عاشقی5
پنجشنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۲۵ ب.ظ
شور عشق، هم نشاطآور و سرخوش کننده است و هم موج غم بر زورق شکسته حزن میآورد و دل را دریای طوفانی ماتم و تندبادِ حادثههای مصیبتزا، دورکننده، و ذوقدهنده طعمِ عمقِ درد میسازد.
اگر خداوند بخواهد بندهای را حیله کند و کلاه مکر بر جمجمه فهم او نهد و وی را به ویرانه حرمان مبتلا سازد، او را شُکوه قصر عافیت میبخشد و غُصه دنیا میدهد و به او دل نمیدهد تا غمِ دلدار داشته باشد.
در این میان، برخی مرفهان بیدرد، چنان از اندیشه نهانیهای عوالم ماورایی، کور میشوند که هرچه زیر دندان طمع دنیایی آنان آید، همان را خوش خوشَک به نفس خود فرو میبلعند. ابلهترین آنان کسی است که نفس به سراب کسوتهای اعتباری خوش میدارد و از آن خنکای جگر میخواهد.
تنها مانع میان بنده و حقتعالی در حضیض ناسوت، تن اوست که رهایی از آن، اوج قرب به حقتعالی و همپیاله شدن با او، به دستِ مهر اوست.
کسی که جامی شراب عنایت روحانی در محفل قدسی حقتعالی زده باشد، مجنون میگردد و بیعار، و دیگر قهر و لطف برای او تفاوتی ندارد.
مقرّب محبوبی از سادگی و همراهْ باوری جدایی ندارد. او حتی در محضر حقتعالی هم که نشسته است، ساده و همراهباور است و این سادگی به سبب سرخوشی و مستی از لطف حقتعالی است. او چنان ساده است که در حضور حق، جز حق نمیپاید، و از این و آن، گفتوگو ندارد.
مقرب محبوبی جز حقتعالی نمیبیند و هر پدیدهای را ـ هرچه باشد ـ پذیراست و او را راه پس فرستادن چیزی و «نه» گفتن به کسی نیست و در مقابلِ هر کسی، اُذُن و گوشی شنواست.
عشق مقرّب محبوبی، عشقی پاک و بهدور از طمع، و نابِ ناب است. چنین عشقی عین خیر و مرحمت بر تمامی پدیدههاست و کمترین جفایی بر کسی ندارد. اما آن که کمترین تیرگی و آلودگیای داشته باشد، چون خرمگسی مزاحم، آزار دهنده است.
این عشق، هیچ غیری نمیشناسد و کمترین آلودگیای را بر نمیتابد و از هر تیرگیای دور است؛ از این رو، آرامشی پایدار دارد و چیزی نمیتواند آن را آشفته سازد.
۹۴/۰۵/۰۸