روایت دوم ازکتاب یکتا پرستی2
بیان: پیش از این روایتی را آوردیم که بیان بسیار سنگینی داشت و بحثهای نبوت و ولایت آن را نیز فروگذار نمودیم تا در جای خود و در کتابی دیگر از آن سخن گوییم. اما در تعقیب آن بحث، روایت حاضر را آوردیم. گفتیم خداوند را باید با خداوند شناخت و برای شناخت خداوند نباید خود را بهجایی حواله نمود. این راه به همان میزان که نزدیک است، بسیار سنگین میباشد. در این روایت از حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام میپرسند پرودگار و رب خود را چهطور شناختی و چه روش و راهی برای شناخت پروردگار و خداوند متعال وجود دارد؟ حضرت نیز پاسخی فراتر از فلسفه و عرفان موجود میدهند. متأسفانه این گزارههای بسیار ارزشمند دینی در کمتر جایی مورد تبیین و تفسیر قرار گرفته است. حضرت پاسخی میدهند که صورت مسأله را بهگونهای تبیین میکند که با فهم صورت مسأله، پاسخ آن خود بهخود روشن میشود. آیا خداوند به شگفتیهای زمین و آسمان و به برگ درختان سبز شناخته میشود؟ آیا از مثل «البعرة تدلّ علی البعیر» میتوان به خداوند رسید؟ حضرت هیچ یک از این پاسخها را نمیدهند، بلکه میفرمایند: «بما عرّفنی نفسه»(1)؛ من خداوند را شناختم اما به همان جلوهای که خود کرده و به همان ذاتی که خودش ارایه داده است؛ یعنی ذات خود را با خودش به من شناساند. در واقع من خدا را نشناختم، بلکه این
کافی، ج 1، ص 86.
خدا بود که خود را به من شناساند و خداوند خودی خود را به من نشان داد. این بدان معناست که ما نمیتوانیم خداوند را بشناسیم، بلکه این خداوند است که میتواند خود را به ما بشناساند.