خلوت 2
نوآورى هاى علمى مؤثر در پایدارى انقلاب اسلامى
با توجه به عظمت و بزرگی که انقلاب اسلامی دارد و با توجه به تأثیر شگرف آن، به طور کلی حوزه نسبت به جامعهی امروز مؤثر و فعال نیست و متاعی در خور برای عرضه ندارد. روحانیت نیازمند تحولی اساسی است تا بتواند در جامعه کاربرد و نقش تأثیرگذار پیدا کند. مشکل اصلی حوزهها این است که به روزمرگی و تکرار مبتلا شدهاند و کارهای آنان علمی، تحقیقی و مؤثر در اجتماع نیست. روحانیت برای آنکه بتواند در جامعه مطرح شود باید نخست به علومی که بدان شناخته شده است ساختار علمی دهد. فلسفهی ما به جای تکیه بر دادههای عقلی و منطقی به نظرگاههای متکلمان که عامیانه است آلوده شده است.
متأسفانه فلسفهی موجود تقلیدیترین علم است و هیچگونه استنباطی ـ دستکم به اندازهی فقه که آن را به آیات و روایات باز میگرداند و ابتنایی است ـ در آن نمیباشد و امور نظری شما به گزارههایی تحقیق شده که ارزش صدق آن مستدل باشد باز نمیگردد. فلسفهی فعلی در آخرت به بنبست میرسد و نمیتواند خلود را توجیه کند به این معنا که بتواند تنبلخانهای دایمی نسازد، ولی نمیشود چیزی را توقف داد یا نگاه داشت و همهی ظهورات با هستی در حرکت هستند و جایی بنبست ندارد.
این فلسفه ساختار فلسفهی فعلی را دگرگون کرده است. همچنین با عرفان ابنعربی متفاوت است و چنین نیست که با حفظ اساس عرفان ابنعربی، آن را یک گام جلو برده باشد. عرفان ابنعربی اساسی کلامی دارد و کلام آن نیز از اهل سنت گرفته شده است. فلاسفهی ما درست است عرفان ندارند اما در منطق قوی هستند برخلاف عارفان که کمتر میشود مبانی منطقی را در بحثهای خود رعایت کنند.
شما چند سایت دارید که فیلسوفان ما بتوانند در آن با فیلسوفان کشورهای دیگر به صورت آنلاین گفتوگو داشته باشند تا این عالمان بتوانند فرهنگ فلسفی شیعه را پاسداری کنند و سربلند از آن مناظره بیرون آیند و دنیا ما را فقط به چشم روضهخوان نبیند؟ ما برای تبلیغات باید به صورت کلان و مدرن و بهگونهی علمی و اثباتی سرمایهگزاری کنیم.
ما همانطور که تمامی مباحث فلسفی و اسفار را نقادانه دنبال کردهایم مباحث عرفانی، هم تمهید القواعد و هم فصوص الحکم و هم مصباح الانس را به صورت کلی بازاندیشی و بازنگاری نمودهایم. شما هم در فلسفه و هم در عرفان از فرهنگ اهل بیت علیهمالسلام چیزی نمیبینید و آن بزرگواران در این دو دانش نادیده گرفته شدهاند؛ شما هیچ یک از حضرات ائمهی معصومین علیهمالسلام را در عرفان سند قرار نمیدهید در حالی که صاحب اصلی عرفان اسلامی آنان بودهاند. شیعه برای تحقق انسان کامل و مقام جمعی و عارف محقق و واصل و برای محبوبان الگو دارد اما اهل سنت چنین الگویی ندارند و نمیتوانند به کسی مثال بزنند. فکر عرفانی باید مستند به یکی از این سه امر باشد: برهان کامل، شریعت بیپیرایه یا رؤیتی که مخالف این دو نباشد. ممکن است عارف چیزی بگوید که نه در شرع باشد و نه برهان و خرد به آن برسد، این گفته در صورتی اعتبار دارد که خرد و شریعت با آن مخالفتی نداشته باشد. اعتقاد ما این است که حقایق بسیاری وجود دارد که حتی در قرآن کریم نمیتوان به آن دست یافت؛ چون خداوند آنچه را که بشر نیاز داشته است در قرآن کریم آورده است، نه تمامی علم خود را.
این عرفان، با همه جاذبهای که دارد با فرهنگ والای شیعی که عرفان آن محبوبی است و عارفان آن سینهچاکان وادی خون و خطر هستند بسیار فاصله دارد. من قبول ندارم که عرفان زبان ندارد و قابل بیان نیست و این سخن را اشتباه میدانم. متأسفانه حوزهها بیشتر صبغهی آموزش و تقلید دارد و به تحقیق نمیپردازد.
حوزهها باید دورهی فعلی آموزشی خود را به پنج سال تقلیل دهد و ما بیش از آن معلوماتی برای خواندن نداریم و بیشتر درسها به تکرار و بدون تمرین میگذرد. این کار نیازمند داشتن متنهایی جامع و منسجم و تربیت استاد و مربی است.
حوزهها باید مولد بشوند و تولیدات فکری را ارج نهند؛ نه آنکه استبداد فکری داشته باشند و با هم دعوا کنند. باید دست عالمان را باز گذاشت تا بحث کنند، سخن بگویند، اشکال کنند، ایراد بگیرند.