غالب کتابهایم را شب نوشتهام و در روز بیشتر درس و بحث داشتهام. اگرچه همیشه مشغول کار بودهام. شعرهایم ارمغان آخر شبها و بعد از نیمه شب است و در روز کمتر شعر گفتهام، مگر آن که زمینهٔ آن پیش میآمده است. بیشتر شبها را نخوابیدهام و تا صبح به تحقیق و نگارش مشغول بودهام. مسایل ذهنی و علمی را نیز بیشتر در تنهایی و تاریکی دنبال کردهام. غیر از مواقع ضروری چندان نیازمند و یا وابسته به نور و روشنایی نبودهام. کتابهای درسی را بیشتر پیش مطالعه میکردم و با اساتیدم مباحثه میکردم و هر درسی را که میتوانستم، درس میدادم و مباحثه نمیکردم. ارث لمعه را مطالعه میکردم و خودم را نزد استاد تست میکردم که چه مقدار از عبارات آن را هموار کردهام. حاشیهٔ ملا عبدالله را با سیوطی حفظ کردم. پیش از این نیز گفتم که حافظهام بسیار قوی است؛ بهگونهای که نیازی به نوشتن درسهای اساتید پیدا نمیکردم. من در طول عمر خود حتی یک خط از حرفهای اساتیدم را ننوشتهام و نیازی به نوشتن نداشتهام، از این رو تقریری از استادی ندارم و بر نوشتههای خود تکیه دارم.
حق همه جا هست. هر جا که فکر و اندیشهٔ موجودی زنده میرسد و هر جایی که فکر هیچ پدیدهای نمیرسد، خدا هست. خدا حتی در خود حقی که نمیشود از آن سخنی گفت و بر آن حرفی زد و اسم و رسمی ندارد وجود دارد؛ آن هم بهطور نامحدود. حق در اسما نیز هست آن هم به صورت نامحدود. هم در طول و هم در عرض حدی ندارد. طولی به این معنا که تعداد اسما نامحدود است، عرضی هم به این معناست که هر اسم بیشمار در خود شکسته و نامتناها اعمال بیانتها در آن نهفته است و پایینتر هم همینطور است.
تنها خداست که همگان را برای همه میخواهد و کسی را برای کام خود نمیخواهد و همه را در هر شرایط و احوالی پذیراست.
به عنوان مثال، شبی برای تدریس، کتاب مصباح الانس را مطالعه میکردم. درس از «الفصل الثانی» شروع میشد و فصل نخست آن صد صفحه پیش از آن بوده است. برای برقراری پیوند میان مطالب کتاب باید خلاصهای از فصل قبل گفته میشد. فردا صبح به کلاس درس رفتم ولی هیچ کس نیامد. وقتی انسان به غربت و سکوت مبتلا شود، کارآیی انسان کاهش مییابد و نمیتواند افکار و معلومات خود را بیان کند و تمام استعداد و علوم انسان بدون استفاده باقی میماند.
در قرآن کریم حقایق و گنجینههای بسیار عظیمی قرار دارد که بدون استفاده مانده است و بنده قدرت و توان استخراج آن را دارم و میتوانم دستکم هزار پروژهٔ قرآنی را کلید بزنم. این کارها برای من بسیار راحت است اما نبود نیروی تحقیقی و تنهایی و غربت و نیز در اثر گذشت زمان، این انرژی تلف میشود.
اگر ما جمعی محقق توانمند در اختیار داشته باشیم بحثهایی که ممکن است سی سال کار داشته باشد؛ مانند بحثهای ولایت، شناخت جن و فرشته، ترجمهٔ قرآن کریم با بیان موسیقی آن میشود که تا چند سال به فرجام رسد. من به قرآن کریم که دست میزنم میبینم میتوان آن را بدون لغت و صرف و نحو معنا کرد؛ ولی اینقدر خود را نگاه میدارم تا چیزی نگویم؛ چرا که در کتمان قوی هستم، اما بعضی مواقع ناگهان چیزی از دست میرود و گاه هم لازم میدانم اندکی از آن را بیان کنم؛ هرچند بسیاری باور نمیکنند و برای ما مشکلاتی به وجود میآورند! باید این سخن که دین بیپیرایه است را به مردم جامعه رسانید زیرا همهٔ آنان به این مطالب که میرسند به آن گوش فرا میدهند. امروزه مردم، گوشی برای شنیدن حرفهای تکراری یا بیمحتوا ندارند و این کمبود در زمینهٔ معارف دینی را باید از این تنوررایگان جبران کرد.
خدا رحمت کند مرحوم بهشتی را که بسیار باصفا بود و میگفت ما هستهایم، به ریش مردم بستهایم! ما خوب یا بد، با مردم خود هستیم و هیچگاه از آنان جدا نمیشویم. ما خارجی نیستیم تا فرار کنیم. کسی نیز ما را تحویل نمیگیرد؛ چرا که آنان نیز میدانند ما به هر حال وطنی هستیم و به درد بیرون و آنها نمیخوریم. آنها مزدور، وابسته و جاسوس میخواهند و وجود ما روحانیان اینگونه نیست. ما در اینجا همین که میگوییم «یا امیرمومنان علیهالسلام » تمامی مشکلات از ما میریزد و امیر مومنان علیهالسلام باورمان میشود. اینجا سکوتش آزادتر از همه جاست؛ اگرچه همین سکوت رخوت و خستگی میآورد.
ما در باب فقه موسیقی در کتاب «فقه غنا و موسیقی» که هفت جلد است به تفصیل سخن گفتهایم و نیز کتاب «منطق موسیقی» را داریم. البته این کتاب نیز از نشر باز مانده است. در آنجا از موسیقی توحیدی به اختصار، آن هم در مقدمه چیزی گفته و از آن گذشتهایم. آیا روانشناسان یا موسیقیدانان میتوانند به موسیقی جهت توحیدی دهند یا خیر؟ برای نمونه، دستگاه موسیقی آیهٔ شریفهٔ: «لَکمْ دِینُکمْ وَلِی دِینِ» (کافرون / 6) چیست و چه کسی میتواند آن را تشخیص دهد و قدرت استخراج آن را داشته باشد؟
به علم اعداد و حروف نیز آگاهی کامل دارم. عالمی که در آن زندگی میکنیم بسیار پیچیده است و یکی از پیچیدگیهای آن دنیای «اعداد» و نیز «حروف» است که هریک برای خود آثاری دارد. هر فردی دارای عددی است و برخی از اعداد رذیلتها را مینماید.
اگر جمعی از طلبههای فعال، خوش فکر، منصف و آزاد با بنده جمع شوند و به ما کمک کنند، من نیز میتوانم به مدد آنان برخی از طرحهایی را که در رابطه با دانشهای دینی دارم به انجام رسانم و در آن صورت، از عملی کردن هر کاری که از دستم برآید دریغ و بخل نخواهم داشت، منت و توقعی نیز ندارم. ولی این کار را تا رعشه پیدا نکردهام میتوانم انجام دهم و اگر به زمان پیری و رعشه رسم، این حقایق را با خود به قبر خواهم برد. من مرحوم علامهٔ طباطبایی رحمهالله را به یادم دارم. زمانی که علامه، علامه بود کسی از او بهره نبرد و مجبور بود در تبریز باغبانی نماید، و زمانی به سراغ او آمدند که ایشان پیر شده و به رعشه افتاده بود؛ یعنی زمانی که دیگر کار مهمی از ایشان ساخته نبود. زمانی که ایشان در تبریز بود، ایشان هم فیلسوف بود و هم عارف و هم علامه، ولی وقتی رعشه پیدا کردند، دیگر نمیتوانستند علم کاربردی خود را ارایه دهند.
من میگویم میتوانم قرآن کریم را با دستگاههای موسیقی و بدون استفاده از زبان عربی یا فارسی یا هر زبان دیگری حتی برای آنان که سواد ندارند آموزش دهم؛ بهگونهای که بتواند معنای آن را دریابد. این سخن و ادعا خیلی مهم و بسیار غیر عادی است ولی خوبی آن این است که کسی این کار را از ما نمیخواهد. در باب استخاره کتابی در پنج جلد نوشتیم و چند سال است برای مجوز نشر مانده است. اگر در این رابطه هم کاری کنیم با آنکه انقلاب عظیمی در فرهنگ قرآن کریم به وجود میآید؛ بهگونهای که آموزش قرآن کریم و درک معنای آن نیاز به آموختن زبان عربی ندارد و هر کسی با هر زبانی میتواند معانی قرآن کریم را دریابد و این دانش مثل اختراع خط بریل برای نابینایان است و بنده توان انجام آن را دارم، اما مطمئنم معیارهای چاپ و نشر و ممیزان و بررسان که با افراد به صورت دستوری عمل میکنند، مجوز نشر آن را نمیدهد. ما با استفاده از صوت و نتها و موسیقی قرآن کریم، میتوانیم آن را قابل فهم و درک برای عموم مردم جهان با هر زبانی که هستند بنماییم.