ابتلا و ایذای شدید صاحب مقام جمعی2
در حالی که او به این طمع، همسر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله شد که فرزند وی جانشین آن حضرت شود؛ اما دید این فرزندان حضرت فاطمه علیهاالسلام بودند که به عنوان امام معرفی میشدند، و از همینجا کینه حضرت فاطمه علیهاالسلام را به دل گرفت. بعد از شهادت حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله این عایشه بود که عمر و ابوبکر را تحریک میکرد و آنان را برای غصب خلافت بر میانگیخت و او بود که سبب شد درب خانه زهرا علیهاالسلام را به آتش کشیدند و ریسمان به گردن مبارک آقا امیرمومنان علیهالسلام انداختند. البته حضرت علی علیهالسلام خلیفه ثانی را با بینی بر زمین زد و میخواست او را بکشد، اما عهد و پیمان رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را در خاطر داشت و کنار گرفت و آنان چون دیدند حضرت امیرمومنان علیهالسلام در بند عهد رسولاللّه است و کاری از او برنمیآید و ذوالفقار، حیدر کرار، اسداللّه الغالب و قاسم الجبارین در اینجا نیست، ریسمان بر گردن آن حضرت علیهالسلام افکندند و ایشان را به مسجد آوردند؛ اما علی غیرت الحق است و هیچگاه بیعت نکرد. آنان دست مبارک آقا امیرمومنان علیهالسلام را گرفتند و کشیدند و آن حضرت دست خود را بست و هرچه زور زدند نتوانستند دست ایشان را باز کنند و حضرت علی علیهالسلام حتی با دست بسته نیز بیعت نکردند و این خلیفه اول بود که دست آن حضرت علیهالسلام را مسح کرد و در واقع او بود که بیعت کرد، نه حضرت امیرمومنان علیهالسلام . عقدهگشاییهای منافقان و کینهتوزان، با شهادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله شروع شد. یکی از خشنترین آنان قنفذ بود. وی با همه خشونت و عقدهای که داشت، حتی زمانی که ریسمان به گردن حضرت امیرمومنان علیهالسلام بود، از آن حضرت هراس داشت؛ اما عمر به او گفت: «مگر نمیبینی میگوید صاحب عهد است.» از این رو هر دو حرکت نمودند و دور خانه را هیزم قرار دادند و خانه را به آتش کشیدند (ر. ک : بحار الانوار، ج 28، ص 297 و نیز ج 43، ص 197).
خانهای که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله هرگاه به درگاه آن میرسید، به اهل آن سلام میدادند و همواره سفارش فاطمه را مینمودند و میگفتند: «زهرای من، مادر ندارد، با او به احترام رفتار کنید.» به بچهها میگفت: «با زهرا کمتر بازی کنید و زهرا را به حرکت و اضطراب نیندازید تا عرق نکند مبادا که سرما بخورد.» یا رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله ! آن نانجیب وارد خانه زهرا شده است و با غلاف شمشیر به بازوی مبارک دختر شما میزند و زهرا را زیر تازیانه شلاق گرفته است: یا رسول اللّه! یا ابتاه! یا ابتاه! و ناگهان فریاد میزند: «یا فضه! دردانهام، محسنم از دست رفت.»