروانه عاشق یاد گیرد

 هرکه حرفى یاد گیرد باید از استاد گیرد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۴ ، ۰۹:۰۹
صراط مستقیم

در عشق بى‏ طمع مى ‏شود خود را دوست داشت امّا از خود چیزى نخواست و مى‏ شود مردم را دوست داشت و از آن‏ها طلب‏کار نبود و مى ‏شود خدا را دوست داشت براى خود عشق، امّا این که او چیزى عنایت مى‏ کند، بحثى دیگر است و بنده در کار مولاى خود اختیارى ندارد که به او فرمان دهد و امر و نهى کند. کسى که طمع در وجود اوست به هیچ وجه نمى ‏شود که عاشق شود. این که مى ‏گویند حتى نمک غذاى خود را از من بخواهید براى افراد عادى و ضعیف است که با پیشامد کاستى و ابتلایى، رفع آن را مى‏ خواهند نه براى عاشقانى که ریختن خویشتن خویش را بازى عشق یافته ‏اند. کسى که طمع از او برداشته مى ‏شود حتى سلام طمعى به اولیاى خدا ندارد. چنین کسى اگر به زیارت حضرت امام عصر (عجل اللّه‏ تعالى فرجه الشریف) نایل گردد و حضرت بفرماید از من چه مى‏ خواهى، وى مى‏ گوید: وجود نازنین شما را به عشق! او بى ‏هوسِ بى هوس است؛ براى همین است که چیزى نمى‏ تواند در مسیر عشق اومانع شود و وى در عشق خود برش ندارد. چنین عشقى انقطاع ندارد و چنین عاشقى حتى اگر به جهنم برده شود فریاد: «إنّى أحبک»(1) سر مى ‏دهد. این هوس و شهوت است که برش دارد و خستگى مى‏آورد و گاه حتى سبب نفرت مى‏شود. کسى که مى‏خواهد حظّ ببرد و در پى خوشامدهاى نفسانى است و از ضرر مى‏ گریزد و حساب و کتاب و عقل پخته براى ملاحظه‏ کارى و احتیاط دارد و در پى فنون و کسب فلوس است از هوس یا شهوت فراتر نمى‏ رود و علایق آن با باز و بسته شدن شیر شهوت است که وصل و قهرهاى لحظه ‏اى و آنى مى ‏آورد. البته کسى که طمع ندارد ولىّ خداست و چون عشق باید بدون طمع باشد؛ پس عشق حقیقى و خالص فقط در شأن اولیاى خداست و بس. عشق تنها در واصلان به توحید ذاتى و اهل ولایت است و غیر آنان نمى ‏شود که جایى بى ‏وفایى نکنند و به طمعى، جدا نشوند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۴ ، ۰۸:۴۲
صراط مستقیم

کسى که سالک محبّى است باید به عارف محبوبى مراجعه نماید تا بتواند سلوکى کوتاه و سریع داشته باشد وگرنه پیروى محب از محب در اشک و آهى خلاصه مى‏ شود. سالک محب با مستى و عشقى که از عارف محبوبى مى ‏گیرد مسیر خود را کوتاه مى ‏نماید و به حرکت خویش سرعت مى ‏دهد. پیروى محب از محب، مستى و بى ‏هوشى نمى ‏آورد و چندان راه ‏انداز نیست. این محبوبان هستند که مى ‏توانند سِمَت هدایت و مربى‏ گرى محبان را داشته باشند. بر این اساس، اولین اصلى که سالک محبى باید در پى تحقق آن باشد این است که چراغ به دست در جست‏وجوى محبوبان باشد و با یافت یکى از آنان، وجود گرانقدر و نادر وى را عزیز بدارد و صحبت او را مغتنم شمرد و به خدمت او درآید تا روزى که صبح دولتش بدمد. سلوک‏هاى محبى به ویژه اگر آلوده به سلایق فردى و شخصى و انواع جهالت‏ها باشد راه به جایى نمى‏ برد و تنها تضییع عمر و آسیب‏هاى جدى روحى به فرد و خانواده را در پى دارد.

اولیاى محبوبى عاشق تمامى افراد جامعه و دستگیر آن‏ها هستند. همان افرادى که با قساوت تمام، یا تیغ بر حنجر آنان مى‏ گذارند و یا طناب دار به گردن آنان مى ‏آویزند و یا آنان را بى ‏دار، ترور مى ‏کنند. «البلاء للولاء» این جهت را نیز در بر دارد. آنان به همه عشق دارند اما همین افرادى که گرماى کانون عشق دل محبوبان را با نهاد خود حس مى ‏کنند ایشان را غرقه‏ى آزارها و اذیت ‏هاى خود مى ‏سازند.

باید مواظب بود که مبادا اولیایى از محبوبان در کنار ما باشد و ما به دست خود او را آزار دهیم و وى را دوره نماییم براى خنده و دست بیندازیم براى مضحکه و لودگى کنیم براى مسخره و بدتر از آن حقد و کینه‏ى وى به دل بگیریم از سر عناد، و با او دشمنى کنیم به خاطر تضاد، در حالى که او همواره محبت مى ‏نماید و با دیده‏ى عشق مى ‏نگرد و با مهر سخن مى‏ گوید و با عطوفت توجه و التفات دارد. سالک محب باید بسیاراهل توجه باشد. اگر محبى در مقام تعلیم و تربیت شاگرد برآید تا چیزى به او آموزش دهد و تربیتى در او ایجاد کند وى را لقمه لقمه مى‏کند. وانگهى تربیت وى آزمون و تجربه‏اى است که خطا هم دارد. تربیتى که نتیجه‏ى آن نیز احتمالى است و شاید بشود یا نشود. آنان بسیار مى‏شود که شاگرد را به جاى انبساط، به قبض و انقباض مى‏کشانند. این در حالى است که استادان محبوبى همواره در پى آن هستند تا شاگرد خود را از قبض درآورند و به بسط و انبساط کشانند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۴ ، ۰۸:۳۲
صراط مستقیم