از سر خود برخاستن و «یک شهر آباد بس است» شعار عرفان محبوبی و گفتمان آن است. عرفان محبوبی می خواهد در هر منزل، بخشی از آدمی فرو ریزد تا نیست گردد و در حال خرابی، تنها شهر آباد را که در آن است و از آن جدایی ندارد بیابد. جایی که باید آنقدر از خود کاست که کاهیدن به رنج آید، و آنقدر از خود زدود که زدایش به دهشت افتد. باید بی دست شد و بی پا و بی فکر و بی دل. باید نهاد و نهاد، و رها شد و رها، و نفی کرد و نفی کرد تا به نفی مطلق رسید و این است حقیقت «وصول» و اوج «توحید» که جز سیری سرخ چیزی نیست. سیری که در آن باید خون خود را ریخت.
پس از نماز و آوردن ریاضتِ بندگی حقتعالی، این نیاز است که میتواند دل را تیمار کند. مراد از «نیاز» این است که برای هر کسی در زیر این آسمان نیازمند باشد، تصدیگری برطرفساختن نیاز او را نماید. رد نیاز پدیدهها یا نداشتن قدرت شنیدن نیاز آنان، شرک است. اگر نیازی به گوش کسی برسد و با وجود آنکه میتواند آن نیاز را برآورده کند، نسبت به آن بیتفاوت گردد، مشرک میشود و صفای باطن خویش را از دست میدهد. کسی اهل نیاز است که دیگران را متمایز از خود نداند و نیازهای آنان را نیاز حقیقی خود بشناسد و از اموال خود برای آنان هزینه کند و توجه داشته باشد که هرچه هست، برای پروردگار میباشد.
به نیاز باید نگاه کیفی داشت تا کمّی. هدیه نمودن صلوات به امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) نمونهای از نیاز است. مهریهٔ زنان نیز میتواند صلوات باشد.
نیاز میتواند در قالب قول و گفته و همدردی و همدلی یا ارایهٔ مشورت برای کسی که از اهل خبره و آگاهان است، یا به فعل باشد؛ مانند دست کشیدن بر سر طفلی یا بوسهٔ مهروزانه به او، یا در قالب کمکهای مالی و نقدی.
هر چیزی حتی عشق و عبادت ـ که به سازندگی باطن میپردازد ـ باید همهجانبه باشد تا کاریکاتوری نگردد و رشد و کمال سالم و درست یابد؛ از اینرو مالیات هم دارد و باید هزینهٔ آن را پرداخت؛ وگرنه باطن دچار تورم میشود و عشق و عبادت برای آن مُضرّ میگردد. در قرآن کریم، توصیه به نماز در کنار زکات یا دیگر وجوهات و خراجهای شرعی آمده است. نظام کفارات، انفاقها، صدقات، هدایا، اطعام و میهمانی دادنها و ایثارها نیز در این دایره میباشد. عبادت به تنهایی امری موثر و کارگشا نیست؛ بلکه نماز به نیاز و برات نیازمند است. عشق و عبادت، بدون هزینه کردن بخشی از اموال و داراییها برای آشنایان و نیازمندان، کمال نمیپذیرد و رشددهنده و برشونده نمیگردد. هزینهٔ مال، سبب میشود باطن آدمی صافی گردد و عبادت رنگ صفا، خلوصو سادگی بپذیرد و فرد را سنگینبار و غیر قابل انعطاف نسازد. عبادت اگر در کنار انفاق مالی نباشد، باطن را سخت میسازد و نرمش در برابر بندگان خدا و کوتاه آمدن و داشتن روحیهٔ گذشت و بخشش نسبت به کاستیها و خطاهای احتمالی آنان را از فرد سلب میکند و او را به خشونت و عصبیت سوق میدهد. عشق و عبادت، با انفاق مالی جلا پیدا میکند. عبادت افراد مُمسک و بخیل، راه به جایی نمیبرد و تنها بر سختی آنان میافزاید.