این عاشق است که ولایت به او موهبت میشود
بالاتر از ولایت نیز چیزی نیست و اگر باشد همان تقسیم ولایت است. این مراتب درون هم پیچیده شدهاند. وهم درون خیال، خیال درون گمان، گمان درون اطمینان و یقین و این دو درون علم، علم درون محبت، محبت درون ولایت و همگی در سراسر هستی چیده شده و ساری و جاری است.
عدهای وجود وحیانی دارند. عدهای مخزن علم میباشند و علم از آنها جریان دارد. عدهای وجود ولایی یافتهاند و ولایت از آنها ریخته میشود که کسی غیر از امامان معصوم علیهمالسلام در این قله یعنی مقام ولایت کلی نمیتواند بال گشاید و پرواز کند؛ اگرچه ممکن است مقام ولایت جزیی در عدهای باشد که ولایت آنان بالاتر از عشق است.
ولایت وقتی تحقق مییابد که عاشق چیزی گردی و ذوب در آن شوی و بوی آن را به خود گیری و ارتباط با آن برقرار کنی. عدهای روحیهٔ پرندگان و حیوانها را درک میکنند، برای نمونه، کبوترباز چون عشق به کبوتر دارد، گویا درد زایمان این پرنده را نیز تحمل میکند و این همان درد ولایت است که از عشق ناشی شده است. عدهای در عالم هرچه خوشی و سختی است، همه را یکجا سر کشیده و ولی حق شدهاند. عدهای نیز در ولایت محدودترند و بسیاری در پایان عشق قرار دارند و ابتدای ولایت را ندارند و عدهای نیز در پایان علم هستند؛ ولی ابتدای عشق نیستند و بقیه هم پایان حدس و گمانند و ابتدای اطمینان را نیز ندارند.