سیرسرخ(تفاوت اخلاق کلامى، فلسفى و عرفانى2)
اگر نفس بپذیرد که خود باید خراب باشد، آنگاه است که آبادى حق و پدیده هاى او را مى پذیرد. نفس وقتى نخواهد خراب شود، انانیّتى مى یابد که از آنچه هست بزرگتر جلوه مى کند و فرد را مدّعى مى سازد تا جایى که حتى حاضر است «أَنَا رَبُّکُمُ الاْءَعْلَى»(1) سر دهد. نفسى که سیرى از لذایذ مادى ندارد و کامیابى نمى فهمد. چنین نفسى از همسر خود لذت نمىبرد، از فرزند خود لذت نمىبرد، از خانهى خود لذت نمى برد، از پدر و مادر خود ناراضى مىشود، درآمد ماهیانه ى خود را ناکافى مى بیند، حسرت داشته هاى دیگران را مى خورد و و وقتى خوشى راننده اى را مى بیند که در خیابان با خودرویى بهتر از خودروى وى مى گذرد آه سردى مى کشد. او در رفتارهاى اجتماعى خود به توهم گرفتار مى آید و مکر و خدعه و پنهانکارى شعار اصلى وى مىگردد. چنین نفسى حتى با خود صادق نیست و نمى تواند میول و تمایلات خود را به صورت مشروع ارضا سازد. وى بر چهرهى واقعى خود ماسک مى نهد و در کنار دیگران حقیقتى غیر خود از خود نمایش مىدهد. فرجام اخلاق کلامى و فلسفى پىآمدى جز اشتغال چند روزهى ذهن به داده هاى علمى آن نیست و نفس در انانیّت خود مى ماند، بلکه انانیّت آن بزرگتر از تعین و محدودى آن جلوه مى نماید. نفسى که حقیقت ندارد و فقط داراى هیکل و ادعاست.
1. نازعات / 24.