سیرسرخ(تفاوت اخلاق کلامى، فلسفى و عرفانى5)
زندگى در دنیا باید همراه معرفت و بصیرت باشد و این که انسان تلاش نماید خود را باز و گسترده نماید و در خود، دل خویش را بیابد؛ زیرا هویت آدمى به دلى است که دارد. اخلاق کلامى اخلاقى احساسى و انگیزشى است و چنین مکتبى نمى تواند شاگردى مقبول را پرورش دهد؛ همانطور که رشد چشمگیرى در این زمینه وجود ندارد و اخلاق به صورت کلى در جوامع امروز در حال افول و انحطاط است؛ چرا که اخلاق به اخلاق احساسى تنزل یافته است و ادراکى در آن نیست! دانش «اخلاق» کمتر استادى توانمند دارد و بیشتر مىشود تعزیه گران استاد آن گردند. کسانى که هدف آنان تنها بیرون آوردن چند قطره اشک است و بس. طبیعى است چنین اخلاقى نتیجه اى در زندگى مردم ندارد تا از آن استقبال شود و گرایش به آن تنها در حد تسکین نفس با گریه و این روزها با تباکى است. به جاى این اخلاق باید اخلاق عرفانى را ترویج نمود که اخلاقى ادراکى، معرفتى و وجدانى است. اخلاقى که از دل فرد تا دل اجتماع را در بر مى گیرد. اخلاق عرفانى موضوع آن حق مطلق است. حقى که غیر او در عالَم نیست. اخلاق عرفانى است که با مرام شیعه که مرام اجتهاد و تعقل و قیام سرخ است سنخیت دارد نه اخلاق احساسى که لحاظ ادراکى و به تبع آن، پایدارى ندارد.
مرتبهى دوم اخلاق، اخلاق فلسفى است. نمایندهى اخلاق فلسفى کتاب «طهارة الاعراق» ابن مسکویه است که کتاب «اخلاق ناصرى» خواجه ى طوسى برگرفته از آن است. در این مکتب با تحلیل عقلى بر حفظ فضایل و دورى از رذایل تأکید مى شود. برخى از کتابهاى استاد شهید مرتضى مطهرى نیز این مشى را دارد. ما در جاى خود گفته ایم که اخلاق فلسفى و به طور کلى روش فلسفى نمى تواند زایش معرفت و ریزش باور داشته باشد و به قلب انسان ایمان ببخشد. با آن که چنین کتابهایى بسیار ترویج مى شود، اما این تبلیغ براى دوره ى گذار مناسب بوده نه دورهى امروز که زمان تثبیت است و گرایش به آنها نمى تواند دایمى باشد.
اما اخلاق عرفانى که در آن از معرفت حق، وصول به حق، رؤیت حق، حضور حق و قرب به حق سخن گفته مى شود و موضوع و محور در آن «حق تعالى» است و تمامى عبادتها براى قرب به خداست، برترین شیوه ى اخلاق است که جایگاه ارزشى خود را در میان جامعه و حوزه باز نیافته است. در اخلاق عرفانى اگر از قرب به حق بحث مىشود مراد مصداق آن است و متخلق به این اخلاق باید این قرب را در خود احساس کند و بیابد و صرف بحث از مفهوم مراد نیست. این عرفان همان است که در نماز مى خوانیم و مى گوییم: «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ »(1). سالکان و روندگان راه عرفان، حالات خود با خدا را دنبال مى کنند و در پى راحت خانه اى در آخرت نمى باشند، بلکه قرب و وصول به خداوند را با قدم حق تعالى پى مى گیرند.