فنا وبقا
فنا و بقا
دل من به عشقش گرفتار شد
فنا گشت و خود لیس فی الدار شد
بهناگه رها گشتم از جسم و تن!
جدا گشتم از هر که بوده چو من
ندیدم بهجز آتشی در وجود
فقط عشق حق بود و دیگر نبود
خودی شد نمادِ علیل و ذلیل
به نزد کمال و جمال و جلیل
دگر هرچه دیدم همه نور بود!
بهجز نور «هو»، خود نه میسور بود
چو با نور حق میشدم در ظهور
فراوان شدم در سفر، غرق نور
شدم غرق ذاتش، ولی بیحجاب
رسیدم به آن ذات، بی هر نقاب
چو دیدم نگارم، نماندم قرار
نمود او خمارم به صد نور و نار
بدیدم صفات جمال و جلال
به ذات حق اندر کمال و وصال
بدیدم سراپا، جمال وجود
که بر ذات خود، سجدهها مینمود
سجودی، نه با وصف عنوانیاش!
نمودی، نه با رسم سبحانیاش!
نهان را چو دیدم به چشم عیان
بدیدم خداوندْ پاک و جوان
جمالش بود چهره هر جمال
وصالش، وصال دل هر کمال
کشیدم جمالش چو نقشی به تن
به هر ذره، ذاتش بدیدم علن
دگر تن نبود و دگر «من» نبود
برفت از دلم چهره هر «نمود»
شدم نزد حق بیتعین عیان
برفت از دلم هر یقین و گمان
ان شاء الله در راه نصرت ولی محبوبی حق، طبیب عاشق، عارف سینه چاک، مست جام عشق، واصل شیدا،..حضرت علامه محمد رضا نکونام، موفق و موید باشید، که این راه ، خود مسیر عشق است.