پروردگارا ......
این فراز بسیار سنگین است و در فلسفه و عرفان گزارهای سنگینتر از آن وجود ندارد. خداوند در همه چیز است و داخل در آن است اما نه داخلی که ما میبینیم و نیز خارج از هر چیزی است اما از آن جدا نیست، داخل در آن است اما چسبیده به آن نیست. حال آیا میتوان این گزارهها را معنا کرد و به ژرفای آن رسید؟ برای فهم این معنا مثالی آورده میشود. طهارت و وضو جزو نماز نیست و شرط آن است. طهارت با نماز است اما با آن نیست و در جایی از نماز قرار ندارد. طهارت فقط مقدمهٔ نماز نیست، چون تا آخر نماز باید ادامه داشته باشد و مقدمه پیش از آن است و اگر کسی در نماز طهارت نداشته باشد نماز وی باطل میشود. طهارت در مقدمه، در ابتدا، در وسط و در پایان نماز هست اما جزو آن نیست برخلاف جزیی مانند رکوع و سجده که اینگونه نیست و در جایی هست، ولی در جای دیگری نیست. طهارت شرط است؛ یعنی داخل و خارج است، هم در نماز نیست و هم همهجای نماز هست. طهارت برای حمد و رکوع و دیگر اجزا لازم است و همه جا باید باشد، ولی هیچ جا هم به عنوان جزء نیست. طهارت برای بودن جا نمیخواهد و در همه چیز است و از همه چیز نیز بیرون میباشد. ما وقتی میگوییم: «خدا»، باید معنایی از آن داشته باشیم و فقط خودش را دنبال کنیم. اگر ما از خدا فقط خدا را دنبال کنیم و او را از خود جدا نکنیم و او را مانند طهارت با خود داشته باشیم و نیز خداوند را به جایی منحصر نکنیم کم کم به حضور خداوند راه مییابیم و البته اذن راهیابی با خداوند است و باید از او بخواهیم که حضرتش را خود به ما بشناساند.