رسیدن به توحید
رسیدن به توحید نیازمند گرما و حرارت است و این حرارت باید از عشق ناشی شود، نه از شوق. هر فردی میشود شوق را در دل خود احساس کرده و گرمای محبت را دیده باشد. کسی که کسی را دوست داشته باشد با او گرم میگیرد اما در صورتی که به کسی میل و رغبتی نداشته باشد با او به سردی رفتار مینماید. شوق همواره به چیزی است که موجود نیست و عشق به چیزی تعلق میگیرد که موجود هست و در اختیار انسان قرار دارد. گاهی دل عاشق بهانه میگیرد تا به بهانهٔ آن بهانه با دوست و معشوق خود باشد. آن بهانه، بهانه است و دل برای به دست آوردن معشوق است که اینگونه بهانه میگیرد؛ چرا که دوست دارد با دوست خود و کسی که به او میل و رغبت دارد باشد.
گاه دل عاشق برای خداوند تنگ میشود و هوس میکند با خدا باشد. رسیدن به عشق، منزل به منزل از تیزی به تیزتری میرود. تیزی اول شوق است و تیزی آخر همان عشق. شوق در صورتی است که متعلق آن نباشد و به گاه فقدان و نداری پیش میآید و طلب مفقود و خواهش نبود است. کسی به خدا شوق دارد که او را نمیبیند و به او وصول ندارد. او میخواهد خدا را در آغوش و در دل خود جای دهد، اما او را نمییابد و به او شوق مییابد، ولی اگر عاشق به خدا رسیده باشد و او را در دل خود جای داده باشد، عشق به حق در وجود وی شعلهور میگردد و حرارت موجود در بدن و روح او از شعلههای سوزان عشق به وجود میآید.