سیرسرخ(تفاوت اخلاق کلامى، فلسفى و عرفانى3)
خداوند با همهى عظمت و بزرگى در معرفى خود مى فرماید: «إِنِّی أَنَا اللَّهُ»(1)؛ اما چنین نفسى فریاد: «أَنَا رَبُّکُمُ الاْءَعْلَى»(2) مىدهد. اخلاق کلامى که این روزها مى توان در مواردى نام اخلاق منبرى هم به آن داد، فقط در پى گرفتن اشک و گریه انداختن و ترساندن مردم از آتش و حریص نمودن آنان به بهشت است بدون آن که بصیرت و معرفتى به آنان دهد. اخلاقى که هنوز مجلس به پایان نرسیده، اشک آن به خشکى و قلب آن به سختى مى گراید و هر که را در پى کار خود روانه مى سازد بدون آن که مهر و محبت و آگاهى و معرفتى میان مردمان ایجاد کند و صرف شور و احساس محض و انگیزش بدون بینش است، اما اخلاق مبتنى بر عرفان احیاى نفس را به فناى آن مى خواهد. فنایى که به بقا مى انجامد و تمام حق مى گردد. «خود» و «من» در این اخلاق از میان مى رود و فانى مى شود تا حق تعالى باقى بماند. فنایى که با بصیرت و معرفت و با آگاهى و شوریدگى همراه است. عرفانى که «وجدان» و «وصول» دارد و در آن تنها حق مى ماند و حق.
باید توجه داشت ما میان اخلاق عرفانى با عرفان عملى تفاوتى نمى نهیم، بلکه درست این است که اخلاق را به اخلاق عرفانى، فلسفى و کلامى تقسیم کرد. همانگونه که گذشت اخلاق کلامى اخلاقى است که بر تزکیه و پالایش نفس تأکید دارد و در میان بیشتر متدینان و اهل ظاهر متداول است. نمایندهى این اخلاق را باید دو کتاب «معراج السعاده» و «جامع السعادات» دانست. در این اخلاق تخلیه، تزکیه و تحلیهى نفس سفارش میشود.
1. قصص / 30.
2. نازعات / 24.