سیرسرخ (معرفت)
این معرفت نظرى است که به عمل ارزش مىدهد و معیار سنجش و ارزیابى آن مىشود. ارزش هر عملى به اندیشهى آن عمل است؛ از این رو هم در فلسفه و حکمت و هم در عرفان، ارزش عرفان عملى و نیز ارزش حکمت یا فلسفهى عملى به عرفان نظرى و فلسفهى نظرى است. بر این
اساس، عرفان عملى به خودى خود هیچ موقعیتى ندارد و این عرفان نظرى و بلنداى آن است که عرفان عملى را ارزش و موقعیت مىدهد و آن را منتج مىسازد. براى نمونه، در روایات فضیلت کردار حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام چنین است: «لضربة علی یوم الخندق خیر من عبادة الثقلین»(1)؛ ضربت شمشیر حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام در روز خندق برتر از عبادت ثقلین (جن و انس) است. برترى تمامى کردار حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام که در این روایت تنها نمونهاى از آن ذکر شده است و عمومیت دارد از تعداد رکعات نماز نیست؛ زیرا صورت نماز همین کردار خاص است، بلکه این برترى براى معرفتى است که حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام نسبت به حقیقت دارند. معرفتى که آن را این گونه بیان مىفرمایند: «مَا عَبَدْتُکَ خَوْفا مِنْ نَارِکَ وَلاَ طَمَعا فِی جَنَّتِکَ وَلَکِنْ وَجَدْتُکَ أهْلاً لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُک»(2). ارزش عرفان عملى یا فلسفه و حکمت عملى فرع بر نظر و دانش آن کار است.
یکى از عواملى که سبب شده عرفان عملى رونق نگیرد و آنچه که هست نیز نتیجه نبخشد این است که روىآوران به عرفان عملى در عرفان نظرى تخصص و باور صحیح ندارند. عرفان عملى بیشتر قابل احساس و تجربه است تا عرفان نظرى. گزاردن نماز، داشتن چله، رکوع و سجودهاى طولانى بهتر خود را نشان مىدهد تا معرفت که در هویت صورت مختفى است و ملموس نمىباشد. به هر روى، عمل فرع بر معرفت است و عملى
1. محمد طاهر قمى شیرازى، کتاب الاربعین، ص 430.
2. عوالى اللئالى، ج 1، ص 20. بحار الانوار، ج 67، ص 168. خدایا تو را از ترس آتش و به طمع بهشت عبادت نکردم، بلکه تو را شایستهى عبادت یافتم، پس پرستش و بندگىات کردم.
محقق مىشود که معرفت را پشتوانهى خود داشته باشد. اگر معرفت درست نباشد و به عبارت منطقى، ارزش صدق نداشته باشد، عمل منطبق و هماهنگ با واقع نمىگردد.