ماجرای آفرینش
ماجرای آفرینش
در دستگاه افشاری و گوشهٔ رهاو مناسب است
وزن عروضی: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
ــ U ــ ــ / ــ U ــ ــ / ــ U ــ ــ / ــ U ــ
بحر: رمل مثمن محذوف
دلبر شایسته و دلدار من، آن حضرت است
علم و عشق و معرفت در من به یمن «وحدت» است
ماجرای آفرینش هست شرحی از ظهور
دولت قهر طبیعت، چهرهای از قدرت است
فرصت عشق و صفا و لذّت دیدار یار
لطفِ رخسار دلآرای وصالِ دولت است
شوکت دنیا و عقبا و غمِ نار و نعیم
رشحهای از سرسرای عشق نیکو طلعت است
حکمت دنیا و دین و همت ملک برین
در بر آن پاک سیرت، شِمهای از سطوت است!
شد دلم غرق وصال و سینهام دریای نور
نازِ یارم، خود ظهوری از همای همت است
زد ظهور قهر حق بر کوه الحاد و عناد:
خولی و شمر و سنان و حرمله، ز آن غیرت است
رفتم از یاد و شدم بیگانه، با هر قهر و لطف
ذات دیدم، مظهرش دولتسرای رحمت است
شد نکو حیران ذات و دل برید از غیر او
کمترین غوغای ذات حق به عالم، حشمت است