بلقیس درساحت حرم سلیمان9
پوششهای اجباری نه تنها گرهای از مشکل باز نمیکند بلکه موجب تمسخر دین میشود. ضمن این که چنین پوششی که با نارضایتی فرد همراه است هیچ کمالی برای او نمیآورد و رستگاری قیامت نیز با آن نیست؛ هرچند اجر آن محفوظ است. متاسفانه در برخی اماکن مقدس زایران را ملزم به پوشیدن چادر مینمایند در حالی که آنچه دین میخواهد پوشیده بودن بدن بهجز دستها و گردی صورت از نامحرم است؛ خواه پوشش آن با چادر باشد یا با غیر چادر و الزامی در نحوه پوشش نیست مگر این که پوشش نباید جلف و سبکسرانه یا بدننما باشد.
نظامی که میخواهد اسلامی باشد و بر جامعه نیز حکومت داشته باشد و دستکم برای صد سال دیگر خود بر اساس طراحی و برنامهریزی کار کند، نباید خود را به کارهای ضد دینی و ضعیفی مشغول دارد که پایههای حکومت را در میانه راه سست میکند. کسی که نمیخواهد چادر بر سر کند یا نمیخواهد موی سر خویش را به طور کامل بپوشاند یا ساق پای خود را باز میگذارد، او خود برای خویش حرمت قایل نیست و نباید کاسه داغتر از آش شد و چادری را به زور بر سر او نمود.
پوشش بحثی دینی است و پوشیدگی حقی برای زن است تا کسی به او تجاوز نکند. کسی هم حق ندارد به او نگاه غیر معمولی و تجاوزگرایانه داشته باشد؛ خواه زن موی خود را پوشیده باشد یا بخشی از آن را بیرون گذاشته باشد؛ زیرا در هر دو صورت تجاوز است. نگاه به نامحرم حرام است؛ چون تجاوز است و تجاوز به دیگری به هر نحوی که باشد حرام است. گرفتن یخه دیگری با دیدن وی به تجاوز هر دو مانند هم و هر دو حرام و قابل پیگیری است هرچند چنین حقوق شهروندی هنوز در جامعه ما نهادینه نشده و سیستم پیدا نکرده است.
این آیه میفرماید: وقتی بلقیس ساق پای خود را آشکار میکند، سلیمان علیهالسلام شکوه کاخ خود را به رخ او میکشد و هیچ اعتراض، ایراد و خشونتی نسبت به کار وی ندارد و به دیگران هم نمیگوید چادری برای او بیاورید تا بر سر بیندازد بلکه میگوید: «إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوَارِیرَ». این کاخی مفروش از آبگینه است. کسانی که برخلاف سلیمان نبی میاندیشند و عمل میکنند دارای مشکل روانی نسبت به زن و شهوت متراکم در قلب مریض خود هستند و گمان میبرند پنهان داشتن کامل زن این مشکل را حل میکند. فرد یا جامعهای که نتواند شهوت خود را به سلامت پاسخ گوید، نمازی که میخواند نیز گرهی از مشکل او باز نمیکند و نماز او را از منکرات و زشتیها باز نمیدارد. مشکل دین در عصر غیبت فقدان ایدئولوگ و نظریهپرداز جامع است که معماری و مهندسی دین را آن گونه که بر اولیای الهی نازل شده است بیان دارد. با طولانی شدن غیبت امام عصر علیهمالسلام کجراهههایی در دین پدید آمده است که ما از آن به عنوان «پیرایه» یاد مینماییم. به لحاظ اندیشاری، نخست باید نقشه جامع دین را بهخوبی ترسیم نمود و سپس در پی اجرا رفت. اما به عکس، در اینجا نخست عمل میکنند و سپس در پی ترسیم نقشه میروند، در نتیجه هر عملی تخریبی را در پی دارد؛ هرچند چنین اعمالی در مواردی به صورت موجبه جزئیه پاسخ میدهد که آن موارد اندک در برابر تخریبی که سوء عملکردها بهویژه در درازمدت و در دهههای آینده بر فرهنگ مسلمانی وارد میآورد بسیار ناچیز است.
ا