مرا منزل بود امن و دلم شد در طرب هر دم
جناب خواجه:
مرا در منزل جانان، چه امن عیش، چون هر دم
جرس فریاد میدارد که بربندید محملها
به می سجّاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
نکو:
مرا منزل بود امن و دلم شد در طرب هر دم* * * جرس در راه ما کی رانده ناهنگام محملها
شبم روز است و دورم از هراس موج و گردابی* * * شد از ما موج این دریا، هم از دل رام ساحلها
رها از دلق و سجاده، زدم با دلبرم باده* * * بهدور از چشم هر سالک، جدا از جمعِ غافلها