لا فتی إلاّ علی
جمع و فرق
رخ چه باشد؟ جز که وصفی از نقوش بیکران!
عقل و دل گوید سخن در پیشگاه لا مکان؟!
لا مکان قید است و تغییرش نمییابد زیان
مطلق است آن دلبر و مولا، امام انس و جان
لطف او سِرِّ قَدَر، سرلوحه عین قضا
رمز هستی باشد و صافی به پرگار صفا!
ذره ذره، هرچه باشد اندر این ارض و سما
گشته از فیض وجودش، صاحبِ نور و ضیا
مور و مار و نور و نار و هرچه بود و هرچه هست
از بقایش زندهاند و در لقایش شاد و مست
جلوهها دارد از او گل در گلستانِ جهان
پرتوِ حسن رخاش کرده ز حق، هستی روان
لایق آن «لا فتی إلاّ علی» دیگر که بود؟!
جز «علی بن ابیطالب » به هر دور وجود
یا علی علیهالسلام ، ای نور پاک لا یزال و لمیزل!
خود تو هستی جاودان و در ابد، عین ازل
مشکل اَرْ دارد کسی، نزد تو آید لاجرم
مشکلش را میگشایی، هرچه باشد بیش و کم
لطف تو لطف خدا باشد به هر شکل و نشان
مشکل از یمن تو آسان میشود، در هر مکان!
تو امیر انس و جانی، صاحب مُلک و مکان
هم به حق شایستهای، در آخرت، هم در جهان