عارف بی طمع
جمعه, ۱ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۰۳ ق.ظ
عارف آن است که تمامى شراشر او سلام و شیرین گشته است. نه در پى عِوض و مطامع دنیوى است و نه غرض مى شناسد که بهره هاى اخروى است، بلکه او مى تواند به بلندایى رسد که از خداوند نه این که فقط خدا بخواهد، بلکه خدا را هم نمى خواهد و چنین نیست که اگر به مقام خدایى رسد هوس کند جاى او بنشیند و خدایى کند. او طمع را به کلى از دل برکنده است و خدا را فقط از آن جهت که خداى اوست و وى را دوست دارد مى خواهد، بدون این که هیچ عَرضى، گفته اى و پیشنهادى داشته باشد و بدون این که خواستن او هدف و غرض داشته باشد. عاشق در عشق ناب، پاک و بى طمع هدف ندارد. او حتى هدف سخن گفتن با
معشوق هم ندارد و مانند حضرت موسى علیهالسلام نیست که در پاسخ سؤال «وَمَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَا مُوسَى»(1) بگوید: «قَالَ هِیَ عَصَایَ أَتَوَکَّأُ عَلَیْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِی وَلِیَ فِیهَا مَآَرِبُ أُخْرَى»(2) و هوس درازگویى با معشوق داشته باشد. بله او سلامى را به سلامى پاسخ مى دهد و تمام. کسى که بند طمع را نبریده هنوز در راه است. او تنها براى امتثال امر کارپردازى دارد آن هم براى وجه اللّه و از سر عشق و نه از سر اجبار و البته چنین کسى بى وجه است؛ چرا که او در ذات بدون تعین و بدون اسم و رسم قرار دارد. بدایت چنین سالکى را از نحوهى ارتباط او با مردم مى توان به دست آورد و محک باب معرفت را باید «مردم» و «ناس» دانست. اگر سالک عارف شود و براى نمونه آقا امام زمان (عجل اللّه تعالى فرجه الشریف) یا شخص حضرت حق را زیارت کرد، از او چه مىخواهد و بر آن است تا با خداوند چه کند؟ وى در وصول خود، با خداوند همان مواجهه را خواهد داشت که امروز با مردم و با همسر و فرزند و با پدر و مادر و با خواهر و برادر و با هم شاگردى و رفیق خود دارد.
۹۴/۰۸/۰۱