دردمندی و مشکلات اجتماعی 3- ضرورت دردمندی2
پیش از هر کار باید به آگاهسازی و دردمند کردن افراد جامعه پرداخت؛ زیرا تا درد نباشد، کسی به فکر و چارهجویی رو نمیآورد و چون مهمترین شاخصهٔ تولید، تفکر است، هیچ تولیدی بدون تفکر ایجاد نمیشود و پایان جامعهای که مغز متفکر و نظریهپرداز نداشتهباشد، به قهقرا، فلاکت و هلاکت میانجامد.باید دانست که دردمندی و احساس کمبود و کاستی، مایهٔ نجات انسان است و در بسیاری از موارد، شکست مایهٔ پیروزی است؛ البته، برای کسی که امیدوار باشد و از تجربههای گذشته در آینده بهرهور گردد و ما امروز بیش از هر زمان دیگری به دردمندی نیاز داریم. البته ما در امروز بیش از هر زمان دیگری بیمار هستیم اما چشم بر بیماری خود بستهایم و خود را نیازمند درمان و بازیافت سلامت خویش نمیدانیم.
چگونه میتوان خود را دردمند نمود؟ باید دید منشأ بیدردی چیست و سبب آن کدام است و چه امری اتفاق میافتد که کسی در خود احساس درد میکند؟ علت درد کشیدن، بیمار بودن است ولی چگونه میشود درد را احساس کرد؟ منشأ درد چیزی جز کمبود و احساساس نیاز و بیماری نیست و تنها عامل دردمندی همین دو امر است.