سیرسرخ(فنای حقی2)
این تنها خداست که مى تواند دنیا را در دل آدمى کوچک و کمرنگ کند و آن را پایین آورد و خُرد کند و دنیا را براى او به گوشه اى بنشاند و به متابعت بکشاند. دنیا در دست اولیاى خدا همچون کنیزى است که اطاعت مى کند، امّا همین دنیا بر اهل دنیا امیرى و سرورى دارد و غفلت و حسرت را به جان آنان مى اندازد. غفلتى که چنان آدمى را گیج و گنگ مى کند که رنگى از حق را به ذهن و دل خود نمى بیند.
شارح در عبارت خود «یسیر» را به معناى «سهل» مى گیرد و سپس معناى قلیل را براى آن مى آورد که معناى دوم با متن سازگار است. وى از انعدام ذات عارفان سخن مى گوید؛ در حالى که گفتیم هیچ پدیده اى ذات ندارد و تمامى نمودها ظهور هستند و بس. وقتى پدیدهاى داراى ذات نباشد، انعدام آن نیز معنا ندارد. اما این که شارح مى گوید آنان صورتهاى اسما و صفات مى شوند سخن سنجیده اى است و تمامى پدیدهها ظهور اسما و صفات حق تعالى هستند.
وى در پایان خاطرنشان مىشود خواجه سخن خود را از آیهىشریفهى سورهى فرقان استفاده کرده است اما نه از تفسیر آن، بلکه از تأویل آن. پیش از این گفتیم نه تفسیر و نه تأویل آیهى شریفه ارتباطى به این معنا ندارد. در کتاب «دانش تفسیر، دانش تأویل» تفاوت میان تفسیر و تأویل را گفته و راه ورود به تأویل را توضیح داده ایم. در آنجا در بحثى طولانى آورده ایم تفسیر بیان ظاهر، و تأویل بیان باطن است و قاعدهى تأویل این است که بیان باطن نباید با ظاهر هیچ آیه اى مخالف باشد وگرنه تأویل به تحریف معنوى قرآن کریم مى انجامد و حقیقت ندارد.