یار آزاده
سه شنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۴، ۰۴:۴۰ ب.ظ
منما رنجه به ره مانده دل حیران را
مکن آزرده ز خود با سخنت رندان را
بُوَد این طرفه حیات از دم استاد ازل
داده یکجا همه هستی به جهان انسان را
غفلت اَرْ در تو بود بیخبری از عالم
مردهای در خود و یکسر بنگر زندان را
یار آزاده من! دل بکن از سینه غم
بنگر آخر تو دمی دلبر من پایان را
شد نکو سربه سر آسوده ز غوغای جهان
حق بود در دلم و خود تو ببین کتمان را
۹۴/۰۷/۱۴
چه بسیار، چه عالی
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم...
خیلی خوشم آمد.
خیلی عالی... خیلی خوشم آمد..
ممنون