گزارشی از سخنرانی استاد محمدرضا نکونام در یکی از هیأتهای مذهبی تهران5
این اولیای خدا هستند که با رضایت تمام و با قلبی مطمئن، به سوی خدای خویش رجوع میکنند و نشان ربانی آنان را میشود در چهرهٔ مبارک ایشان دید. برای نمونه، امام حسن مجتبی علیهالسلام چهرهای الهی داشتند؛ اما نشان امام حسین علیهالسلام خطی لمیزلی است که نفسی مطمئن را مینمایاند و این چهره هرچه به عصر عاشورا نزدیکتر میشده روشنتر، صافیتر و زیباتر میگردیده است و چنان اطمینانی در آن بوده است که دشمن حتی به بدن پاره پارهٔ آن حضرت نیز نمیتوانسته نگاه کند و سر را از قفا میبرد. مظلومیت ایشان با ضعف آمیخته نبوده است.
صلابت آقا ابوالفضل العباس علیهالسلام نیز همینگونه بوده است و عمود آهنینی که بر ایشان وارد میشود، از جلو و با مشاهدهٔ چهره نبوده، بلکه از پشت سر بوده است؛ وگرنه کسی به خود جرأت نمیداده به این چهره نگاه کند و هر عمود به دستی، با مشاهدهٔ این چهره، ناخودآگاه عمود از دست میانداخته است. آن حضرت، چنان چهرهٔ زیبا و پر صلابتی داشتهاند که به ایشان لقب قمر بنیهاشم ـ که قومی زیبا بودهاند ـ را دادهاند. البته زیبایی حضرت عباس به سفیدی یا بوری چهره نبوده است؛ بلکه به قامت بلند، رسا و رشید ایشان بوده که میتوانسته بر اسبهای بلند اعراب بنشیند و پا را بر زمین رها کند. چنین قامتی ستبری سینه را میخواهد. زیبایی ایشان در پوست نبوده است. این زلیخا بوده که چهره و پوستی زیبا داشته است. این اطمینان، ستبری و آن قامتِ قیامت بوده که ایشان را زیبا مینموده است؛ بهگونهای که وقتی روی اسب قرار میگرفتهاند، هر کس آن جمال بزرگوار را میدیده، به خود جرأت رفتن به میدان را نمیداده است. البته امام حسین علیهالسلام جوانمرد است و نمیخواهد رعب و خوفی در دل دشمن ایجاد کند و برای همین به حضرت عباس علیهالسلام اجازهٔ میدان نداده است؛ چرا که آن سپاه، توان مقابله با عباس را نداشتند؛ از این رو، سفیر سماوات در گوش دلش سر داد: «شاء أن یراک قتیلا»(بحار الانوار، ج 44، ص 364)؛ خداوند میخواهد تو را کشته ببیند.