عرفان نظری محبوبی (مراتب معرفت)
عرفان نظری محبوبی (مراتب معرفت)
رابطه حق با خلق در سلوک و حکمت عملی اینگونه است و هر مقدار که انسان حق میشود، از خلقیت او کاسته شود و در مسیر این کاستی است که بحث شهادت پیش میآید و میشود گفت: «سَنُرِیهِمْ آَیاتِنَا فِی الاْآَفَاقِ وَفِی اَنْفُسِهِمْ حَتَّی یتَبَینَ لَهُمْ اَنَّهُ الْحَقُّ. اَوَلَمْ یکفِ بِرَبِّک اَنَّهُ عَلَی کلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ». این آیه از شهادت و ربوبیت میگوید و مراتب بالاتر از آن الاهیت، احدیت، هویت و لا تعین است که با سیر از غیبت به حضور، و از کثرت به وحدت، و از تعین به بیتعین همراه است و در پایان به نفی حضور و وحدت و تعین میانجامد و جز «إِیاک» و «إِیاک» چیزی نمیماند و «إِیاک نَعْبُدُ وَإِیاک نَسْتَعِینُ» را از آن جهت میگوییم که خداوند خود امر نموده است. «إِیاک»یعنی خود هستی و عابد و معبود تویی، و این همان: «إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکی وَمَحْیای وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» است. اگر کسی به این مقام برسد، بدون شهادت از دنیا نمیرود: «ما منّا إلاّ مسموم او مقتول». البته عبارت باید «ما منّا إلاّ مقتول» باشد، اما گاه قاتل اولیای خدا ضعف دارد و در تنزلی است که نمیتواند به صورت مستقیم به قتل دست یازد و از سم استفاده میکند. کسانی برای قتل اولیای خدا از سم استفاده میکنند که ضعیف باشند؛ اما آنان که خباثت تمام دارند، اولیای الهی را با دست خود به شهادت میرسانند و یا به دار همراه با طناب و یا به دار ترور میکشند. اولیای خدا حتی بلا را هم شکسته میسازند و اقتدار آنان سبب میشود که حتی قاتل مختلّ شود؛ از این رو، قاتلِ ضعیف برای قتل ولی الهی به سم پناه میبرد! در کربلا نیز چنین بود و برخی از پلیدان که برای قتل حضرت سیدالشهدا علیهالسلام به میدان میآمدند، از عهده این جنایت بر نمیآمدند. حتی قاتل آن حضرت نیز دچار مشکل بوده است که سر مبارک حضرت را از قفا میبرد؛ چرا که هیبت چهره ایشان اجازه نمیداده است که چهره در چهره آن حضرت اندازد. در این صورت، آن که باید شهید شود، خویش را راهانداز حق مینماید.
اولیای کمّل گاه در مقامی قرار میگیرند که خداوند را به فعل ترغیب میکنند! در سلوک، راه باز است؛ تا جایی که خداوند به این بنده مینازد و خداوند هم از مخلوق خویش در حیران و تعجب میماند و «فَتَبَارَک اللَّهُ اَحْسَنُ الْخَالِقِینَ» سر میدهد. بهبه چه کردهام! خاکنشینانی چند از اولیای خدا به این مقام میرسند و حق را به زمین میکشند. اما ناسوت محدود است. اولیای کمّل، دیواره ناسوت را شکستهاند. باب توحید، باب یکتایی و ربوبیت، بلکه بیتایی است. ربوبیت اول عبودیت است.
سالک میتواند به جایی برسد که ربوبیت، کنه وی گردد. البته مسیر این شدن بسیار بلند، طولانی و پرمخاطره است و شرط نخست آن، این است که انسان از خود فارغ و تهی شود و نیز توجه شود که عرفان علم نیست، بلکه معرفت است و کلاس نیست، بلکه حقیقت است. عرفان، امری خارجی نیست؛ بلکه این دلِ انسان است که باید باز شود و حق را در خود و بیخود پیدا کند.
لطفا از سایت ما (سایت تبادل لینک خودکار و رایگان برای همه وبلاگ ها و وبسایت ها ) دیدن فرمایید
تبادل لینک = افزایش بازدید و افزایش پیج رنک گوگل وبلاگ و وبسایت شما
--------------------------------------------------------------------------------------------------------