سیرسرخ(شهددل)2
شهادت ایمانى خود داراى دو سطح است: ادراکى که مربوط به عقیده و باور مى شود و دیگرى قلبى و رؤیتى. شهادت رؤیتى آغازگاه شهادت حقیقى است؛ همانطور که فقیه نیز شهادتى را معتبر مى داند که مستند به یکى از حواس باشد و صرف علم را که از هر طریقى حاصل شود، براى اداى آن بسنده نمى داند.
عارف شهادت به اسلام را شهادتى عام، و شهادت ایمانى را که شهادت به ولایت است شهادت خاص مىداند. اعتقاد به ولایت یا ادراکى است و یا شهودى. کسى که شهادت وى بر اساس رؤیت است تازه به باب ولایت وارد مى شود و مى تواند در این وادى که پى ها بریده اند سلوک نماید. ولایت در کسى زنده مى شود و مى روید که به «عشق» رسیده باشد. و کسى تا نبیند، عاشق نمى شود. کسى که ولایت را بر اساس بیّنه و برهان مى فهمد عاقلى است که به عشق نرسیده است. برهان را براى کسى مىآورند که چشمى کور و پایى راجل دارد و تنها حاکى را فهم مى کند و دست وى از محکى و معنون کوتاه است.
کسى که «قلب» دارد و به «رؤیت» رسیده و «عشق» در او زنده شده است و «ولایت» را مى فهمد تازه داراى مقام احسان شده است. محسن کسى است که «شاهد» و رائى است و اوست که مىتواند «شهادت» دهد. صاحب رؤیت مى شود داراى بارقه نباشد و مىشود برق شهادت بارقه اى بر قلب او آورد. تیغ شهود دل وى را مى شکافد و البته در این شکن ها شهد شیرین شهود را نیز مىیابد. میوهى شهادت «سکینه» و «وقار» است.
شهادت داراى دو چهره است: شهادت ظاهر و شهادت باطن و نیز: شهادت اول، شهادت آخر. این گونه است که جناب خواجه در شهادت خود از اسماى چهارگانه نام مىبرد که جمع میان ظاهر و باطن است.
چهار اسم یاد شده از اسماى تقابلى حق تعالى است و نه از اسماى فرد و بدون تقابل که با هم جمعیت دارد. باید توجه داشت تقابل این اسما در مرتبهى حد و تعین است وگرنه در مرتبهى ذات حق تعالى تمامى اسما عینیت دارد.
کسى که شهود دارد چنانچه هم شهود ظاهر داشته باشد و هم شهود باطن و هم شهود اول و هم شهود آخر به او «شاهد جمع» مىگویند. وى داراى جمعیت شهود است. شاهد جمع در برابر «شاهد فرد» قرار دارد که تنها چشم براى دیدن یک سو و یک جهت دارد و نمىتواند تمامى حیثیتها را با هم حفظ کند.