دانش فراست آیه دوم
آیه دوم
«سیماهم فی وجوهم من اثر السجود».
قرآن مجید ـ این کتاب آسمانی و لسان ملکوتی حق ـ یکی از ویژگیهای پیروان راستین رسول خاتم صلیاللهعلیهوآله را چنین بر میشمرد: «سیماهم فی وجوهم من اثر السجود»؛ آنان بر اثر سجود و صافی شدن روح و دل به قدری لطافت و پاکی پیدا کردهاند که میشود حقیقت آنان را در چهره و صورتشان مشاهده نمود.
این آیه، روش کشف باطن از طریق چهره را حکایت میکند. البته این که چه کسی میتواند این کار را انجام دهد و بصیرت بر این امر پیدا کند، مطلب دیگری است که در این مقام درصدد بیان آن نیستیم.
برخی از نکاتی که میتوان از این آیه استفاده کرد چنین است:
یک. ظاهر به تمامی عنوان باطن است و ظاهر و باطن از هم بیگانه نیست و حکم واحدی را دارد؛ اگرچه آنچه در باطن است به ظاهر کشیده نمیشود؛ ولی آنچه در ظاهر است خود از باطن امور است و ظاهر منبع ارتزاقی جز باطن ندارد.
دو. باطن چون بیزبان است و در اختیار مشاهده غیر در نمیآید، ظاهر زبان باطن میگردد و میتوان ظاهر را طریق وصول به باطن قرار داد و گشایشی برای آن دانست و از همین طریق تمام خصوصیات و حقایق باطنی و یا مشکلات روحی و روانی افراد را به دست آورد و از آن باخبر گردید.
هر دانا و هوشمندی میتواند حقایق و یا مشکلات باطنی ناشکفته و پنهان خود را از طریق ظاهر خود به دست آورد و از ویژگیهای باطنی خود خبر بگیرد.
این امر تنها در گرو داشتن بینشی ویژه و زیرکی خاص است و کسی که اقتدار شناخت دیگران را دارد، از خود بیخبر نمیباشد؛ اگرچه عکس آن نیز ممکن است.
سه. باید باور داشت که کردار آدمی بهخوبی بر ظاهر و باطن اثر میگذارد و اعمال در سرنوشت ظاهر و باطن آدمی نقش عمدهای دارد، همانطور که باطن انسان تاثیر تمامی در ظاهر و کردار دارد و هر یک در جهت ظهور و بروز دیگری نقش آفرین است و بهگونهای دارای جهت سببی و یا مسببی میباشد و بر هم اثر متقابل میگذارد و هماهنگی خود را حفظ مینماید.
البته روشن است که بعضی از کردار و کارهای بشر، نقش عمدهای در این جهت دارد و خصوصیات بارزی را ایجاد میکند، همانطور که قرآن مجید به این مطلب اشاره دارد و سجده و خضوع و خشوع در مقابل حق تعالی از این گونه امور است؛ ولی سجده از کردار عبادی و قربی است که با فرض صحت و تمامیت، نقش عمدهای در رشد مومن و بروز صفات ظاهری در او دارد.
مطلب دیگری که باید به آن اشاره نمود این است که در ظواهر بدن آدمی و دیگر اشیا و موجودات نیز این قانون خاص جاری میباشد و میتوان از هر عضوی از اعضای آدمی و خصوصیات رنگ و پوست و نقش و نگار و انواع موهای بدن، برداشتهای متفاوتی داشت و از ظواهر به بسیاری از سجایا و خصوصیات اشیا پی برد؛ اگرچه در میان تمام ظواهر مختلف انسان، چهره و صورت مقام بارز و خاصی دارد و میتواند به تنهایی چگونگی دیگر ظواهر و موی بدن را ارایه دهد و با خیره شدن به آن میتوان پنهانیهای دیگران را بهدست آورد؛ چنان که قرآن مجید به آن اشاره میفرماید: «سیماهم فی وجوهم من اثر سجود»؛ یعنی حقیقتشان در چهرهها و صورتشان دیده میشود. این بیان گذشته از آن که شناسایی صفات پنهان را به صورت منحصر نمیسازد، جایگاه خاص صورت در این زمینه را عنوان مینماید.
براستی این چه نوع برداشت و طریق یافت معرفت است که آدمی بتواند از میان ظواهر بیزبان و با زبان، بیانی برای باطن در سینه فردی پیدا کند، اگرچه درک آن برای همگان چندان آسان نیست و قرآن مجید از این نوع ادراک و هوشمندی پرده بر میدارد و آن را به آدمی توجه میدهد تا برای انسان راهگشا باشد.
پرسشی که در اینجا پیش میآید و باید نسبت به آن توجه کامل داشت این است که آیا به واسطه ظاهر از باطن چهرهگشایی میشود و ظاهر زبان باطن میگردد یا آن که اینطور نیست و شخص باطن است که به ظاهر کشیده میشود و ظاهر، خود چهره و صورتی باطنی است که به ظاهر آمده است؟
باید گفت صورت اخیر از لطافت خاصی برخوردار است و حقیقت این امر میباشد و این واقعیت بیانگر لطف و دقت نظام وجودی انسان و جهان است؛ چنان که قران کریم میفرماید: «إنّ الابرار لفی نعیم، علی الارائک ینظرون» و سپس میفرماید: «تعرف فی وجوهم نضره النعیم»؛ همانا نیکوکاران در بهشت بر روی تختهایی نشستهاند و نشاط و زیبایی باطنی بهشتیان در ظاهر آنان آشکار است و تمامی از کوشش و کنش باطنی آنان حکایت دارد.
بر اساس آنچه گذشت باید گفت: هوشمندی که ظاهر را بهنیکی مییابد، در واقع حقیقت باطنی آن را یافته؛ چرا که این باطن است که صورت ظاهر به خود گرفته است و میتواند هویت موقتی باطنی آن فرد و شیء را به خوبی دریابد و یافت وی تنها جهت حاکی به باطن نیست، بلکه حاکی خود باطنی است که صورت ظاهری یافته است و در این صورت، هوشمندی که میتواند موقعیت شخصی آن فرد را دریابد در واقع خود آن فرد را دریافته است و در طریق فهم وی نمیباشد و ادراک وی تنها جهت حاکی را در بر ندارد.