محبوبان2
کسى که سالک محبّى است باید به عارف محبوبى مراجعه نماید تا بتواند سلوکى کوتاه و سریع داشته باشد وگرنه پیروى محب از محب در اشک و آهى خلاصه مى شود. سالک محب با مستى و عشقى که از عارف محبوبى مى گیرد مسیر خود را کوتاه مى نماید و به حرکت خویش سرعت مى دهد. پیروى محب از محب، مستى و بى هوشى نمى آورد و چندان راه انداز نیست. این محبوبان هستند که مى توانند سِمَت هدایت و مربى گرى محبان را داشته باشند. بر این اساس، اولین اصلى که سالک محبى باید در پى تحقق آن باشد این است که چراغ به دست در جستوجوى محبوبان باشد و با یافت یکى از آنان، وجود گرانقدر و نادر وى را عزیز بدارد و صحبت او را مغتنم شمرد و به خدمت او درآید تا روزى که صبح دولتش بدمد. سلوکهاى محبى به ویژه اگر آلوده به سلایق فردى و شخصى و انواع جهالتها باشد راه به جایى نمى برد و تنها تضییع عمر و آسیبهاى جدى روحى به فرد و خانواده را در پى دارد.
اولیاى محبوبى عاشق تمامى افراد جامعه و دستگیر آنها هستند. همان افرادى که با قساوت تمام، یا تیغ بر حنجر آنان مى گذارند و یا طناب دار به گردن آنان مى آویزند و یا آنان را بى دار، ترور مى کنند. «البلاء للولاء» این جهت را نیز در بر دارد. آنان به همه عشق دارند اما همین افرادى که گرماى کانون عشق دل محبوبان را با نهاد خود حس مى کنند ایشان را غرقهى آزارها و اذیت هاى خود مى سازند.
باید مواظب بود که مبادا اولیایى از محبوبان در کنار ما باشد و ما به دست خود او را آزار دهیم و وى را دوره نماییم براى خنده و دست بیندازیم براى مضحکه و لودگى کنیم براى مسخره و بدتر از آن حقد و کینهى وى به دل بگیریم از سر عناد، و با او دشمنى کنیم به خاطر تضاد، در حالى که او همواره محبت مى نماید و با دیدهى عشق مى نگرد و با مهر سخن مى گوید و با عطوفت توجه و التفات دارد. سالک محب باید بسیاراهل توجه باشد. اگر محبى در مقام تعلیم و تربیت شاگرد برآید تا چیزى به او آموزش دهد و تربیتى در او ایجاد کند وى را لقمه لقمه مىکند. وانگهى تربیت وى آزمون و تجربهاى است که خطا هم دارد. تربیتى که نتیجهى آن نیز احتمالى است و شاید بشود یا نشود. آنان بسیار مىشود که شاگرد را به جاى انبساط، به قبض و انقباض مىکشانند. این در حالى است که استادان محبوبى همواره در پى آن هستند تا شاگرد خود را از قبض درآورند و به بسط و انبساط کشانند.