شب، خلوت و آذرخش سکوت
"برگرفته ای کوتاه از کتاب "شب، خلوت و آذرخش سکوت" از نونگاشته های معظم له در شرح حال زندگی خویش"
پیشگفتار
وقتی میخواستم برای ادامهی طلبگی از حوزهی تهران به قم بیایم، تنها با یک ساک آمدم. در این ساک نه حتی حولهای گذاشته بودم نه آینهای. میگفتم صورت و دست خود را با پیراهنم خشک میکنم و کتابهایم را زیر سرم میگذارم و متکایی نمیخواهم. این که طلبه مسکن میخواهد و به هزینهی ماهیانه در حد عفاف و کفاف نیاز دارد راست است اما راه هم بسته نیست و این هم راست است و باید راه خود را پیدا نمود.
مسیر طلبگی مشکلات بسیاری را پیش روی آدمی میگذارد که چارهای جز پذیرش آن نیست. به هر حال، از طلبه عذری را نمیپذیرند. باید راه را یافت. حضرات معصومین علیهمالسلام بهترین الگوهای رفتاری طلاب میباشند که وارث آنان به شمار میروند و در این راه باید عقل و خردی داشت که بتواند عمل و رفتار آن بزرگان علیهمالسلام را درک و تحلیل نماید و در این زمینه جمود یا التقاط نداشت.
شما دویست و شصت سال معلم معصوم داشتهاید. تحلیل این همه سال کردار معصوم، مغز را به انفعال میکشاند. این همه سال میتواند دهها هزار سال غیبت را پاسخگو باشد.
این کتاب به شرح زندگی و زمانهی بنده میپردازد. زمانهای که چگونگی آن را تا حدودی در کتابی با عنوان «حضور دلبران» آوردهام. این مطالب نسبت به بنده، تعریف و تمجید نیز نیست، بلکه شرح بخشی از ماجرای زندگی است که زمانه برایم پیش آورده است . در این گوشهی قم آزادی را دارم، ولی به سکوت و چه فریادی بلندتر از «خلوت» و چه آذرخشی روشناتر و برندهتر از «سکوت»!