مسیر عشق

معرفی آثار وافکار بزرگ مرد زمانه آیت الله العظمی محمد رضا نکونام هدف این مجموعه است

معرفی آثار وافکار بزرگ مرد زمانه آیت الله العظمی محمد رضا نکونام هدف این مجموعه است

مسیر عشق

معرفی راه عشق وکمال به آسانی میسر نیست واین راه راهنمایانی می خواهد آنانی که محبوب پروردگارهستند وراه را به دیگران می آموزند شخصیتهایی چون آیت الله نکونام
حضرت آیت اللّه‏ العظمى نکونام (مدّ ظلّه العالى)داراى ده‏ها اثر ارزنده در موضوعات گوناگون است. این آثار پیرایه زدایى و حل مشکلات علمى به شیوه‏ اى بدیع و نو را دنبال مى ‏نماید. به فرموده ‏ى معظم‏ له: "چیزى که در تمام دروس و نوشتارم شاخص است، پیرایه ‏زدایى، تحقیق و ترمیم مشکلات علمى گذشتگان و راه‏گشایى نسبت به آینده ‏اى برتر براى انسان و جهان اسلام مى ‏باشد."
آن‏چه در این نوشته ‏ها مورد اهمیت نگارنده بوده، بازسازى مبانى علمى و دینى و پیرایه ‏زدایى کتاب‏هاى اسلامى است که موجبات رکود و خمودى جامعه‏ى اسلامى را همراه داشته است. هم‏چنین تقویت عوامل جهل ‏زدایى و رفع نواقص و موانع فقهى، فرهنگى، عقلى، فلسفى، عرفانى و اخلاقى در تمامى جهات فردى و اجتماعى که سبب حیات علمى و دینى هرچه بیش‏تر جامعه‏ى مسلمین مى‏ گردد را امرى ضرورى دانسته‏ اند.
باید گفت این آثار به نوآورى و گره‏ گشایى در قلمرو اندیشه‏ى دینى و بازپیرایى ذخایر فکرى اسلامى در حوزه‏ى معرفت دینى اهتمام دارد و به تحقیق جامع و منسجم زیر ساخت ‏هاى اندیشه دینى مى ‏پردازد و آسیب ‏هاى باور داشت‏ه اى دینى را به چالش مى ‏کشاند و به ارایه‏ى راه گذار از بحران‏هاى پیش روى آن مى‏ پردازد و پیرایه ‏زدایى از آموزه ‏هاى دینى و زدودن انحرافات و پاسخ به شبهات را مهم‏ترین هدف خود مى ‏داند و همان‏گونه که گذشت ،مى‏ توان تولید علم و نوآورى در حوزه‏ى دین پژوهى و پاسخ به نیازهاى جامعه‏ى جوان امروز را از مهم‏ترین ویژگى‏ هاى آن دانست.

طبقه بندی موضوعی

۱۱۴ مطلب با موضوع «فرهنگی» ثبت شده است

دنیا محل سطوت ابلیس است و او در دیگر عوالم مندک می‌شود. اولیای خدا در دنیا مندک نمی‌شوند اما گاه شکست می‌خورند. دنیا با هوا، هوس، نفس اماره، مال، علم، عنوان، کسوت، قدرت و ابلیس است که پیروان خود را به جنگ اولیای خدا گسیل می‌دارد. دنیا دولتی است با هزاران ایادی مقتدر که مرز قدرت آن همین دنیاست و دنیا و ایادی آن در دیگر عوالم ضعیف‌ترین هستند. عرفان در دنیا دانشی شکست‌خورده است مگر این که کسی اقتداری افزون بر دولت دنیا پیدا کند.

ابلیس قسم یاد کرده است با آدم و فرزندان او دشمنی کند و در ورودگاه صراط مستقیم بنشیند تا هم صراطی‌ها را به سبیل بکشاند و هم مانع آن شود که فردی سبیلی به صراط درآید: «قَالَ فَبِمَا اَغْوَیتَنِی لاَءَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَک الْمُسْتَقِیمَ. ثُمَّ لاَآَتِینَّهُمْ مِنْ بَینِ اَیدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ اَیمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ اَکثَرَهُمْ شَاکرِینَ» (اعراف / 16 ـ 17)

ابلیس تمام همت خود را بر صراط مستقیم گذاشته و سبیل‌ها چنان مخاطرات فراوانی دارد که نیاز نیست ابلیس آهنگ آنان را داشته باشد. وی می‌گوید بر صراط مستقیم می‌نشیند و لحظه‌ای این موقعیت استراتژیک را ترک نمی‌گوید و آن را به صورت مستحکم نگاه می‌دارد. ابلیس در ادامه خود را باخته و گیج شده که شگرد و نیز نقطه ضعف خود را آشکار ساخته است. او تمامی راه‌های نفوذ را بیان داشته اما از جهت میانه که صراط مستقیم است چیزی نگفته، زیرا خود به آن نفوذ و دسترسی ندارد و تنها از میدان محدود خود در این طرف و آن طرف صراط سخن گفته است و از بیرون است که می‌خواهد اهل صراط را با وسوسه‌ها و فریب‌های خود به بیرون بکشاند و خود به خداوند عرض می‌دارد بیش‌تر اهل صراط را شکرگزار نعمتی که به آنان عنایت کرده‌ای نخواهی یافت: «وَلاَ تَجِدُ اَکثَرَهُمْ شَاکرِینَ». بر این اساس اهل صراط که خود نسبت به سبیلی‌ها و طریقی‌ها اقلیت می‌باشند، تنها اقلی از آنان است که مصونیت دارند. صراط مسیری امن است، ولی صراطی‌ها در امنیت نیستند.

منتشرشده در طبیعت نامرئی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۱۷
صراط مستقیم


 

شناخت جبههٔ باطل، بیش از هر چیز شناخت سردمدار آن ابلیس و نیز شیاطین و آگاهی به موقعیت او را نیز لازم دارد تا فرد بداند با چگونه اقتدار معنوی می‌تواند استواری نفس در برابر دسیسه‌های او داشته باشد و وصول به حق را با توطئه‌های او از دست ندهد. کسانی که ابلیس را نمی‌شناسند یا او را دست‌کم می‌گیرند کم‌تر می‌توانند در برابر کجی‌ها استقامت داشته باشند. شناخت کفر، طغیان، عصیان، گناهان، ابلیس، شیطان و ابزارهای جبهٔ باطل برای وصول معنوی ضروری است و اگر کسی به آن معرفت و اهتمام نداشته باشد کافی است بازدارنده‌ای وی را ضربه‌فنی کند و سقوط دهد.

شیطان موجودی عظیم و بزرگ است. ما تا شیطان را نشناسیم نمی‌توانیم خدا را بشناسیم و اگر شیطان را نشناسیم نمی‌توانیم ایمان داشته باشیم. متاسفانه ما دشمنی چون ابلیس را ضعیف می‌گیریم. به قول آقا محمد خان قاجار: هر وقت دشمن را دست‌کم گرفتم شکست خوردم. ما شیطان را دست‌کم می‌گیریم، از این رو در کارهای خود ناتوانیم و در برابر شیطان تاب مقاومت نداریم.

سلوک انسان بسیار گسترده‌تر و سنگین‌تر از سلوک جن است و مراتب آنان بسیار نازل است. وصول سالک به نور به معنای وصول به مرتبهٔ اجنه نیست. بزرگان از اجنه در حد پایین‌ترین اولیای خدا از آدمیان هستند. جن‌های سالک، دلباختهٔ اولیای انسی هستند. جنّ در کثرت بیش از انسان است، ولی کیفیت او در گرو انسان است. جنّ صف نعال عالم انسان است. نور و نار انسان از نور و نار جن بسیار بزرگ‌تر و ژرف‌تر است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۱۷
صراط مستقیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۰۴
صراط مستقیم

اگر گفته شود همسر حضرت ابراهیم زنی مسن بوده است، باید بگوییم درست است که وی پیر بوده، اما او چنان نشاطی داشته که از وی به لفظ «امراته» و نه «العجوزه» یاد شده است. هم‌چنین دارای توان بارداری و زایمان بوده و چنان فرتوت نبوده است. میهمانان حضرت ابراهیم ـ که حتی ابراهیم از آنان به ترس می‌افتد ـ به‌راحتی با همسر وی به خاطر اقتضای بشر بودن صحبت می‌کنند و ساره نیز از سخنان آنان می‌خندد. بشر را نیز بشر می‌گویند؛ چرا که سخن می‌گوید، بحث می‌کند و مباشرت و تکلم دارد؛ از این رو، اگر زنی یا مردی در اداره یا اتاقی کار کند و از مساله‌ای تعجب نماید و از آن به خنده افتد ـ در صورتی که هردو درست‌کردار باشند ـ اشکالی ندارد.

در خانه پیامبر خدا ـ حضرت ابراهیم علیه‌السلام ـ چنین بوده و همه آشکارا با هم سخن می‌گویند. هم حضرت ابراهیم علیه‌السلام و همسرش با میهمانان به صحبت می‌نشینند و هم آن‌ها با ابراهیم علیه‌السلام و همسر وی سخن می‌گویند و دیوار یا پرده‌ای نیز میان آنان حایل نبوده و همه با هم برخورد عادی، معمولی و انسانی داشته‌اند و حضرت ابراهیم، آزادمنشانه با همسر خویش رفتار می‌نموده است. این آیه می‌رساند سخن گفتن و صوت، امری مشترک میان زن و مرد است و بر انسانیت آنان حمل می‌شود و جنسیت در آن دخالت ندارد. البته از ناز و غمزه باید پرهیز داشت؛ همان‌گونه که قرآن کریم می‌فرماید: « فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ» (احزاب / 32)؛ «بپرهیزید که نازک و نرم سخن گویید»؛ وگرنه محدودیت دیگری در سخن گفتن وجود ندارد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۳۴
صراط مستقیم

ساره؛ همسری عاشق پیشه


«فرستادگان ما با بشارت بر ابراهیم وارد شدند و سلام نمودند. حضرت ابراهیم به آنان درود فرستاد؛ سپس برای برآوردن گوشت گوساله‌ای که بریان شده و با سنگ پخته شده بود، درنگ نکرد. وقتی دید دست آنان به غذا نمی‌رسد، آن را ناخوش گرفت و ترسی از ایشان در دل وی ریخت. آنان گفتند: نترس! ما برای هلاکت قوم لوط ماموریت داریم. زن حضرت ابراهیم ایستاده بود و می‌خندید. پس به او مژده اسحاق را دادیم و پس از اسحاق، یعقوب. وی گفت: عجب، آیا من فرزند می‌آورم درحالی‌که پیرزنی هستم و شوهرم پیرمرد؟ عجیب است. آنان گفتند: آیا از امر خدا تعجب می‌کنی؟ رحمت و برکات خدا بر شما اهل‌بیت که او حمید و مجید است.» (هود/ )

آیات شریفه یاد شده، توجه می‌دهد که فرستادگان الهی ـ فرشتگان عذاب ـ چنان شبیه انسان‌ها بودند که حضرت ابراهیم علیه‌السلام برای آنان غذا آورد. از نوع پذیرایی آن حضرت علیه‌السلام به دست می‌آید که همسر ایشان ـ جناب ساره ـ تنها در آشپزخانه نبوده است، بلکه وی نیز در حضور میهمانان رفت و آمد داشته است. هم‌چنین حضرت ابراهیم علیه‌السلام در امر تهیه غذا به همسر خود یاری می‌نموده است.

این آیات می‌فرماید: فرستادگان الهی نه‌تنها با حضرت ابراهیم سخن می‌گفتند، بلکه همسر وی را نیز مخاطب قرار می‌دادند و به وی بشارت فرزند در سن پیری را دادند و ساره نیز با آنان سخن می‌گفته و چنین نبوده است که خود را از آنان پنهان سازد؛ بلکه وی نزد میهمانان می‌ایستاده و از سخن آنان در مورد خود به خنده می‌آمده است. بر این اساس، مشی مومنانی که همسر خود را از میهمانان سالم و درست‌کردار پنهان می‌دارند، از مشی بزرگ‌ترین انبیای الهی دور است و با ساختاری که خداوند در قرآن کریم از زندگی اولیای خود بیان می‌دارد، متفاوت است و به شبکه افراطی‌گری گرفتار آمده است.



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۳۳
صراط مستقیم

پوشش‌های اجباری نه تنها گره‌ای از مشکل باز نمی‌کند بلکه موجب تمسخر دین می‌شود. ضمن این که چنین پوششی که با نارضایتی فرد همراه است هیچ کمالی برای او نمی‌آورد و رستگاری قیامت نیز با آن نیست؛ هرچند اجر آن محفوظ است. متاسفانه در برخی اماکن مقدس زایران را ملزم به پوشیدن چادر می‌نمایند در حالی که آن‌چه دین می‌خواهد پوشیده بودن بدن به‌جز دست‌ها و گردی صورت از نامحرم است؛ خواه پوشش آن با چادر باشد یا با غیر چادر و الزامی در نحوه پوشش نیست مگر این که پوشش نباید جلف و سبک‌سرانه یا بدن‌نما باشد.

نظامی که می‌خواهد اسلامی باشد و بر جامعه نیز حکومت داشته باشد و دست‌کم برای صد سال دیگر خود بر اساس طراحی و برنامه‌ریزی کار کند، نباید خود را به کارهای ضد دینی و ضعیفی مشغول دارد که پایه‌های حکومت را در میانه راه سست می‌کند. کسی که نمی‌خواهد چادر بر سر کند یا نمی‌خواهد موی سر خویش را به طور کامل بپوشاند یا ساق پای خود را باز می‌گذارد، او خود برای خویش حرمت قایل نیست و نباید کاسه داغ‌تر از آش شد و چادری را به زور بر سر او نمود.

پوشش بحثی دینی است و پوشیدگی حقی برای زن است تا کسی به او تجاوز نکند. کسی هم حق ندارد به او نگاه غیر معمولی و تجاوزگرایانه داشته باشد؛ خواه زن موی خود را پوشیده باشد یا بخشی از آن را بیرون گذاشته باشد؛ زیرا در هر دو صورت تجاوز است. نگاه به نامحرم حرام است؛ چون تجاوز است و تجاوز به دیگری به هر نحوی که باشد حرام است. گرفتن یخه دیگری با دیدن وی به تجاوز هر دو مانند هم و هر دو حرام و قابل پی‌گیری است هرچند چنین حقوق شهروندی هنوز در جامعه ما نهادینه نشده و سیستم پیدا نکرده است.

این آیه می‌فرماید: وقتی بلقیس ساق پای خود را آشکار می‌کند، سلیمان علیه‌السلام شکوه کاخ خود را به رخ او می‌کشد و هیچ اعتراض، ایراد و خشونتی نسبت به کار وی ندارد و به دیگران هم نمی‌گوید چادری برای او بیاورید تا بر سر بیندازد بلکه می‌گوید: «إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوَارِیرَ». این کاخی مفروش از آبگینه است. کسانی که برخلاف سلیمان نبی می‌اندیشند و عمل می‌کنند دارای مشکل روانی نسبت به زن و شهوت متراکم در قلب مریض خود هستند و گمان می‌برند پنهان داشتن کامل زن این مشکل را حل می‌کند. فرد یا جامعه‌ای که نتواند شهوت خود را به سلامت پاسخ گوید، نمازی که می‌خواند نیز گرهی از مشکل او باز نمی‌کند و نماز او را از منکرات و زشتی‌ها باز نمی‌دارد. مشکل دین در عصر غیبت فقدان ایدئولوگ و نظریه‌پرداز جامع است که معماری و مهندسی دین را آن گونه که بر اولیای الهی نازل شده است بیان دارد. با طولانی شدن غیبت امام عصر علیهم‌السلام کج‌راهه‌هایی در دین پدید آمده است که ما از آن به عنوان «پیرایه» یاد می‌نماییم. به لحاظ اندیشاری، نخست باید نقشه جامع دین را به‌خوبی ترسیم نمود و سپس در پی اجرا رفت. اما به عکس، در این‌جا نخست عمل می‌کنند و سپس در پی ترسیم نقشه می‌روند، در نتیجه هر عملی تخریبی را در پی دارد؛ هرچند چنین اعمالی در مواردی به صورت موجبه جزئیه پاسخ می‌دهد که آن موارد اندک در برابر تخریبی که سوء عملکردها به‌ویژه در درازمدت و در دهه‌های آینده بر فرهنگ مسلمانی وارد می‌آورد بسیار ناچیز است.

ا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۴ ، ۰۹:۴۰
صراط مستقیم

فرد قوی به اقتضای قدرتی که دارد، کریمانه، جوانمردانه و با ملاحت و لطافت برخورد می‌کند و سلیمان به اقتضای اقتدار خود، با بلقیس چنین بزرگوارانه برخورد می‌کند، نه به سبب کرامت و عصمت و نبوت خویش. فرد مقتدر همواره رفتاری دور از خروش، عصبیت، آزار و نگرانی دارد و کارهای خود را با آرامش تمام و با بزرگی، متانت و انسانیت پیش می‌برد و از چیزی به خود احساس خطر راه نمی‌دهد تا برآشفته گردد و هیچ‌گاه از باب ضعف نمی‌خروشد و به اعتبار اقتداری که دارد، همواره هر کاری را با لبخند پیش می‌برد و متانت، فروتنی، تواضع، مهربانی، افتادگی، صفا، بزرگواری و کرامت، همراه همیشگی و لازم جدایی‌ناپذیر قدرت و توانمندی اوست و چنان‌چه ضعیفی از موضع ضعف خود به او بی‌احترامی کند و حرمت او را پاس ندارد، در برابر، او را احترام می‌کند و با گذشت و بزرگی با او رفتار می‌نماید؛ چرا که خطری را از ناحیه او متوجه خود نمی‌داند. کسی که قوت و توانمندی دارد، با فرد ضعیف و زیردست خود کریمانه رفتار می‌کند و به همین سبب است که هم جَذَبه دارد و هم جذْبه؛ اما فردی که قدرت ندارد و ضعیف و ناتوان است، به سبب ترسی که دارد، نمی‌تواند کریم باشد.

در داستان سلیمان و بلقیس، لسان قرآن کریم بسیار لطیف است. سلیمان با آن‌که بلقیس را به تسلیم خود خوانده است، در نشستی که با او دارد، به هیچ‌وجه از تسلیم شدن او سخن به میان نمی‌آورد و سخن خود را در زمینه‌ای معمولی و در رابطه با تخت بلقیس و قصر خود می‌آورد. اقتدار کامل سلیمان اجازه نمی‌دهد خود را با بلقیس درگیر سازد؛ بلکه این بلقیس است که هربار با انحراف از بحث، سخن از تسلیم خود به میان می‌آورد. سلیمان به گونه‌ای سخن نمی‌گوید که بلقیس را در برابر خود قرار دهد و با او مقابله‌ای داشته باشد؛ حتی او را به ایمان نمی‌خواند.

دولت سلیمان علیه‌السلام ، دولت کرامت بوده است؛ دولتی که هر کس آرزوی زندگی در آن را دارد؛ همان‌طور که ما منتظر دولت کریمانه حضرت ولی عصر (عجل‌اللّه‌تعالی فرجه‌الشریف) می‌باشیم و آرزوی حضور در دیار آن عزیز را داریم؛ دولتی که همه در آن، بااقتدار و توانمندی زندگی می‌کنند و در چهره کسی، دگمی و عصبیت‌های کور نیست و همه کریم و عطوف می‌باشند؛ به‌گونه‌ای که به تعبیر روایات، گرگ و میش در کنار هم جمع می‌آیند. در چنین جامعه‌ای است که کسی ضعف علمی و عملی و حسرت و عقده‌های روانی ندارد و می‌تواند با عفت و پاکدامنی تمام زندگی کند.

قرآن کریم ورود بلقیس به کاخ سلیمان را چنین گزارش می کند:

«قِیلَ لَهَا: ادْخُلِی الصَّرْحَ، فَلَمَّا رَاَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّهً، وَکشَفَتْ عَنْ سَاقَیهَا، قَالَ: إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوَارِیرَ، قَالَتْ: رَبِّ، إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی، وَاَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ». (نمل / 41).

ـ به او گفته شد وارد ساحت کاخ پادشاهی شو و چون آن را دید برکه‌ای پنداشت و ساق‌هایش را نمایان کرد. سلیمان گفت: این کاخی مفروش از آبگینه است. ملکه گفت: پروردگارا، من به خود ستم کردم و اینک با سلیمان در برابر خدا پروردگار جهانیان تسلیم شدم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۴ ، ۰۹:۳۹
صراط مستقیم

میان «قدرت» و «زور»، تفاوت ماهوی است؛ هرچند شکل ظاهری آن می‌تواند مشترکاتی داشته باشد. حضرت سلیمان علیه‌السلام اگر حاکمی ضعیف بود، جلسه میهمانی برگزار نمی‌کرد و کار را با خون‌ریزی و قهر و غلبه پیش می‌برد. علم، فرهنگ، اقتصاد، سیاست، تربیت و اخلاق، از مولفه‌های ایجاد قدرت و اقتدار است. کسی که ضعیف باشد، هم خود با دیگران درگیر می‌شود و هم دیگران به درگیری با او تحریک می‌شوند.

این اقتدار سلیمان است که تیزی شمشیرها و توان درفش‌ها و قدرت اجنه و خون‌ریزی جلادان را به رخ بلقیس نمی‌کشد و با او از تخت و قصر سخن به میان می‌آورد. این قدرت است که آرامش، طمانینه، سلام و سلامت می‌آورد؛ به عکسِ زور که جز دگمی، تندی، تلخی، تیزی، نارسایی، پریشانی و درگیری در پی ندارد. این انواع قدرت‌هاست که کمال است؛ مانند قدرت علمی، قدرت اندیشه، قدرت نفوذ اجتماعی، قدرت سیاست و درایت، قدرت اقتصاد و سرمایه، قدرت نظامی، قدرت فرهنگ و قدرت ایمان و امور معنوی.

اقتدار به معنای دقیق، یعنی اقتدار ارادی، نفسی، جانی، روحی، اخلاقی، علمی، دینی، فرهنگی و داشتن امکانات سیستماتیک اجتماعی، نظامی، سیاسی، و اقتصادی. چنین قدرت‌هایی است که امنیت، آسایش، سلامت و صلح را در پی می‌آورد و از درگیری ـ که معلول ضعف است ـ جلوگیری می‌کند و مانع می‌شود و نیز عفت جامعه را تامین می‌کند. ضعف، هر انسانی را به پستی، سستی، زبونی، رخوت، بدبختی، فلاکت، حسرت، عقده، پریشانی، خواری و انواع بیماری‌های روانی مبتلا می‌گرداند. کسی که ضعیف باشد، از هر کسی اطاعت‌پذیری دارد؛ چنان‌چه فرعون با قوم بنی‌اسرائیل چنین می‌کرد و آنان را ضعیف و خوار می‌گرداند، تا وی را اطاعت کنند: «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَاَطَاعُوهُ»(1).

برخورد سلیمان با بلقیس از سر اقتدار و همراه با متانت، نرمی و حقانیت است. برخوردی که برآمده از فرهنگ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم»است.

سلیمان، صاحب قدرت کامل است. او منطق‌الطیر دارد و از همه چیز، به او چیزی عطا شده بود: «وَوَرِثَ سُلَیمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ یا اَیهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّیرِ وَاُوتِینَا مِنْ کلِّ شَیءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ»(2).سلیمان هر چیزی را در ید قدرت و تمکین خود داشته است؛ چنان‌چه آیه بعد می‌فرماید: «وَحُشِرَ لِسُلَیمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالاْءِنْسِ وَالطَّیرِ فَهُمْ یوزَعُونَ»(3)

لشکریان سلیمان چنان فراوان بوده و تراکم داشته‌اند که سبب گسیختگی لشکر نمی‌شدند. کسی که دارای قدرت باشد، با هر کسی برخوردی معقول، متعارف، منطقی، بزرگوارانه، کریمانه و از روی صفا و کمال دارد؛ اما فرد ضعیف نمی‌تواند با کسی برخورد و مواجهه‌ای کریمانه داشته باشد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۴ ، ۰۹:۳۸
صراط مستقیم

ملکه سبا ـ که گفته می‌شود بلقیس نام دارد ـ به‌خوبی می‌داند سلاطینِ قلدرمآب و دیکتاتور هیچ‌گاه نمی‌توانند نام کسی را کنار نام خود ببینند؛ اما حضرت سلیمان بعد از نام خود، واژه‌های پر مهر و پر عطوفت: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» را آورده است و از همین فراز دریافت می‌کند که ایشان حاکمی قلدر، مستبد و دیکتاتور نیست؛ در حالی که بلقیس زنی خورشیدپرست بوده، اما فهم وی چنان بلندا داشته است که از عنوان نامه درمی‌یابد که سلیمان شخصی کریم است که چنین نامه کریمانه‌ای را می‌نگارد.

حضرت سلیمان علیه‌السلام در این نامه می‌نویسد: «بر من خیرگی ننمایید و قصد تعدی و تجاوز نداشته باشید و از در تسلیم درآیید.» او تهدید نمی‌کند که من قصد هجوم و حمله بر شما را دارم. او بلقیس را به صلح و تسلیم می‌خواند و اقتدار خود را در این نامه به میان نمی‌آورد و دعوت به راه صمیمیت و صداقت می‌نماید و با این عبارت، بر آن است که اعلان دارد قصد درگیری، جنگ و ستیز ندارد و نمی‌گوید من می‌خواهم شما را به تسلیم وادارم. او در نامه خود به تمامی، نرم و صمیمی سخن می‌گوید.

بر اساس این آیات، بلقیس زنی مستبد و خودرای نبوده است. او همواره با سران و کارگزاران حکومت خود شور می‌نموده و در هر جلسه‌ای، او حکیمانه‌ترین نظرگاه را ارایه می‌نموده است که خبرگی و فهمیده بودن او را می‌رساند. بلقیس، فهیم‌ترین زنی است که قرآن کریم در مسایل سیاسی و حکومت‌داری از او یاد می‌کند و می‌توان برای فهم بالای او، از قرآن کریم سند آورد و گفته‌های او را در تمام نشست‌ها موفق ارزیابی کرد. وی چنان توانی دارد که بر آن است تا آن حضرت علیه‌السلام را امتحان و تست کند و سپس پاسخ قطعی خود را بگوید، و در تصمیم‌گیری، عجول یا ضعیف نیست.

هم‌چنین این فرازها دلالت بر این دارد که بلقیس صاحب قدرت و توانمندی بالایی بوده است و نیز قوت رای و استحکام نظر او در دید مشاوران و سران را می‌رساند که با وجود توانمندی نظامی، نظر او را صایب و درست می‌دانستند و او را حاکمی لایق، شایسته و با درایت یافته بودند و سلطنت وی موروثی نبوده، بلکه به سبب شایستگی او بوده است.

بلقیس، مشی حاکمان زورگو و ستمگر را فساد و ذلیل کردن بزرگان و سران می‌داند که اگر سلیمان از آنان باشد، باید در مقابل او ایستادگی داشت؛ اما با توجه به متن نامه، او بر آن است تا سلیمان را تست بزند تا چنان‌چه با هدیه راضی می‌شود، با او مذاکره نماید؛ اما پاسخ حضرت سلیمان به بلقیس همان سخنی بود که بلقیس پیش از این گفته بود و سلیمان علیه‌السلام ، ذلیل و خوار و حقیر شدن آنان به دست سپاهی کوبنده را خاطرنشان می‌شود؛ بیانی که لحن بسیار شدیدی دارد و تند است و می‌رساند سلیمان حتی حاضر به جنگ و درگیری است و این درایت بلقیس است که از نزاع جلوگیری می‌کند و بر آن می‌شود تا خود به حضور سلیمان برسد.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۴ ، ۰۹:۲۵
صراط مستقیم

کسی که نزد او دانشی از کتاب بود، گفت: من آن را پیش از آن‌که چشم خود را بر هم بزنی، برایت می‌آورم. پس چون آن را نزد خود مستقر دید، گفت: این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا سپاسگزارم یا ناسپاسی می‌کنم و هر کس سپاس گزارد، تنها به سود خویش سپاس می‌گزارد و هر کس ناسپاسی کند، بی‌گمان پروردگارم بی‌نیاز و کریم است.

گفت: تخت را برایش ناشناس گردانید تا ببینیم آیا پی می‌برد یا از کسانی است که پی نمی‌برند؟

پس وقتی آمد، گفته شد: آیا تخت تو همین‌گونه است؟

گفت: گویا این همان است و ما پیش از این، آگاه شده و از در اطاعت درآمده بودیم.

و در حقیقت آن‌چه غیر از خدا می‌پرستید، مانع او شده بود و او از جمله گروه کافران بود.

به او گفته شد: وارد ساحت کاخ شو و چون آن را دید، برکه‌ای پنداشت و ساق‌هایش را نمایان کرد.

گفت: این کاخی مفروش از آبگینه است.

گفت: پروردگارا، من به خود ستم کردم و با سلیمان در برابر خدا، پروردگار جهانیان، تسلیم شدم.»(1)

بلقیس؛ زنی برتر و استثنایی

بر اساس گفته‌های هدهد، حاکم سبا زنی استثنایی بوده است؛ زنی که قرآن کریم در معرفی وی هیچ مردی را (در زمان وی) نظیر او نیاورده است، جز حضرت سلیمان. او حتی در شکوه ظاهری و سلطنت خویش نیز قدرتی بالا داشته است؛ به‌گونه‌ای که هدهد با تعریض به آن‌حضرت، می‌گوید: «وَاُوتِیتْ مِنْ کلِّ شَیءٍ»؛ یعنی همان‌طور که به تو از هر چیزی داده‌اند، آن زن نیز چیزی از آن را در اختیار دارد؛ بلکه افزون بر این، او تختی بزرگ دارد که تو از آن محرومی.

بلقیس دارای فهم و ادراکی عالی و متانتی عظیم بوده است. وی به‌راحتی می‌تواند از عهده آزمایش و تست حضرت سلیمان برآید و خود را در امتحان او موفق و پیروز نشان دهد که توضیح چگونگی آن خواهد آمد.

او به نامه سلیمان عنوان «کرامت» می‌دهد: «إِنِّی اُلْقِی إِلَی کتَابٌ کرِیمٌ»که درایت و زیرکی او را می‌رساند. وی کریمانه بودن این نامه را از این فراز دانسته است: «إِنَّهُ مِنْ سُلَیمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم».


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۴ ، ۰۹:۲۴
صراط مستقیم