محبوبان 3
از علل ازدواج هاى متعدد حضرت رسول اکرم صلى الله علیه وآله همین نکته است. آن حضرت در بلندایى با سرعتى نامتناهى در حال حرکت بوده است و بازگشت وى بدون سخن گفتن با برخى زنان و صدا زدن او ممکن نمى گردیده است. این تخته سنگ سنگین که به دوزخ چسبیده است مى تواند آن بلندپروازترین روح را به بام بدن باز گرداند. آنان که ثقل و
1. مکیال المکارم، ج 2، ص 295.
سنگینى مضاعفى در جان خود دارند. در واقع پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله به دوزخ چسبیده است که بالا نمى رود. امّا همسر مؤمنى مانند حضرت خدیجه علیهاالسلام جنتى است که سخن گفتن با او سبب بر شدن و عروج مى گردد. تنظیم عروجها و نزولها در عرفان بسیار مهم است. آنان که اوج گرفته اند ثقل ناسوت نمى تواند آنان را زمین گیر کند، بلکه کنترل سرعت، سخت مى شود و در آن فضا نیاز به بازدارنده هایى است که بتواند چنان سرعت سرسام آورى را مهار کند. در آن فضا روح سالک با ارواح عالم و با پدیده هاى جبروتى و ملکوتى به محاصره در مى آید و آن ارواح و پدیده ها تاب و توان را از او مى گیرند به گونه اى که دیگر میلى براى پایین آمدن در او نمى ماند؛ همانطور که انسان در فراتر از جو دچار بى وزنى مى شود. کسى که در آن عوالم قرار مى گیرد در صورتى که مربى کارآزموده نداشته باشد در ناسوت خود دچار مشکل مى شود، یعنى نمى تواند در آن بماند، به عکس افراد عادى که در ناسوت مانده و زمین گیر شده اند و نمى توانند از آن فراتر روند. هواپیمایى که پرواز مى کند باید بتواند به زمین نشیند وگرنه با تمام کردن سوخت، سقوط آن حتمى است.
کمال سلوک به سبکبارى آن است و اگر کمالى مانند علم و معرفت در سلوک ثقل آورد، مانع کمال است. کمالى که ثقل آورد، کمال نیست. اگر معرفتى انسان را سنگین تر کند به ثقلِ ناسوت گرفتار آمده، نه آن که سیر و سلوکى داشته است. اولیاى خدا روز به روز سبکتر مى شوند. حقیقت اسلام به معرفت است و عمل ظهور معرفت دانسته مى شود. معرفت اصل در دیانت است و کسى که شناخت کافى از مسیر سلوک و منازل و پیش آمدها و آسیب ها و خطرات و راه برون رفت از آنها نداشته و زیر نظرمربى کارآزموده نباشد در این مسیر مشکل پیدا مى کند. این گونه است که حتى عارفى سترگ همچون خواجهى انصارى و عالمى بزرگ همچون شارح کاشانى در تبیین نحوهى برون رفت از منزلى به منزل دیگر دچار اشتباه مى باشند. مشکل این بزرگان آن بوده است که استادى کارآزموده نداشته اند. نمى توان بدون استاد بود و نمى شود هر کسى را به استادى گرفت. نه مى شود خودآموز سلوک کرد و نه مى شود با خواندن هر کتابى سلوک داشت؛ مگر این که استادى ماهر و راه رفته داشت که در آن صورت، شاگرد قدرتى مى یابد که هر کتابى را مى تواند نقد کند، از این رو خواندن هیچ کتابى براى او ضرر ندارد. کسى که استاد ندارد حتى اگر سخت ترین کتابهاى معرفت را نیز بخواند، راه به جایى نمى برد و جز سرگرمى عایدى نمى یابد. این استاد است که نحوهى عاشقى را به شاگرد مى آموزد:
عاشقى را باید از پروانه عاشق یاد گیرد |
هرکه حرفى یاد گیرد باید از استاد گیرد |