قامت عدل وانصاف
قامت عدل و انصاف
در دستگاه همایون و گوشه بوسلیک مناسب است
وزن عروضی: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فَع لُن
ــ U ــ ــ / U U ــ ــ / U U ــ ــ / ــ ــ
بحر: رمل مثمن مخبون مقصور
محتوا: شعر ولایی و انتظار(1)
سبک: وقوع
فتنه پر کرده به دامان جهان حرمان را
کس نبیند به یکی درد خودش درمان را
جملگی فکر ریا و کلک و تزویرند
کو حقیقت؟ به کجا یافته کس عرفان را؟!
شده دل پر هوس و، دین شده مهجور خلق
نشنود از لب فرزانه کسی برهان را
برده دینِ همه را بیخبری آسوده
کرده غارت خم ابرو ز همه ایمان را
با ستایش ز ستمپیشه برفت رونق دین
جان نثارند بسی، بنده شدند شیطان را
ظاهر دین شده پر از سخن و حرف و کلام
میخرند از جهت تاقچهها قرآن را
حق غریب است و ندارد به جهان او دولت
کس حقیقت نخرد، گو بنگر سلطان را
مفتی و قاضی و واعظ چه بس اهل دِرَماند
جان فدای دل کافر که بُرَد پیمان را
شد جهان بیسر و سرور، نه کسی را یاور
آه و سوز و غم و رنج است و زیان انسان را
جان ما بازستان یا برسان مولایم
آن که در حُسن، رخاش آینه شد یزدان را
جان فدایت که تویی قامت عدل و انصاف
تو بِدَم بر تن این کهنه جهان، خود جان را
رهزنان دل و دین، جمله ردیفند به صف
تیغ خود را بکش و سر بزن این دزدان را
جان به لب گشته هر آن کس که به فکر پاکی است
دور کن زین دلِ آشفته ما طوفان را
طاقت از خلق شد و رفته رمق از انسان
سَرورا! سر تو بزن خان و بکش خاقان را
جان به قربان مهِ روی تو ای مهدی جان
چه نکو نام، خوش آیینه شده جانان را
آیت الله نکونام