با توجه به روایت شریف «لا نبیّ بعدی» آیا وحی و نبوت در زمان غیبت تعطیل است؟
پاسخ: خداوند در قرآن کریم می فرماید: «وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ، وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ، وَکَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَکْلِیما». نساء / 164. و پیامبرانى را فرستادیم که ماجراى آنان را پیش از این آورده ایم و پیامبرانى برانگیخته ایم که ماجراى آنان نیامده است و خدا با موسى آشکارا سخن گفت. خداوند در زمان غیبت کبرا پیامبرانى غیر تشریعى دارد که سخنى از آنان به میان نیامده و این به جهت اهمیت و مقام بالاى آنان است. پیامبرانى که مصلحت در یادکرد از آنان نبوده است. البته این پیامبران زمان غیبت، تشریع ندارند و همه بر شریعت حضرت ختمى مرتبت مى باشند و روایت «لا نبیّ بعدی» نیز نفى نبوت تشریعى دارد و نه نفى نبوت انبایى که همراه با الهام و امدادهاى الهى است. وحى و امدادى که هیچ گاه تعطیل نمى شود اما آنان یا اظهارى ندارند یا جوامع در این زمان به سبب سیطره ى دنیامداران از آنان استقبالى ندارند و آنان در عزلت خلق زندگى مى گذرانند و صاحبان نفوس مستعد را راهنمایى و هدایت کرده بلکه به مقصود ایصال مى نمایند. بر این اساس خردپذیر نیست که خداوند در چند هزار سال ابتداى آفرینش آن گونه که گفته مى شود یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر داشته باشد ولى در هزاران سال زمان غیبت، حتى پیامبرى نداشته باشد! البته نبوت انبایى منظور است و نه تشریعى که شریعتى تازه و جدید را بیاورد. وحى یا الهام و پیامبرى و رسالت هیچ گاه خاموش نمىشود، بلکه برخی انسان هاى این زمانه به بوزینه هایى مسخ شده تبدیل گشته اند که جز دنیا و دنیامداران چیزى نمى شناسند و انسان ها چنان متمدن نشده اند که پیامبرى نخواهند و بتوانند از وحى و نبوت مقام ختمى بدون معلمى صاحب الهام که به نور اعطایى و دانش دهشى الهى روشنا گشته است بهره برند؛ چنان که امروزه میلیاردى از آنان توانایى بهره ورى از آموزه هاى مقام ختمى صلى الله علیه وآله را ندارند. .
پرسش:عصمت چیست و مرتبه ی عصمت در ائمه علیهم السلام با دیگران چه تفاوتی دارد؟
پاسخ:عصمت امری موهبتی و دهشی است که خداوند آن را به آنان که برگزیده است می دهد و فخر آن در برگزیدگی و اختیار خداوند است چنان که چهارده معصوم یا پیامبران الهی را برای اعطای آن برگزیده است و همانطور که نبوت امری اعطایی است اما عصمت دارای مراتب است و فخر چهارده معصوم در این است که بالاترین مرتبه عصمت را دارا می باشند.
هرچه قرآن کریم خواند و استدلال کرد و سخن گفت اثری نداشت. عاقبت، غاصب خلافت برخاست و آخرین سخنی که آن جفا پیشه در برابر آن استدلال ها به مردم گفت این بود که مردم، مرا قبول کرده اند. زهراست و نمی تواند نور حق گویی خود را خاموش کند. آن حضرت علیهاالسلام می داند که علی علیه السلام باطن است و به ظاهر نمیآید. امیرمؤمنان علیه السلام بر آن است تا باطن دین را حفظ کند و این زهراست که باید به ظهور ناسوتی آید. این زهراست که می تواند تمامی ناسوت و لحظه لحظهٔ آن را با نور است را برای همیشه در ظاهر، روشن و شناخته شده نگاه دارد. در آخرین روزهای عمر حضرت زهرا علیهاالسلام ، آن حضرت علیهاالسلام این نور روشن کنندهٔ طریق ولایت را در ناسوت بر جای گذاشتند. آن حضرت علیهاالسلام مانند چراغی که آتش گرفته باشد و آخرین نورش را شدید کند و بعد برای همیشهٔ تاریخ خاموش شود بر ناسوت شعله ای دایمی زد و خاموش شد، ولی در آن آخرین لحظه ها بی تاب گردید. زهرا علیهاالسلام کجا رود؟ چه کند؟ سر به دیوار زند، یا دست علی را گیرد، یا داد از گلو سر دهد، یا نگاه به قبر و منبر پیامبر صلی الله علیه و آله کند و از ژرفای دل ناله های جان سوز سر دهد، یا دست حسن و حسین را گیرد و گریه سر دهد؟ چه کند؟ در این روزهای واپسین عمر، چگونه هستی خود را در ناسوت بسوزاند و روشنای حقیقت در عالم شود؟ راستی که او زهراست و نور حقیقت او اگر شکافته شود، این حق است که عالمی را فرا میگیرد. آیا باید قبرش مخفی شود تا حق روشن بماند؟ چه باید کند؟ این سوختن و ساختن چه عظمتی دارد؟ حضرت زهرا علیهاالسلام با آن که زخم از میخ در و ضربهٔ قنفذ بر بازوان دید، اما از آن شهید نشد، حضرت زهرا علیهاالسلام از شهادت پدر بود که نیمه جان شد و از ریسمان ناسوت بر گردن حق مطلق و علی بود که سوخت. چرا حق باید عقب رود و نور آن به خاموشی گراید؟ حق یک قدم عقب رفت و دنیا به دست دنیاخواهان افتاد؛ اما نور حق روشنای حق خواهان گردید و به شدت سوخت تا از ناسوت پر کشید و این بر امیرمؤمنان علیه السلام چه سخت، مشکل و جان سوز بود! علی علیه السلام که حق بود و ظهور و نور خانه و نور وجود خودش و نور وجود حق را از زهرا علیهاالسلام می دید، باید این نور و ظهور حق را از دست می داد! شگفتا از صبر علی علیه السلام ! بردباری و شکیبایی علی چه ستودنی است؟! صبری که از فاطمه علیهاالسلام گرفت و فاطمه علیهاالسلام بردباری را به علی علیه السلام سپرد و رفت! زهرا علیهاالسلام چگونه میماند وقتی چراغ علی علیه السلام را شکسته می دید
زمان گذشت و روزگار ناسوتی سپری می شد تا آن که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به ملکوت اعلا پیوست و خانهٔ موقت دنیا را رها کرد، در این هنگام، حضرت زهرا علیهاالسلام در ظهوری دیگر تجلی نمود؛ ظهوری از بی صبری به خاطر فراق پدر و ظهوری که پر از معنا بود. ظهوری که در آن ولایت بود. ولایت آرامش داشت، ولی حضرت زهرا علیهاالسلام نمی توانست نهان شود و پنهان نماید آن چه را که از ولایت داشت و می دانست، پس طاقت نیاورد و با تعدادی از زن های مدینه به سمت مسجد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حرکت کرد. راه رفتن آن حضرت و گام برداشتن ایشان شبیه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بود. فکر و اندیشه و خلق و خوی آن حضرت نیز از تجلی و ظهور خلق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پر بود. حضرت علیهاالسلام تاب مستوری نداشت و هرچه در دل داشتند باید می گفتند. صبر ایشان تمام شده بود. آن حضرت علیهاالسلام ، زهرا بود و تجلی زهرهٔ عالم، نمی توانست حقیقت ولایت را که پای مال شده بود تحمل کند. ایشان می دید حق که روزی با حضور پدر صلی الله علیه و آله عزت داشت به فرود آمده است و حضرت زهرا علیهاالسلام که ظهور ولایت کامل بود، این امر را طاقت نداشت. به سمت مسجد حرکت کرد در حالی که روسری خود را به طرز خاصی به سر بسته بود و چادری به سر انداخته بود. ایشان وارد مسجد شد. همه این ظهور را دیدند و تجلی حق را یافتند. حضرت زهرا علیهاالسلام به کناری رفت و نشست و سر به زیر انداخت، بعد از مدتی نگاهی به قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نمود. دوباره چشمان خود را به زیر انداخت. دوباره نظری به منبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نمود و نگاه خود را چرخاند. این نگاه ها ظهوری بود از بی صبری که تاب مستوری نداشت و خود را این گونه می نمود.